غم شیرین گذشته؛ روزهای دور هوای برفی و ابری

برف نو، برف کهنه

ترانه   بنی یعقوب
خبرنگار


روزهایی بود که با این جمله از خواب بیدار می‌شدیم «تا زانو برف آمده، نمی‌توانید مدرسه بروید، تعطیل شده.» این روزها برای ما قشنگ‌ترین روزهای سال بود و اگر برایتان بگویم چند بار در سال تکرار می‌شد، باور نمی‌کنید. روزهایی پرتکرار در زمستان که باورمان می‌شد زمستان طولانی‌ترین فصل سال است. در این روزهای زیبا، کفش و کلاه می‌کردیم و توی باغچه و کوچه بساط برف‌بازی راه می‌انداختیم. بعد هم که حسابی از بازی و سرمای برف خسته می‌شدیم کنار بخاری یا چراغ علاالدین یا کرسی که تقریباً توی هر خانه‌ای پیدا می‌شد، می‌نشستیم و چای داغ یا‌ آش می‌خوردیم و بعدش هم یک خواب نیمروزی خوش زمستانی را در هوای حسابی گرفته و تیره، تجربه می‌کردیم.
 شاید برای همین خاطره‌های خوش است که خیلی از ما وقتی این روزها داریم یک زمستان خشک، خنک و بدون برف و باران و روزهای ابری را می‌گذرانیم، حالمان خوش نیست و مدام می‌پرسیم مگر می‌شود زمستان هم این‌جوری باشد؟ مگر می‌شود هر روز چشم باز کنیم و هوای آفتابی ببینیم، پس چه شد آن روزهای خوش گذشته؟ اینها حالا برای ما تبدیل به یک نوستالژی شده؛ یعنی همان غم شیرین گذشته. حالا بگذریم که گرمایش زمین و بلایی که خودمان سرش آورده‌ایم این روزهای دوست‌نداشتنی را برایمان رقم زده، همه ما کارهایی کرده‌ایم که از آن بی‌خبریم اما نتیجه‌اش از دست رفتن فصل‌های زیبای سال است؛ همان فصل‌های زرد و نارنجی و سفیدپوش که حال دلمان را هم خوب می‌کرد. حالا تماشای باریدن دانه‌های آرام و بی‌صدای برف باشکوه برای بیشترمان آرزویی دست‌نیافتنی شده است.
 
حال بد با هوای بد
«من بچه شمالم و به باران و دیدن روزهای ابری و گرفته عادت دارم. هر روز که در زمستان از خواب بلند می‌شوم و می‌بینم خانه‌مان بدون هر گونه وسایل گرمایشی باز هم گرم است و هوا هم درست مثل بهار است، کلافه و عصبی می‌شوم. ندیدن روزهای ابری و گرفته برایم واقعاً دردناک است، حالا بماند اینکه یک تابستان خشک و بد را هم تجربه خواهیم کرد. باور کنید بدن ما انسان‌ها هم تغییر نکردن فصل‌ها را احساس می‌کند. من از الان هیچ اشتیاقی برای بهار ندارم، چون زمستان و سرمایش را تجربه نکرده‌ام.» ناصر این حرف‌ها را می‌زند. او از همان‌هایی است که تغییر فصل‌ها بدجوری کلافه‌اش کرده.«گاهی اوقات برای خودم ژست زمستان می‌گیرم، می‌دانی یعنی چی؟ می‌روم برای خودم قهوه درست می‌کنم، بعد می‌آیم شومینه خانه‌ام را روشن می‌کنم تا با آرامش قهوه‌ام را بنوشم و از پنجره هوای ابری، بارانی و برفی را تماشا کنم، بعد می‌بینم فقط گرمای شومینه است که دارد خفه‌ام می‌کند، چون نه سرمایی هست نه برف و باران یا حتی هوای ابری. بلند می‌شوم و این بساط را جمع می‌کنم، واقعیت این است که زمستان هست، اما نیست. این هوای بد حال مرا بد می‌کند. تغییر فصل‌ها روی خلق‌و‌خوی انسان‌ها تأثیر دارد و بدن را برای تغییرات آماده می‌کند، نمی‌دانم چه بلایی سر کره زمین آمده.»
نازنین هم عاشق برف و زمستان است تا جایی که وقتی دید اطراف تهران کمی برف آمده، سریع خودش را رساند تا کمی زیبایی ببیند: «اطراف جاده لشکرک بچه‌ها داد می‌زدند و دنبال هم می‌دویدند. هرکس را می‌دیدی لبخند روی لبش بود، برف با خودش شادی و خوشحالی می‌آورد. کسی نمی‌تواند منکر این شود. من هم کمی در آن هوای سرد و برفی زندگی کردم و نفس کشیدم، اما واقعاً برایم دردآور است که در فصل زمستان همیشه شوفاژهای خانه‌ام خاموش است و بیرون هم که می‌روم باید کاپشن در دست قدم بزنم.»

