آیا ایرانیان از کنش سیاسی دل زدهاند؟
رمزگشایی از میل سیاسی ایرانیان
صحتسنجی انگاره «مرگ امر سیاسی در ایران» که از سوی برخی شبهروشنفکران مطرح میشود
هربار که جامعه ایران مهیای یک مشارکت سیاسی گسترده میشود گروهی از اهالی فکر بر طبل «مرگ امر سیاسی در جامعه ایران» میکوبند. اکنون هم که در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی قرار داریم باز این انگاره از سوی برخی شبهروشنفکران طرح شده است. آنان مدعیاند «ایرانیان از هر نوع کنش سیاسی دلزدهاند!» این ادعا بارها از سوی تحلیلگران علوم سیاسی و جامعهشناسان ما مورد صحتسنجی قرار گرفته است. هدف این نوشتار هم ارائه شواهدی در رد این گزاره است.
دکتر عبدالمجید مبلغی
استادیار پژوهشکده اندیشه سیاسی
میل جامعه ایران به «امر سیاسی»
برای بررسی و ارزیابی انگاره «مرگ امر سیاسی در ایران» قبل از هر چیزی باید به این پرسش پاسخ دهیم که «امر سیاسی» به چه معناست؛ اگر منظور، تفاوتگذاری میان «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» و عدم سیاسی نمودن همهچیز و همهجا باشد، سخن اشتباهی نیست. اما در توجه به این مسأله باید یک نکته بسیار مهم را لحاظ کنیم که جامعه ایرانی به فراخور تاریخی که از سر گذرانده و به اقتضای سرشت مناسبات اجتماعی که در سپهر همگانی آن جریان دارد، میل و نیل بسیار اساسی به امر سیاسی دارد. اما چرا؟ پیش از پرداخت به چرایی میل و نیل به امر سیاسی در سپهر همگانی جامعه ایرانی ذکر مقدمهای الزامی است:
دورانی که سیاست به مثابه «فضیلت» بود
در یونان باستان امر سیاسی به «فضیلت» مربوط است، در حالی که در عصر جدید، امر سیاسی معرف یک «شر لازم» است. در یونان باستان، فیلسوفان در وهله نخست فیلسوف سیاسی بودند و وجهه همت و تلاش کانونی آنان معطوف به امر سیاسی و حوزه سیاست بود؛ به یک معنا، «پلیس» یا «مدینه» در کانون زندگی تک تک افراد وجود داشت.
در چنین برداشتی، سیاست محل بروز و ظهور فضیلت بود؛ به تعبیری، سیاست جایی بود که افراد غیر از خودشان، دیگری را هم میدیدند و به محض اینکه یک نفر، به دو نفر تبدیل میشد «سیاست» متولد میگردید.
زمانهای که امر سیاسی «شر لازم» شد
اما در عصر جدید به فراخور رونقیابی نظریههای قرارداد اجتماعی، امر سیاسی نه تنها جایگاه خود را به مثابه یک فضیلت از دست داد، بلکه معرف حوزه کنترل شرارت شد. اینجا شرارت با قدرت همبسته است و چون قدرت، شرارتآمیز شناخته شد، آنگاه ما ناگزیر از داشتن سیاست شدیم تا بتوانیم شرارت را مهار و کنترل کنیم. این چنین شد که «امر سیاسی» شر لازم شد.
بنابراین همچنان که در یونان باستان «سیاست به مثابه فضیلت» به شیوه اتمیستی در جامعه پراکنده بود در عصر جدید نیز امر سیاسی در جامعه پراکنده شد؛ چون برای کنترل این شر لازم، راهی بجز مهار آن از طریق پرداختن همگان به این شر باقی نمیماند؛ یعنی آنقدر این شر ویرانگر بود که برای مهار آن، ما به «حضور همگان» نیاز داشتیم و به همین دلیل هم بود که «نظریههای مردمسالاری» ظهور پیدا کردند. در واقع، نظریههایی که به سیاست به مثابه فضیلت نگاه نمیکردند، بلکه همچون شر به آن مینگریستند؛ اما در عین حال با در دسترس قرار دادن سیاست برای همگان و ایجاد فریضه اجتماعی و مدنی توجه به سیاست در سپهر همگانی، آن را کنترل میکردند.
ایران؛ محل زایش و مکان پردازش «امر سیاسی»
وقتی به ایران مینگریم با دو مفهوم بسیار کانونی «دوگانهانگاری» و «حد وسط گرایی» مواجه میشویم. از قدیمالایام و پیش از اسلام این دو مفهوم وجود داشت و بعد از اسلام هم در فرهنگ عمومی ما ظهور و بروز داشته است و تا به امروز هم میتوان اثرگذاری مویرگی این مفاهیم را دید. این دو مفهوم با جایگاه ایران در میانه صفحات تاریخ بیارتباط نیست؛ نخست آنکه، در گذشته ایران گاه محل تاخت و تاز کشورها شده است و در عین حال، ایران تشکیلدهنده امپراطوریهای بزرگی بوده که کشورهای پیرامون خود را زیر پر و بال گرفته است.
