رسوایی لیبرال دموکراسی در آزمون فلسطین
فلسطین، ملاک انسانیت
مرتضی روحانی
دکترای فلسفه دین
این روزها مطبوعات پر از اخبار و تحلیلهایی پیرامون مسأله فلسطین، تحلیلهای تاریخی، سیاسی، الهیاتی و جامعهشناختی است. همه سخن از این میگویند که ماجرا از هفتاکتبر شروع نشده است و قصه را باید از ابتدا دید. از این سخن میگویند که اسرائیل زاییده اروپا و امریکاست و بههمین دلیل هم آنها تمامقد پشتسر آن ایستادهاند. نخبهترها به تحریف سازمانیافته تاریخ توسط صهیونیسم اشاره میکنند، به اینکه صهیونیستهای مسیحی خطرناکتر از همتایان یهودی خودشان هستند. همه توضیح میدهند که فلسطین چارهای جز مقاومت ندارد و کار از مراحل دیپلماتیک عبور کرده است. توضیح میدهند که اسرائیل کمرهمت به حذف فلسطین از نقشه جغرافیا بسته و این یعنی هیچ راهی جز مقاومت باقینمانده است و در این میان برخی هم علاقه دارند که این جنگ را به جنگ آخرالزمانی گره بزنند؛ توضیح بدهند که این نبرد تنها یک نبرد نظامی بین حماس و متجاوزان صهیونیست نیست بلکه نبرد برای ارزشها و آرمانهاست. این سخنان درست، اما آیا میتوان درباره این مسائل با دیگرانی که از رفتار و عملکرد صهیونیستها دفاع میکنند «گفتوگو» کرد؟
«گفتوگو یا دیالوگ»که میراث سقراط در فلسفه است روشی برای کشف حقیقت است که در آن طرفین سعی میکنند با سخنگفتن به طریق نقض و اثبات سخن خود را به پیش ببرند تا درنهایت به پاسخی که گمان به صحیح بودنش دارند برسند. اما نکته مهم آن است که گفتوگو بر اصولی استوار است؛ اصولی که بین طرفین گفتوگو مشترک هستند یا امکان به اشتراک رسیدن را دارند. این اصول مشترک سرمایه اصلی گفتوگو است. براساس آنهاست که نقض و اثباتها صورت میگیرد و طرفین به سمتوسویی مشترک حرکت کرده و درنهایت به موقفی واحد میرسند. در فلسفه این اصل اولیه همان اصل «وجود جهان» است. آغاز گفتوگوی فیلسوفانه دقیقاً از جایی شروع میشود که طرفین وجود جهان و امکان علم اجمالی به آن را مفروض میگیرند. فلذا گفتوگوهایی که درصدد اثبات جهان خارج میشود در واقع گفتوگویی پیشافلسفیاند که درصدد اثبات موضوع فلسفه هستند.اینها گفتوگوهایی مقدماتیاند تا کار را به موضوع اصلی برسانند.
اما در موضوع بحث ما، یعنی فجایع رخداده در فلسطین، باید چهچیزی را بهعنوان اصول مسلم و لایتخلف گفتوگو در نظر بگیریم و بر اساس آن با صهیونیستها و مدافعانشان صحبت کنیم؟
به گمانم برای یک گفتوگوی سیاسی بد نباشد که به اعلامیه جهانی حقوق بشر بهعنوان اعلامیه مادر و میثاق حقوق مدنی و سیاسی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهعنوان دو دخترش نگاهی بیندازیم. 1) حق حیات 2) حق برخورداری از امنیت 3) حق عدم شکنجه و رهایی از رفتارهای ظالمانه و خلاف شئون بشری 4) حق برخورداری از شخصیت انسانی 5) حق رهایی از توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه 6) حق برخورداری از دادرسی منصفانه و مستقل 7) حق عبورومرور آزادانه 8) حق بهرهمندی از مالکیت 9) حق تعیین سرنوشت 10) حق بهرهمندی از آزادی در امور خصوصی خانوادگی، انتخاب اقامتگاه، مکاتبات و منع مداخله خودسرانه در این امور 11) حق دسترسی به غذای مناسب و آب آشامیدنی 12) حق دسترسی به مسکن مناسب و درخور شأن انسانی 13) حق سلامت و بهرهمندی از مراقبتهای بهداشتی ودرمانی 14) حق برخورداری از امنیت اجتماعی 14) حق برخورداری از شغل مناسب. بهزعم نویسندگان این اعلامیهها، اینها حقوق اولیهای هستند که هر کس قدم به این دنیا گذاشته است فارغ از رنگ ونژاد و جغرافیا و... باید از آنها بهرهمند باشد.
