محمدباقر قالیباف د ر سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی به تشریح ویژگی های این شهید والامقام پرداخت
مرد همیشه در صحنه
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بدون شک تا امروز محبوبترین فرمانده نظامی تاریخ ایران در بین اقشار مختلف جامعه است که تشییع عظیم او و شهدای همراهش تا مدتها به عنوان یکی از بزرگترین اجتماعات در ایران و جهان ثبت خواهد ماند. با این حال، حاج قاسم در زمان حیات دنیایی خود و به دلیل مسئولیتهای بزرگ و سختی که داشت، با چالشها، بیمهریها و بعضاً سختیهای زیادی هم مواجه بود که شاید بسیاری از آنها در سایه محبوبیت عظیم بعد از شهادت ایشان ناگفته باقی مانده است. محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی و از نزدیکترین دوستان و همراهان حاج قاسم در گفت و گویی تفصیلی با خبرگزاری تسنیم، به بیان برخی از این واقعیات در کنار نحوه برخورد حاج قاسم با مشکلات و تبیین ویژگیها و خصوصیات شخصیتی ایشان که امروز در قالب مکتب شهید سلیمانی شناخته میشود پرداخته است که متن آن را در ادامه میخوانید. این گفت و گو پیش از واقعه تروریستی 13 دی 1402 در اطراف گلزار شهدای کرمان انجام شده و به همین دلیل در آن به این موضوع اشارهای نشده است.
عبدالله عبداللهی
در میان فرماندهان نیروهای مسلح همیشه دوستیها و رفاقتهایی وجود دارد که برخی از آنها خیلی بروز و ظهور بیشتری پیدا میکند. یکی از این موارد، دوستی شما، حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظمی است که از این جمع، دو نفر به شهادت رسیدهاند.این دوستی و رفاقت میان شما که هرکدام متعلق به یک استان هستید و احتمالاً تا زمان جنگ همدیگر را ندیدهاید، چطور شکل گرفت و دفاع مقدس چقدر در شکلگیری این دوستی مؤثر بود؟
در ابتدا ایام شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی را به خانوادهها، رزمندگان و دوستان ایشان تبریک و تسلیت عرض میکنم.معمولاً چنین آشناییهایی نیاز به یک موقعیت و مکان یا یک فرصت یا یک موضوع خاص دارد که آدمها را کنار هم جمع میکند و باعث آشنایی میشود. پس از انقلاب اسلامی، با آغاز دوران دفاع مقدس، بچههایی که احساس تکلیف و وظیفه کردند - شاید هیچ مسئولیت رسمی و اجباری هم نداشتند - به جبهه گسیل شدند. با توجه به شرایط آن دوران که شرایط خاصی بود و هیچ سازمان ساختاری هم وجود نداشت، هر کسی از شهر و استان خودش میآمد و در دفاع شرکت میکرد.هر کسی هم که به جبهه میرسید، تلاش میکرد یک دست لباس یا یک قبضه سلاح پیدا کند؛ البته لباس خیلی در دسترس نبود و اسلحه هم هرآنچه گیرشان میآمد برمیداشتند که عمدتاً یا برنو بود یا نهایتاً ژ3. کلاشنیکف هم در آن مقطع خیلی پیدا نمیشد.
دوستی ما بچههای رزمنده بویژه با دو عزیزی که شما اشاره کردید، در همین دوران دفاع مقدس شکل گرفت و شاید بشود گفت خیلی از دوستان مؤثر در کشور هم الان از بچههای دوران دفاع مقدس هستند.همه فرمانده یگانهایی که در دوران دفاع مقدس در جبهه بودند و بعدها شناخته شدند، در جبهه همدیگر را شناختند. ما عمدتاً در خوزستان و در جبهه و حول موضوعی به نام دفاع مقدس با هم آشنا شدیم؛ آن هم درحالی که همه ما تقریباً در یک سن و سال بودیم؛ لذا این پیوند یک پیوند بسیار مستحکم و مقدس و پایداری شد.آشنایی من با حاج قاسم به صورت مشخص به اواخر سال 59 و اوایل سال 60 برمیگردد. فکر میکنم قبل از عملیات شکست حصر آبادان بود. شهید کاظمی عمدتاً در محور آبادان حضور داشت و ما بیشتر در بالاتر یعنی سمت دارخوین و حمیدیه بودیم. عمده شناخت ما از هم به آن مکان و زمان باز میگردد.