دومین دلیل این دوگانهانگاری به موقعیت جغرافیایی ایران و قرار گرفتن آن بین دو تمدن یونانی (در غرب ما) و تمدن هندی (در شرق ما) برمیگردد. در تمدن یونانی از کثرت سرزمینی و مجمعالجزایر پراکنده به «وحدت آگاهی» میرسیم، اما در تمدن هندی از وحدت سرزمینی به «کثرت آگاهی» میرسیم؛ یعنی در تمدن هندی با تنوعی از آگاهیها مواجه بوده و سبکهای زندگی تنوعیافته داریم. اگر در یونان «فلسفه» متولد میشود، در هندوستان «دینخویی شرقی» قوام مییابد. بنابراین در یکی، «از کثرت به وحدت» و در دیگری، «از وحدت به کثرت» میل میشود.
اما ایران در میانه این دو، معرف نحوه زیست اجتماعی بسیار مهمی در تاریخ است که اتفاقاً محل زایش و مکان پردازش امر سیاسی است. اگر میبینید مردم کوچه و بازار به راحتی از سیاست صحبت میکنند، اگر به هر سو که سرک میکشیم سیاست را در ذهن، جان و رویه مردم میبینیم، این صرفاً مربوط به مناسبات امروزی و اکنونی ما نیست؛ این از دل تاریخ ما برمیآید. ایران در میانه این دو تمدن، نه معرف کثرت منجر به وحدت و نه معرف وحدت منجر به کثرت؛ بلکه معرف وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است. اینجا ما «خِرَد مینویی» داریم که نه آن خِرَد متعالی و متافیزیک یونانی و نه آن خِرَد زمیننگر هندی است. اینجا برخلاف یونان که فلسفه دارد و برخلاف هندوستان که سبکهای زندگی تنوع یافته دارد ما «حکمت عملی» داریم؛ یعنی ترکیب ذهن و عین. به تعبیر دیگر، ما فلسفه معطوف به عمل داریم؛ عملی که ناشی از به هم رسیدن رفتار آدمی در سپهر همگانی است. در واقع ایران مکان برآمدن و طلوع امر سیاسی در تاریخ تمدنها و جوامع بشری است.
سیاست در ایران از جنس آگاهی است که جامعه را ارتقا میبخشد
سیاست معاصر مبتنی بر «عبور از فلسفه» است؛ یعنی افراد اساساً با متافیزیک کاری ندارند؛ در حالی که در انگارههای ایرانی، سیاست اساساً «سرشتی حکیمانه» دارد؛ سیاست در ایران نه از جنس شر، بلکه از جنس مکان ارتقای آگاهی است. وقتی به کتابهای مهم اندرزنامه و سیاستنامه در ایران برمیگردیم، درمییابیم که از دل زمین سیاست است که ظرفیتهای تازه در دل اجتماع ایجاد میشود.نکته دیگر اینکه، سیاست معاصر مبتنی بر «تخصیص قدرت و توزیع منابع» است؛ یعنی سیاست آنجایی است که قدرت و منابع توزیع میشود. اما در رویکرد ایرانی، سیاست فراتر از تخصیص منابع بوده و خصلتی پوینده دارد؛ بدین معنا که به هرجا بنگریم، سیاست را حس میکنیم و میبینیم و تنها امری در حوزه تخصیص منابع کمیاب نیست؛ بلکه سیاست مکان به هم رسیدن یک فرد به فرد دیگر است و در واقع سیاست، وجه ارتقای یابنده جامعه در ایران است.بنابراین، امر سیاسی بخشی از هویت و تاریخ پیشینی ما است و این انگاره که با مرگ امر سیاسی در جامعه ایرانی مواجه هستیم از اساس نمیتواند گزارهای درست و قابل اتکایی باشد.
بــــرش
سیاست در ایران سرشتی حکیمانه دارد
سیاست در ایران سرشتی حکیمانه دارد که مکان ارتقای آگاهی است. ایران محل زایش و مکان پردازش «امر سیاسی» است. اگر میبینید مردم کوچه و بازار به راحتی از سیاست صحبت میکنند، اگر به هر سو که سرک میکشیم سیاست را در ذهن، جان و رویه مردم میبینیم، این از دل تاریخ ما برمیآید. ما ایرانیان «خِرَد مینویی» داریم؛ ما «حکمت عملی» داریم؛ ما فلسفه معطوف به عمل داریم. بنابراین، امر سیاسی بخشی از هویت و تاریخ پیشینی ما است