گفتوگو با چه کسی بر سر چه چیزی؟
اما آیا فلسطینیان از این حقوق بهرهمندند؟ برای پاسخ به این سؤال ساده لازم نیست که تاریخ فلسطین را خوانده باشیم و خود را مشغول به کتب کنیم بلکه هر وجدان آزادهای که تنها چند قطعه فیلم از فجایع این روزهای غزه را دیده باشد به این سؤال پاسخ واضحی میدهد. متأسفانه نه، فلسطینیان سالهاست که از کمتر از اینها هم بهرهمند نیستند. خب حال باید چه کنیم؟ باید بنشینیم و با صهیونیستها و طرفدارانشان بر سر دستیابی به این حقوق اولیه بحث و گفتوگو کنیم؟ اگر بخواهیم از موضعی به ظاهر اخلاقی و با پُز خشونتپرهیزی جواب دهیم باید بگوییم بله، گفتوگو همیشه راهگشاست؛ اما جدای از آنکه تاریخ جهان و خصوصاً تاریخ کشورهای آسیایی و آفریقایی نمونه بارز نقض ایده راهگشایی گفتوگو است، ما مشکل دیگری هم داریم. مسأله این است که بر سر اصول اولیه نمیتوان با کسی گفتوگو کرد. این اصول اولیه بنیادهایی هستند که گفتوگو برآنها سوار میشود. دقیقاً به مانند نقشی که بدیهیات در فلسفه و منطق دارند. کسی نه بدیهیات را اثبات میکند و نه میتواند این کار را انجام دهد. بههمین دلیل هم هست که نمیتوان گفتوگو کرد و در میان آن تلاش کرد تا اثبات کنیم که کودک متولدشده در غزه حق حیات و حق برخورداری از امنیت را دارد، دارای شخصیت انسانی است و نباید قربانی رفتارهای ظالمانه باشد و باید بتواند در سرزمین مادریاش حق عبورومرور آزادانه داشته باشد؛ حق دارد در خانه پدریاش زندگی کند و مجبور نباشد به زور اسلحه آن را تخلیه کند. او هم به مانند هر انسان دیگری نیازمند امنیت اجتماعی است و حق بهرهمندی از بهداشت و درمان را دارد. اما اینها دقیقاً همان حقوقیاند که صهیونیستها و اسرائیلیها از مردمان فلسطین دریغ میکنند و از سوی دیگر فلسطینیان میکوشند آن حقوقی که برای همگان مفروض، قطعی و بدیهی است بهسختی برای خود تأمین کنند. حال آیا واقعاً میتوان درباره اینها گفتوگو کرد؟ بیایید گامی به پیش برویم. اصولاً گفتوگویی که در آن بخواهیم اثبات کنیم که جان کودکی خردسال نباید در جنگ گرفته شود معقول است؟ واقعاً واضح نیست که خانه و کاشانه مردم غزه که در آن زندگی میکنند، هدف مشروعی برای موشکها و بمبها نیست؟
گفتوگویی که نه ممکن است
و نه اخلاقی
بهگمان من نه چنین گفتوگویی ممکن و نه اخلاقی است. ممکن نیست چون مستلزم ناانسانانگاری یکی از طرفین گفتوگو است و گویی اصل انسان بودن فلسطینیان را انکار میکند، درحالیکه هر گفتوگویی فرع بر مفروض گرفتن انسان بودن طرفین است. اخلاقی هم نیست چون لازمه چنین گفتوگویی ورود به دنیای پیشاانسانیت است و متضمن این ایده است که برخی از انسانها انسان نیستند و درنتیجه میتوان آنها را از حقوق اولیه انسانی محروم کرد. مشارکت در گفتوگویی که لازمهاش سلب انسانیت از دومیلیون انسان اهل غزه است با هیچکدام از معیارهای اخلاقی نمیخواند. میگویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سردر خانقاه خود نوشته بود: «هر کس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد»، اما چه باید کرد که در نگاه صهیونیستها آن کس که به درگاه الهی به جان ارزیده به کمتر از نان هم نمیارزد و دقیقاً به همین دلیل است که یوآو گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بدون هیچ شرم و خجالتی در کنفرانس ویژه خبری میگوید: «برق، غذا و سوخت وجود نخواهد داشت، همه چیز بسته است، زیرا ما در حال مبارزه با حیواناتی انساننما هستیم و براساس آن عمل میکنیم.»