در آن برهه، تیپ و لشکرها به این شکل نبودند. یک جبههای وجود داشت که گروهی از خراسان، اصفهان و تبریز و جاهای دیگر آمده و هر گروه در بخشی مستقر شده بودند. حالا ممکن بود برخی در مکان استقرار خودشان میماندند و برخی دیگر در رفت و آمد بودند. همین ماندن و مخصوصاً کار شناسایی، کار اطلاعات و عملیات و کم کم کار ستادی که در اهواز شکل گرفت، باعث تحکیم دوستی ما شد.البته ما خودمان ستادی داشتیم که در همان سال اول یعنی اواخر 59 راهاندازی شد. این ستاد در ابتدای جاده ماهشهر به سمت گلف بود که شهید رستمی در آنجا استقرار داشت و جلسات، نشستها و هماهنگیها در این ستاد صورت میگرفت.
بعد از عزل بنیصدر بود که یگانها به طور جدی و رسمی تشکیل شدند. در حقیقت جبهه انقلاب از آن زمان وارد دفاع مقدس شد و این اتفاق بود که باعث شد به صورت یگانی کم کم با هم آشنا شویم.فضا و محیط جبهه در دوران دفاع مقدس فضای خوبی بود. شما تصور کنید، جمعی که الان کنار هم نشستهایم، تصمیم میگیریم که فلان مأموریت را انجام دهیم. حالا ممکن بود فرصت حتی برای دادن گزارش همین مأموریت هم نباشد. یعنی در جبهه، فرصت ندیدن مجدد یکدیگر بیشتر از دیدن بود.شما اگر بدانید نمازی که میخوانید، آخرین نماز شماست، آن را به صورت عادی میخوانید؟ فضای جبهه هم فضایی نزدیک به مرگ و معاد بود و همین باعث میشد پایههای مدیریتی، تربیتی، اخلاقی، رفاقتها و محبتها بر مبنای معادگرایی و مرگ در حین زندگی شکل بگیرد که امروزه در جامعه ما کمتر دیده میشود.
انتخابها در دوران دفاع مقدس، آزادانه و با عشق بود، پس طبیعی است که پیوندها و دوستیها در این موقعیت با پیوندها و دوستیها در شرایط عادی زندگی متفاوت باشد. دوستیها در این فضا، محکم و آرمانی بود.همین بچهها کم کم جبهه را در دست گرفتند؛ یگانها، تیپها و لشکرها تشکیل شد و ما دیگر مرتب هم را میدیدیم. در تمام مراحل یک عملیات، از شناسایی و پیگیری گرفته تا کارهای مهندسی، طراحی، آموزش و... در هر ساعت شبانهروز با هم بودیم. یعنی با هم زندگی میکردیم. هیچوقت این اندازه با خانواده و زن و بچه نبودیم. البته آن موقع همه ما مجرد بودیم و در همین سالهای جنگ ازدواج کردیم.
فضا کاملاً یک فضای متفاوت از این چیزی بود که امروز تصور میکنیم و همین شرایط، پیوند و وابستگی بین ما را بیشتر میکرد. هیچ عملیاتی نبود که ما کنار همدیگر نباشیم؛ از عملیات شکست حصر آبادان تا بُستان و طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان و تا آخر تا مرصاد؛ در همه این عملیاتها از طراحی گرفته تا اجرا، همه ما با هم و کنار هم بودیم.