 غم شیرین گذشته
 محمد یاد روزهای خوش کودکی‌اش می‌افتد: «ما کرج زندگی می‌کردیم شب که می‌خوابیدیم، نمی‌دانستیم صبح چه چیزی در انتظارمان است. صبح با ذوق و شوق می‌دویدیم جلوی پنجره برای دیدن درخت‌هایی که زیر بار برف خم شده بودند. بعد می‌رفتیم زیر همان درخت‌ها و تکان‌شان می‌دادیم و چه کیفی داشت که با آن برف سر تا پا سفیدپوش می‌شدیم. در این روزها مادرم حتماً آش‌رشته بار می‌گذاشت. می‌گفت می‌چسبد. لب‌هایش پر از خنده بود و از همیشه مهربان‌تر. همه زیر کرسی می‌نشستیم‌ آش‌رشته با پیازداغ و سیرداغ فراوان می‌خوردیم. نمی‌دانم واقعاً چه اتفاقی افتاده که همه اینها از زندگی‌مان رفته. اینقدر سرما می‌کشیدیم که برای رسیدن بهار لحظه‌شماری می‌کردیم، اینکه می‌توانیم لباس‌های سنگین زمستانی را دوباره لای بقچه بپیچیم و تا سال بعد از آنها خداحافظی کنیم و لباس‌های سبک تن‌مان کنیم و رویش شکوفه‌ها را نظاره‌گر باشیم. می‌دانم همه اینها برای گرمایش کره زمین است، اما خیلی چیزها را از زندگیمان کم کرده، وصل شدن فصل‌ها به هم اصلاً قشنگ نیست.»

 چگونه دوباره فصل‌های سال را تجربه کنیم؟
  حالا اگر برایتان سؤال است که چرا این اتفاق برایمان افتاده، جوابش ساده است: گرمایش کره زمین؛ یعنی افزایش میانگین دمای سطح جهان. بر اساس تحقیقات دانشمندان، دمای زمین در ‌حال‌ حاضر نسبت به قرن نوزدهم (قبل از صنعتی ‌شدن)، 1.2 درجه سانتی‌گراد افزایش ‌یافته و این میزان در اواسط دهه 2030 به 1.5 درجه سانتی‌گراد می‌رسد. همچنین مقدار CO2 آن هم به دلایل زیر: استفاده زیاد از نفت و گاز، جنگل‌زدایی، تولید زباله و پلاستیک، نیروگاه‌ها، حمل و نقل، مصرف‌گرایی، کشاورزی و دامداری و صید بی‌رویه. حالا شاید بگویید ما که در خیلی از اینها نقشی نداریم، اما به عنوان یک شهروند مسئول در تعدادی از آنها نقش‌مان کاملاً بارز است مثل اینکه می‌توانیم در مصرف غذا صرفه‌جویی کنیم، تا این همه زباله تولید نکنیم. تولید زباله بیشتر یعنی ما انسان‌ها کلی محصولات بسته‌بندی شده می‌خریم، گاهی وقتی همه این بسته‌ها را جدا می‌کنیم کوهی از زباله و پلاستیک تولید می‌شود. بنابراین ما بیش از هر زمان دیگری زباله تولید می‌کنیم، بسیاری از این زباله‌ها و بسته‌بندی‌ها قابل بازیافت نیستند و در محل دفن زباله‌ها جمع می‌شوند. هنگامی‌که زباله‌ها در محل‌ دفن زباله شروع به تجزیه می‌کنند، گازهای مضری در جو زمین آزاد می‌کنند که گرمایش زمین را زیاد می‌کند.
همچنین می‌توانیم مصرف‌گرا نباشیم، شاید فکرش را هم نکنید که مصرف‌گرایی و مد همین که ما در طول سال چندین و چند بار هوس خرید می‌کنیم تا چه حد می‌تواند به گرم شدن کره زمین کمک کند. ما هرقدر محصولات بیشتری تولید کنیم در نتیجه زباله بیشتری تولید کرده‌ایم، حالا این زباله می‌تواند وسایل الکترونیکی یا پوشاک و کیف و کفش باشد و ما هر چقدر اینها را بیشتر تولید کنیم، بیش از هر زمان دیگری هم زباله تولید کرده و به گرمایش زمین دامن زده‌ایم. یا مثلاً اگر بتوانیم کمتر از وسایل گرمایشی و سرمایشی استفاده کنیم و از راه‌های دیگری برای هدر نرفتن گرما یا سرمای منزل استفاده کنیم، مثلاً پنجره‌های دوجداره داشته باشیم یا درزهای در و پنجره را بگیریم، از هدررفت انرژی جلوگیری کرده‌ و به تعادل دمای زمین کمک کرده‌ایم.
 شاید همه اینها ساده به نظر بیاید، اما گر کمی صرفه‌جویی کنیم و کمتر طرفدار مد و بیشتر حامی زندگی سالم باشیم و از مصرف سوخت‌های غیرضروری خودداری کنیم، شاید بتوانیم قسمتی از فصل‌های سال‌مان را پس بگیریم و دوباره گذر فصل‌ها را در زندگی‌مان حس کنیم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و سیصد و هشتاد و نه
 - شماره هشت هزار و سیصد و هشتاد و نه - ۰۷ بهمن ۱۴۰۲