البته این نگاه خیلی هم از دیگر مردمان جهان دور نیست چرا که یوآل نوحهراری نویسنده اسرائیلی-صهیونیستی کتاب شبهعلمی «انسان خردمند» در کتاب خود مینویسد: «احتمال دارد که ساکنان امروزی اوراسیا، انسانهای خردمندِ خالص نباشند، بلکه ترکیبی از انسانهای خردمند و نئاندرتالها باشند.» اگر مردمان اوراسیا میتوانند ترکیبی از انسانهای خردمند و نئاندرتالها باشند چرا گمان کنیم که اینچنین تئوریهای نژادپرستانهای میتواند از دیگر مردمان جهان دور باشد؟
حقوق اولیه مردم فلسطین محل گفتوگو نیست
من گمان میکنم در جایی که ظلم به صورت مداوم و مکرر با برنامهریزی پیشینی و به صورت هدفمند به غرض اجبار فلسطینیان به ترک سرزمینشان سازمان یافته است و صرفاً به صورت فردی نیست، اگر بخواهیم حق و حقوقی برای مردم غزه ثابت کنیم گویی باید از تمام دستاوردهای نوعدوستانه بشر دست بکشیم و تاریخ را یکبار دیگر از نو آغاز کنیم. باید درباره تمام اصول موضوعه و بدیهیای که بشر در سالیان دراز به آن پایبند بوده است شک کنیم و عملاً بر آنها خط بطلان بکشیم. بههمین دلیل است که تأکید میکنم فلسطین و حق و حقوق مردمانش که امروزه توسط رژیم صهیونیستی بهصورت سیستماتیک نقض میشود اصلاً محل گفتوگو نیست. این اصول حقوق اولیهای هستند که تمامی گفتوگوها در ساحت سیاست و اجتماع بر آنها استوارند. اینها پایههای استوار و پشتوانههای محکم گفتوگوهستند که گفتوگو بر آنها بنا میشود و به آنها پشتگرم است، نه موضوع گفتوگو.
اسرائیل؛ تهدیدی برای کل بشریت
آن اتفاقی که امروز در فلسطین در حال وقوع است، تهدید تمام پایههای گفتوگو و حیات است و دقیقاً بههمین دلیل است که بههیچوجه محل چانهزنی نیست. اینجا محل خطکشی بین کسانی است که به حیات انسانها و حقوق اولیه آنها احترام میگذارند با کسانی که تهدیدی برای حیات انسانها و حقوق اولیه آنها هستند. اینجاست که میتوان به صراحت و محکم گفت که دشمن فلسطین نه دشمن بخشی از مردم جهان که دشمن انسانها و انسانیت است و هرکس که از حقوق مردم فلسطین کوتاه بیاید از حقوق اولیه انسانها و از ایده انسانیت عدول کرده است و بههمین دلیل اسرائیل تنها دشمن مردم فلسطین نیست، بلکه رژیمی آپارتاید است که تهدیدی برای کل بشریت به حساب میآید.
چنین فاجعهای چگونه در قرن بیستویکم «ممکن» شد؟
اما در این میان اگر گفتوگویی وجود دارد نه بر سر بحران فلسطین و گرفتن حقوق اولیه فلسطینیان، بلکه بر سر این است که چنین فاجعهای چگونه در قرن بیستویکم «ممکن» شده است؟ ما باید به مانند «کانت» که معتقد بود پیش از ورود به هر علمی باید با منطق استعلایی شرایط امکان و تحقق آن علم را بررسی کرد، به این نکته بیندیشیم که چگونه چنین فاجعهای نه تنها ممکن بلکه محقق شده است؟ این بررسی نه از آن جهت است که بتوانیم حقوق اولیه فلسطینیان را از طریق گفتوگو به ایشان برگردانیم که این مهم، جز با مقاومت فراهم نمیشود، چرا که مولایمان امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ لایدْرَک الْحَقُّ اِلاّ بِالْجِدِّ»، بلکه از این جهت است که چنین بحرانی چگونه ممکن شده است و چگونه باید از وقوع مجدد آن جلوگیری کرد.