خود شهید سلیمانی به طور مشخص چه ویژگیهایی داشت و شما که از نزدیک او را میشناختید، فکر میکردید که از فرماندهی لشکر 41 ثارالله به جایگاهی که سالها بعد پیدا کرد و حتی امروز هم بعد از شهادتش دارد، برسد؟
من معتقدم که اگر کسی خلاقیت و ویژگیهای منحصر بهفرد نداشته باشد، نمیتواند رشد کند. شهید سلیمانی سند اخلاص و تدبیر خودش را که مهمترین مؤلفه کارآمدی و مدیریت خلاق و خیر و برکتش ـ نه تنها در دوران دفاع مقدس بلکه در انجام هر کاری ـ بود، با شهادتش امضا کرد. واقعیت این است که شهیدسلیمانی در دوران قبل و بعد از نیروی قدس با هم متفاوت است. یادم هست همان روزهایی که شهید سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه بود، برخی در محافل داخلی نقدهایی میکردند که مثلاً چرا تا قبل از فرماندهی ایشان، نام نیروی قدس برای خود شما هم برجسته نبود و شاید اسم نیروی قدس فقط در بسیج و سپاه شنیده میشد. هیچکس نمیتوانست تصور کند که مأموریت نیروی قدس چه میتواند باشد؛ برخی تصور میکردند مأموریت نیروی قدس، بیشتر کارهای اطلاعات عملیاتی است. خُب کسی هم که اینطور به مسأله نگاه میکرد، میگفت این کار اطلاعاتی و امنیتی چه نسبتی با شخصیت سردار سلیمانی که یک فرمانده لشکر است، دارد.
البته ایشان بعد از جنگ به جنوب شرق و قرارگاه قدس رفت که مسئولیت آن مقابله با اشرار و ناامنی بود و به نوعی کار امنیتی و اطلاعاتیاش بیشتر شد.
بله. شهید سلیمانی بعد از دوران دفاع مقدس بلافاصله برای مقابله با برخی ناامنیهای داخلی و مبارزه با قاچاق موادمخدر به جنوب شرق رفت و فرمانده قرارگاه قدس شد که در واقع تحت امر نیروی زمینی بود و الان هم هست. در آنجا بخشی از ابعاد شخصیتی ایشان در مسائل اطلاعات عملیات و حتی موضوعات اجتماعی بروز و ظهور پیدا کرد. با همین ظرفیت، وقتی ایشان به نیروی قدس میآید، رویکرد، مأموریت، نوع نگاهها و اقدامات این نیرو هم با گذشتهاش متفاوت میشود و این تحول آنقدر هست که شما در همه ابعاد تأثیراتش را میبینید که مثلاً چطور در مقابل هژمون امریکا میایستد، چگونه مقاومت شکل میگیرد و مسائل دیگر. اینها حاکی از آن خلاقیتها و ظرفیتهایی است که در وجود شهیدسلیمانی بود.
شاید روزهای اول کسی فکرش را هم نمیکرد اما هر چه زمان گذشت دیدند که تحول در این حد رقم خورد و این اتفاقات عظیم و بزرگ افتاد. لذا شهید سلیمانی از همه ابعاد رشد پیدا کرد و همه این پیشرفتها در مسائل اجتماعی و حتی زیرساختی در حوزه امتسازی یا موضوعات کاملاً امنیتی و مقاومت که قبلاً وجود نداشت، در زمان ایشان به منصه ظهور رسید و امروز هم آثار و برکاتش را میبینیم.
چه اتفاقاتی مشخصاً در نیروی قدس افتاد که میتوان گفت محصول نگاه یا تدبیر شخص ایشان بود و قبلاً وجود نداشت؟
ما اول باید ببینیم ایشان چه آرمانهایی را دنبال میکردند. یکی از ویژگیهای منحصر بهفرد شهیدسلیمانی این بود که همواره تلاش داشت در هر جایگاهی، فرد مؤثری باشد و مشخصه بارز نیروی قدس در تمام این سالها هم حفظ ثبات در کنار اتکا به خلاقیتها بود. شما میدانید که بسیاری از افراد در مناصب مدیریتی، پس از سالها حضور در یک جایگاه، از پیشبرد هرگونه تحولی در ساختار تحت امر خود ناتوان میشوند و سیستم یکنواخت میشود، اما ویژگی شهیدسلیمانی این بود که نیروی قدس در سالهای تحت فرماندهی ایشان هیچگاه متوقف نشد و درجا نزد، بلکه با سرعت، دقت و عمق بیشتری کارها را پیش میبرد. البته اقتضای کار ایشان در این مسئولیت ایجاب میکرد که گاهی بسته عمل کند و برای همین منتقدینی هم داشت، اما شخص مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بر این امر تأکید داشتند که این جایگاه برازنده سردار سلیمانی است و نیروی قدس هرروز شکوفاتر و مؤثرتر به وظایف خود عمل میکند.
