پامنار؛ روستایی که زنان شاغل از مردان پیشی گرفتهاند
نقاشیهای کودکی روی «کپه»
نیلوفر منصوری
خبرنگار
اجازه میگیرم برای ضبط صدا و مصاحبه؛ مادرش میگوید فیلم بگیرید، فیلم بگیرید تا بلکه کار ما رونق بگیرد در فضای مجازی. میگوید؛ تا پیش از اینکه انگشتان کوچکش توان کار با سوزن و رج زدن پیدا کند، کنارم مینشست و حرکات دستهای من را که برگهای درخت خرما را درهم میپیچید، دنبال میکرد. در نظرش جادو به نظر میرسید و محسور این تردستی بود که ورد مرا یاد بگیرد. من هم همینگونه بودم و با یک چشمم دستان مادرم را دنبال میکردم و با چشم دیگرم لبهای او را زیرنظر داشتم. الهه کمکم قد کشید و دستانش که قوت گرفت سوزن به دست شد و شروع کرد به بافت برگهای نخل. من از 5 سالگی شروع کردم و الهه از 11 سالگی. انبوهی از ساقهها در کنارمان روی هم چیده شده بود و ما با حرکت تند دستها ساقههای باریک و منعطف را در کنار هم میتنیدیم. زمان زیادی نمیبرد تا ساقهها و برگها به زیرانداز، سفره، سبد، یا صدها چیز دیگر تبدیل شود. حالا دیگر کار و کار و کار بود و کپو، کپو و کپو. هر چه بیشتر میبافتیم، بهتر بود و سفارش کار هم بیشتر و درآمد هم بهتر.
سالها گذشت تا الهه، راز کار مادرش را دریافت. وقتی که دیگر دختری جوان بود و دلبسته فرهنگ و سنت سرزمینش. آن زمان که مزه عشق را چشید، هنری یافت بیبدیل که از خاندانش به او رسیده که حاصل تبلور شور و طبیعت و زندگی نهفته در دل و جان زنان منطقه شهیون دزفول خوزستان بود و حالا او بود که امروز به زندگی زنان و اقتصاد خانوار روستایشان رونق بخشیده بود. الهه سازگار میگوید که کپوبافی دیگر برای او تنها راهی برای کسب روزی نیست؛ بلکه هنری است که روح و جانش با آن سرشته شده و در آن و به آن میبالد و هر روز طرحی میشود تازه که در کالبد بیجان برگهای درخت خرما دمیده میشود.
پامنار خاطرات کودکی
نقاشیهای زمان بچگی را به یاد بیاورید؛ آسمانی آبی و دشتهایی سرسبز در کنار رودی از آب یا دریاچه با خانههای کاهگلی، که در آن خورشید مانند چراغی فروزان از پشت کوه میتابد؛ درختان مختلفی که در هر قسمت از این دشت سرسبز روییدهاند. قبل از رسیدن به روستای پامنار، از آن بالا به چنین تصویری میرسید که انگار به درون قاب نقاشیهای کودکانه خود پا میگذاریم؛ خانههای کوچک کاهگلی که در میان کوه و دشت سرسبز رو به دریاچهای که به سکون رسیدهاند و انعکاسی از آرامش و سربلندی کوهها را به نمایش میگذارند. رسیدن به این روستا و اقامت در آن به مثابه زندگی در تخیلات کودکی با آرامش زیاد و روان آسوده است.
«پامنار» در 40 کیلومتری دزفول، در زمستان حال و هوای بهاری تهران را دارد با کمی تفاوت؛ در دامنه رشته کوه زاگرس بین دو سد کرخه و دز که به حق اسم بهشت گمشده جنوب ایران را یدک میکشد؛ زیر آسمانی که در غروب و طلوع آفتاب با زمین یکی میشود و صحنهای کمنظیر و رؤیایی ایجاد میکند که چشم هر بینندهای به آن خیره میماند. گویی آفتاب به حیاط هر خانهای سرک میکشد تا دستههای خشکشده کرتک را ببیند که در پناه سقفی سیمانی و کاهگلی روی هم چیده شدهاند و بخشی از خانه به کارگاه حصیربافی تبدیل شده است. اغلب مردان پامنار به شغل قایقرانی، ماهیگیری و اکثر زنان علاوه بر خانهداری به شغل کپوبافی و حصیربافی مشغول هستند.