چگونه در برابر همه این فجایع سکوت شده است؟
برای اینکه به این پرسش جواب دهیم باید کمی زاویه دیدمان را بازتر کنیم و علاوهبر نوع برخورد اسرائیل با فلسطینیان به زمانها و مکانهای دیگری هم برویم و مثلاً رفتار فرانسویها در الجزایر، انگلیسیها در هند، پرتغالیها در آنگولا، بلژیکیها در کنگو و رفتار مهاجرین اروپایی با بومیان امریکا و استرالیا، آپارتاید آفریقای جنوبی، یمن و... را بررسی کنیم. مسأله به نظر کمی جدیتر و بزرگتر از آن چیزی است که در ابتدای امر به نظر میرسد. چگونه در برابر این همه فجایع سکوت شده است؟ چگونه ممکن است در برابر جنگ اوکراین آنهمه سروصدا به راه بیندازند اما در مورد کودکان یمن و فلسطین سکوت محض اختیار کنند؟ نکته مهم آن است که بدانیم این نه اولین سکوت جوامع بینالمللی است و به احتمال زیاد نه آخرینش. بهعنوان مثال، در سال 1983 مقرر شد ادوارد سعید بهعنوان مشاور سازمان ملل کنفرانسی جهانی برای رسیدگی به مسأله فلسطین برگزار کند.
در آن زمان تصمیم گرفت که با همکاری ژان مور نمایشگاه عکسی از وضعیت آوارگان فلسطینی در ورودی سازمان ملل برپا کنند. سازمان ملل این نمایشگاه را به آن شرط پذیرفت که هیچگونه داستان و روایتی در کنار عکسها وجود نداشته باشد. سعید درباره آن اتفاق در کتاب فراتر از آسمان میگوید: «وقتی پای خواستههای عاجل فلسطینیها بهعنوان گروهی انسان به میان میآمد، یا شرایط رقتانگیز زندگی آنها در کشورهای عربی و اسرائیل مطرح میشد، میبایست سکوت میکردیم.» متأسفانه سکوتی که سعید از آن در سال 1983 صحبت میکند دیگر امروزه برای ما تازگی ندارد، اما نکتهای در آن نهفته است که نباید از آن چشم پوشید. به تصریح سعید این سکوت منحصر به چند کشور خاص نیست بلکه به تعبیر خودش: «امروزه هربار که فلسطینیها گرد هم جمع میشوند خود را با موضوع بسیار عاجلی رودررو میبینند: رفتار دوستان عرب و دشمنان اسرائیلی ما، گاه تعیین اینکه رفتار کدامیک و در چه موردی بدتر بوده است بسیار دشوار میشود.» متأسفانه این واقعیت امروز هم در کشورهایی اسلامی مانند عربستان، ترکیه و امارات متحده عربی که درصدد عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند به طور واضحتری دیده میشود.
حقوق بشر؛ بزک ایدئولوژیک استعمار نو
در سمت دیگر کره جغرافیایی نیز مسأله از سکوت هم فراتر رفته است. پس از فجایع خونینی که اسرائیلیها در غزه رقم زدند، جو بایدن رئیسجمهور امریکا، فرانک اشتاین مایر رئیسجمهور آلمان، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه و ریشی سوناک نخستوزیر انگلیس به این کشور سفر کردند و همه آنها یک جمله را با صراحت بیان کردند: «ما در کنار اسرائیل ایستادهایم.» چگونه است که در چنین وضعیتی نه توافقنامه ونه کنوانسیونهای حقوق بشر به کار میآیند و نه آرمانهای اسلامی؟ چگونه ممکن است که سران کشورهای اروپایی که کبادهکش حقوق بشر و آزادی هستند اینچنین عریان در کنار ظلم سیستماتیک بایستند؟ چگونه است که فلسطین که به تعبیر خودِ سعید، گرانیگاه ملیگرایی عربهاست، این روزها دیگر رگ عصبیت بسیاری از حکام عرب را هم نمیجنباند؟ چرا حقوق بشر که قرار بود سد دفاعی در مقابل ظلم و بیداد باشد به بزک ایدئولوژیک استعماری نو تبدیل شده؟ پاسخ اگرچه کوتاه و در ابتدای امر ساده به نظر میرسد ولی بیش از یک کلمه نیست؛ «منافع مادی!»