بعد از حضور شهید سلیمانی در نیروی قدس که طبیعتاً مشغله و مسئولیت بیشتری پیدا کرد، چقدر روابطتان با هم مثل قبل ادامه داشت و آیا در جلسات شورای عالی امنیت ملی همدیگر را مدام میدیدید؟ با توجه به اینکه شما هم در زمانی مسئولیت فرماندهی نیروی انتظامی را داشتید.
در جلسات رسمی مثل شورای عالی امنیت ملی، خیلی به ندرت پیش میآمد که همدیگر را ملاقات کنیم اما بیشتر اوقات درباره موضوعات مختلف با یکدیگر همفکری داشتیم و اگر برای مثال ایشان از سفری برمیگشت، حتماً همدیگر را میدیدیم. این نوع الگوی مدیریتی که برایندی از تجربیات سالهای دفاع مقدس بود و ما آن را در افرادی مثل شهید سلیمانی، شهید کاظمی، شهید همت، شهید زینالدین و شهید باکری میدیدیم، یک الگوی منحصر به فرد است. این افراد تا وقتی کار اطلاعاتی مورد نیاز را انجام نمیدادند و خودشان برای شناسایی نمیرفتند، دست به عملیات نمیزدند و در عملیات هم در کنار آن رزمنده در خط مقدم حضور داشتند. همین ویژگی «همیشه در صحنه بودن» را شهید سلیمانی وقتی به نیروی قدس آمد، داشت و حتی پررنگتر هم شد که مصادیقش را در صحنه نبردهای مختلف از جمله جنگ با داعش به عینه شاهد بودیم که خودش در صحنه حاضر بود و حتی در خطرناکترین جاها که شاید امکان تصویربرداری هم نبود، حضور داشت. شهید سلیمانی در هر نبردی، خودش در وسط میدان جنگ حاضر بود و این خصلت، محصول انقلاب و دفاع مقدس است. ایستادن در مقابل داعش و موج عملیات انتحاری آنها، جز با همین فرهنگ مقاومت و بسیجی که در همه وجود شهید سلیمانی بود، امکان نداشت. این فرهنگ بود که توأم با اخلاص و تدبیر و طراحی دقیق به این نتایج میرسید.
این مسأله در نوع مراوده مسئولین و افراد غیرایرانی که با ایشان کار میکردند هم بسیار مؤثر بود. بسیاری از فرماندهان و رهبران نهضتها و حتی سران کشورهای مقاومت که هرازگاهی فرصت دیدار با سردار سلیمانی را به دست میآوردند و یا با ایشان مکاتبه میکردند، همواره از نوع نگاه، برنامهریزی و حتی روحیات شخصی این شهید تأثیر میگرفتند. حتی سران برخی از کشورهایی که امروز هم برخیشان به دنبال عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند، زمانی که با شهید سلیمانی مواجه میشدند، در برابر عظمت ایشان سر تعظیم فرود میآوردند و تحت تأثیر کلام ایشان قرار میگرفتند. شهید سلیمانی به واقع جمع اضداد بود ـ البته اضدادی که شاید ما به ظاهر آنها را ضد هم میبینیم ـ و همین مسأله، شخصیتی منحصر به فرد به ایشان میبخشید.
ایشان در اوج قدرت و شکوه، بسیار متواضع و افتادهحال بود. در عین حال که میدانستند بسیاری از دشمنان از داعش و بسیاری از گروهکها گرفته تا امریکا و رژیم صهیونیستی در پی ترور ایشان هستند، اما رویه متعارف در قبال همراهی محافظان با خود را نمیپذیرفتند. برای همین هرگاه با ایشان به جایی میرفتیم، به محافظان خود میگفت که اگر من یکی از شما را در نزدیکی و اطراف خودم ببینم، همان جا اخراج هستید. اجازه نمیداد که بین ایشان و مردم فاصلهای ایجاد شود. ما با هم مسافرتهای زیادی میرفتیم که برخی کاری و برخی هم شخصی بود. در مسافرتهای شخصی امکان نداشت راننده باشد؛ خودمان که به همراه خانواده بودیم، رانندگی میکردیم.