الهه، زندگی هنری خود را برای ما اینگونه توصیف میکند: کار ما موروثی است و جای خاصی برای آموزش نرفتهایم. از بچگی کنار مادرم کار میکردم. از 12 سالگی کار را شروع کردم و به صورت تکتک میبافتم و میفروختم. اما از 20 سالگی کار را گسترش دادم و حدود 3 سال است که حدود 15 نفر پیش من کار میکنند؛ ایجاد اشتغال برای زنانی که نانآور خانه هستند برایم بیشتر از جنبه هنریاش مهم است. زمانی که نقشی تازه در خیالم شکل میگیرد تا آن را به اثری قابل ارائه تبدیل شود، خواب به چشمانم نمیآید. آن هنگام که نطفه یک کار تازه در خیالم شکل میگیرد، تا آن زمان که به اثری قابل ارائه تبدیل شود، خواب به چشمانم نمیآید.
رونق اقتصادی خانوارها
این هنرمند خوزستانی توانسته برای بیش از حدود 15 نفر شغل ایجاد کند و آنها را در درآمد حاصل از سفارشاتی که برای بافت کپو میگیرد، سهیم کند. الهه میگوید: نیازی نیست همکارانش روزانه و در ساعات خاصی در محل کار خاصی حاضر باشند. آنها در خانههای خود وقتی به کار و امور خانه و فرزندانشان رسیدگی میکنند، در زمان فراغت میتوانند کپوهای سفارشی را ببافند. کپوهایی که طرحشان توسط الهه طراحی میشود. آنگونه که او میگوید، به آنها سفارش کار و طرح را میدهد و بعد در مدت زمان تعیینشده به سراغشان میرود و کار را دریافت میکند. کپوبافی تنوع زیادی دارد و بیش از 50 مدل از شاخ و برگ گیاهان و درختان و کرتک ساخته میشود؛ گاهی با نخ و پشم هم طرحهای متنوع به آن اضافه میکنند. هنر کپوبافی بهطور مستقیم با وجود درختهای نخل در خوزستان و اهمیت حضور آنها ارتباط دارد. قدمت کشت خرما در ایران و در نزدیکی شوش قدیم، به حدود 5هزار سال قبل و زمان تمدن ایلامیان بازمیگردد؛ البته کشت نخل خرما از زمان هخامنشیان بیشتر در ایران رایج و بهتدریج به یکی از عوامل مهم در حفظ امکان زندگی در مناطق گرم خوزستان، تبدیل شد.
خالق طرحهای زیبا و کاربردی
حالا، الهه یکی از سه بانوی پامناری است که همه او را به خاطر کارآفرینی و طرحهای خاص و جدیدش میشناسند؛ کارهای بدیعی که روحی تازه در کالبد این هنر قدیمی دمیده و این بافتههای سنتی را از مقام اشیایی صرفاً زینتی خارج و به کالاهایی مصرفی تبدیل میکند.
این هنرمند گلهمند است که از حمایت جدی برخوردار نیستند و با مشکلات زیادی ازجمله تهیه مواد اولیه، عدم بیمه، مشکلات مالی و نبود جایگاه مناسب برای عرضه مستقیم کالاهای خود روبهرو هستند. او میگوید که متأسفانه میراث فرهنگی دزفول فقط با عدهای از افراد قدیمی در این زمینه همکاری میکند و از آنها در نمایشگاههای داخلی و خارجی بهره میبرد. او که چندین بار پیگیر این مسأله شده تا شاید بتواند در نمایشگاههای داخلی وارد شود، نتوانسته موفق شود.
فعالیت مردان بیشغل
هادی علیبخشزاده دهیار روستای پامنار میگوید: حدود 70 درصد اهالی روستا با موضوع گردشگری کسب درآمد میکنند. بانوان با صنایعدستی کپوبافی و حصیربافی درآمد دارند و مردان نیز با قایقرانی، ایجاد کمپهای گردشگری، لیدر محلی، مغازهداری و مسائلی که در مورد گردشگری مطرح است، فعالیت میکنند.
او درخصوص اشتغال فصلی مردان این روستا میگوید: هر نقطه گردشگری در ایران فصلی و پیک کاری دارد. جنوب مشخص است که در زمستان و فروردین فعالیت میکنند، مثل شمال که تابستان زمان کار دارند. به گفته او مردان این روستا در تابستان درآمد خاصی ندارند.
بخشزاده ادامه میدهد که هنر کپوبافی ثبت ملی شده و پامنار به عنوان خاستگاه اصلی کپو شناخته میشود. قبرستان تاریخی روستا دارای سنگ نگاره با قدمتی بالغ بر هزار سال است. همچنین دروازه قلعه شاداب نیز جزو ظرفیتهای گردشگری این منطقه محسوب میشود. این قلعه به دوره اشکانی برمیگردد ولی برای ثبت ملی هنوز کاری انجام نشده است.