این روزها مردم جهان فهمیدهاند که «تصمیمگیران امور بشردوستانه که مستخدم حکومتها و نهادها و سازمانهای مردمنهاد بینالمللی هستند، بسیار پیش از سایر همرزمانشان با سلطهگری همراه شدهاند. وکلای بشردوست و مأموران مردمنهاد کاملاً در طراحی و اجرای جنگها دست دارند. آنها مانند فرماندهان نظامی قدرت را وسیله رسیدن به اهداف میبینند و کارآمدی ابزاری قواعدِ اخلاقی و قانونی را سبک و سنگین میکنند. زبان مشترک بشردوستان و نظامیان را در سنجش افعال، بدهبستانها و سنجش عواقب متحد میکند.» بههمین دلیل هم مردم راه خود را از گفتوگوهای دیپلماتیک جدا کردهاند. آنها میدانند که از راه این گفتوگوها نهتنها جانی حفظ نمیشود، بلکه بیشتر دولتهایی که در جنگها و اشغالها تابع امریکا بوده و هستند قبلاً خود امپراطوریهایی بزرگ بودهاند و در اداره پایگاههای فرامرزی استعماری سابقهدار و کارکشتهاند.
وظیفه لیبرال دموکراسی امریکایی تأمین امنیت، آسایش و رفاه انسان چشمآبی و موبلوند غربی است
اینروزها به برکت عملکرد نهادهای حقوقبشری در غزه که وظیفهشان تأمین امنیت، سرپناه، غذا و... برای مردم و بهخصوص کودکان جنگزده است برای مردم دنیا واضح شد که نظام سلطه هم از ارتش و جنگ برای خرابی خانههای فلسطینیان بهره میبرد و هم از سازمانهای حقوقبشری و اسباببازیهایش برای ویرانکردن روحیههای اهل غزه استفاده میکند. شاید سالها قبل میشد خوشخیالانه متنی نوشت و تیتر زد: «چرا تنها راه مبارزه با اسرائیل لیبرال دموکراسی است؟» اما اکنون مدتهاست که تشت از بام افتاده و کوس رسوایی زده شده است. دیگر همگان میدانند که در تقابل میان «قدرت و حق»، «منافع مادی و عدالت» و «نفوذ اقلیت و اراده اکثریت»همیشه منافع مادی اقلیتی پرنفوذ که از قدرت زر و زور بهرهمند هستند بر سمت دیگر ماجرا چربیده است و اجازه دهید پایان این آزمون را اعلام کنیم؛ بله، لیبرال دموکراسی امریکایی و تمام ملزوماتش مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر آن روی سکه جنگطلبی امپراطوریهای غربیاند که به زبان امروزی درآمدهاند و تنها وظیفهشان تأمین امنیت، آسایش و رفاه انسان چشمآبی و موبلوند غربی است. این روزها سازمانهای حقوق بشر در کنار سردمداران کشورهای غربی به رهبری امریکا یکصدا «در کنار تنها دموکراسی خاورمیانه ایستادهاند» و همگی دست در دست هم ذات حقیقی و واقعی لیبرال دموکراسی را به مردم دنیا نشان میدهند. آنها تأکید میکنند که صهیونیستها حق کشتار فلسطینیان را دارند و اگر سری هم از سر نمایش به تأسف، تکان میدهند در پشت پرده به آنها تجهیزات و امکانات میرسانند.
قویترین زبان استدلال، خنجر یمنیهاست
اما برای شکستن این سکوت و این حمایت برآمده از منافع مادی چه باید کرد؟ بهنظر میرسد که این سکوت شکسته نخواهد شد مگر اینکه با زبان، روش و منش خودشان با ایشان صحبت کنیم، چراکه امیرالمؤمنین میفرماید: «رُدَّ الحَجَرَ مِن حَیثُ جاءَک، فإنّهُ لا یرَدُّ الشَّرُّ إلاّ بالشَّرّ»یعنی سنگ را از جایى که بهسوى تو آمده است به همان جا برگردان، زیرا بدى جز با بدى دفع نمىشود.» پس تا زمانی که موازنهای بین انتفاع و مجازات برقرار نشود هیچ استدلالی صهیونیستها، همقطاران و حامیانشان را نسبت به آتشبس در مرحله اول و خروج از سرزمینهای اشغالی در مرحله بعد مجاب نخواهد کرد و دقیقاً بههمین دلیل است که در این روزها قویترین زبان استدلال، خنجر یمنیهاست. حوثیها نقطه بحرانی گفتوگو را به درستی پیدا کردهاند و به آن اشارهای مستقیم و انفجاری میکنند؛ زبانی واقعی و اصیل که خارج از آکادمیها و دپارتمانهای مطالعات پسااستعماری حقیقت را یافته و مانند آن روشنفکر فرانکفورتی در لحظه حساسِ تاریخِ انسانیت، مسیر را گم نکرده است. پس از یمنیها، مردمانی هستند که اگرچه از دایره قدرت و اهل سیاست بیروناند اما با تحریم برندهای معروف اسرائیلی مانند کوکاکولا، زارا، استارباکس و... از راه ضرر زدن مادی به کمک اهالی غزه آمدهاند. بله، تنها راه حقیقی گفتوگو با صهیونیستها «مقاومت» است و بس.
تنها راه مقابله با صهیونیسم مقاومت عملی است نه گفتوگو
حال که معلوم شد ما باور به «مذاکره» بر سر دستیابی به حقوق اولیه نداریم و آن را موضِعی غیراخلاقی و غیرانسانی میدانیم لازم است که دو نکته را یادآوری کنم: اول) چیزی به نام «حقوق اولیه و اساسی» وجود دارد و ما نیازمند این هستیم که مدام در مورد اصل و اساس چنین حقوقی سخن بگوییم. چون اگر سرطان صهیونیسم متاستاز کند و قصد فرارفتن از سرزمین فلسطین را داشته باشد، آنگونه که برخی از خاخامهای صهیونیست به صراحت در مورد بندگی کل بشر برای بنیاسرائیل سخن میگویند، آن وقت است که خواهیم دید همین امر بدیهی نیز از سوی متفکران دستنشاندهشان چگونه به محل چالش و شک و شبهه تبدیل خواهد شد و این وظیفه ماست که با تکرار مکرر این اصول، غیرقابل فسخ بودن آنها را بیان و حفظ کنیم. دوم) آنکه با کندوکاوهای پژوهشی و با مقاومت علمی در مقابل خط تحریف تاریخیای که صهیونیسم راه انداخته است این حقیقت را به همه جهان و همه نسلهای بعدی برسانیم که صهیونیستها مهاجرانی بودند که بهخاطر بدرفتاری کشورهای غربی از اروپا به سرزمین فلسطینیان آمدند؛ ابتدا در قامت پناهنده و پناهجو و سپس بهعنوان غاصبانی که خانهها و محلهها را یک به یک با زور اسلحه و ارعاب دزدیدند. این تکرار و یادآوری باید آنقدر پرتکرار باشد که با تغییر نسل به فراموشی سپرده نشود. این همان کاری است که مورخان پساصهیونیستی مانند ایلان پاپه و شلومو زند انجام میدهند. تنها راه مقابله با صهیونیسم مقاومت عملی است نه گفتوگو بر سر گرفتن حقوق اولیه فلسطینیان.
منبع:
سرمقاله شماره سوم دو ماهنامه الهیات و دین پژوهی باور
برش
اسرائیل؛ تهدیدی برای کل بشریت
آن اتفاقی که امروز در فلسطین در حال وقوع است، تهدید تمام پایههای گفتوگو و حیات است و دقیقاً بههمین دلیل است که بههیچوجه محل چانهزنی نیست. اینجا محل خطکشی بین کسانی است که به حیات انسانها و حقوق اولیه آنها احترام میگذارند با کسانی که تهدیدی برای حیات انسانها و حقوق اولیه آنها هستند. اینجاست که میتوان به صراحت و محکم گفت که دشمن فلسطین نه دشمن بخشی از مردم جهان که دشمن انسانها و انسانیت است و هرکس که از حقوق مردم فلسطین کوتاه بیاید از حقوق اولیه انسانها و از ایده انسانیت عدول کرده است و بههمین دلیل اسرائیل تنها دشمن مردم فلسطین نیست، بلکه رژیمی آپارتاید است که تهدیدی برای کل بشریت به حساب میآید.