شما این جمع اضداد را در حوزه مدیریتی، مسائل سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی نیز میبینید. اخیراً در یک سخنرانی در مسجد ابوذر، گریزی به حوادث دهه 80 زدم. یک بار بنده با شهید سلیمانی با بچههایمان رفتیم نمازجمعه. به بلوار کشاورز که رسیدیم، دیدیم که گروههای مختلفی که بعضاً مشخص بود سازماندهی هم شدهاند، در خیابان، به سبک چریک فداییها در اوایل انقلاب پا میکوبیدند و دست میزدند. در پیادهروی خیابان حجاب به همراه شهید سلیمانی در حال قدم زدن بودیم که این گروه اندک شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر میدادند. شما این را نگه دارید؛ یک دهه بعد در دهه 90، پس از شهادت شهید سلیمانی شاهد یک انسجام بالای اجتماعی در میان تمامی اقشار جامعه ایران هستیم. در کمتر از یک دهه، در حالی که ایشان به عنوان بزرگترین شخصیت امتی شناخته میشد، در عین حال به بزرگترین شخصیت ملی کشورمان نیز مبدل شد. همزمان که مهمترین شخصیت انقلابی ما بود، بزرگترین شخصیت ملی هم شد. برای همین است که وقتی ما از مکتب شهید سلیمانی صحبت میکنیم، در حقیقت از شخصیت ایشان سخن گفتهایم.
وقتی مقام معظم رهبری از مفاهیمی همچون عقلانیت، معنویت و عدالت در مکتب امام خمینی(ره) صحبت میکنند، در واقع شاکله شخصیت امام(ره) را تبیین میکنند. شهید سلیمانی هم فرزند همین مکتب است و در این مکتب تربیت شده است، پس این مفاهیم در مورد او هم صدق میکند که قادر است چنین انسجام اجتماعی مستحکمی را بر جامعه حکمفرما کند.
یکی از ویژگیهای مدیریتی و فرماندهی حاج قاسم در نیروی قدس ـ بخصوص در سالهای آخر که درگیر بحران سوریه شد ـ این بود که ایشان با افراد زیادی از کشورهای مختلف که فرهنگ و نگاه متفاوتی از هم دارند کار کرد و آنها را در یک جبهه در کنار هم سازماندهی کرد که کار راحتی هم نیست. چطور ایشان به این جایگاه رسید که توانست این جبهه واحد را تشکیل دهد که این افراد حتی در کنار هم بجنگند؟
در سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از سؤالهای جدی این بود که این انقلاب چگونه قرار است صادر شود و اساساً صدور انقلاب به چه نحو امکان تحقق دارد؟ شهید سلیمانی در عمل نشان داد که با تکیه بر فرهنگ شهادت و انتقال این فرهنگ میتوان صفوف متحد و یکپارچه امت اسلامی را پای کار مبارزه با ظلم و ستم آورد. امروز غزه نمادی از همان جمع اضدادی است که شهید سلیمانی آن را در عمل به منصه ظهور نشانده است. اهالی نوار غزه، عرب و قاطبه آنها اهل سنت هستند، اما میبینید که چگونه «مکتب شهادت» توانسته با کنار زدن همه مرزهای قومی و مذهبی، تحولی چنین سترگ و عظیم را در غزه رقم بزند. امروز شاهدیم که حتی در کشورهایی که فرهنگ لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بر جوامع آنها حاکم است، مردم برای دفاع از غزه به میدان میآیند. اینها ویژگیهای شهید سلیمانی است و ما نباید از این ویژگیها و آرمانها و مختصات حاکم بر مکتبی که شهید سلیمانی در آن تربیت شده، غفلت کنیم.شاید به همین خاطر است که مقام معظم رهبری فرمودند: شهید سلیمانی، یک مکتب است. این یعنی آن آرمانگرایی و واقعبینی در کنار شهادتطلبی توأم با عقلانیت و شجاعت و اخلاص است که موجب میشود کسی مثل شهید سلیمانی در اوج قدرت از زندگی معمولی خود دست نکشد و البته از هرگونه سوءاستفاده از قدرت خودداری کند. شهید سلیمانی یک آرمانگرای واقعبین بود؛ بدین معنا که واقعیتپنداری و واقعیتگریزی در وجود ایشان باعث نمیشد تا چشمش را روی آرمانها و پیادهسازی آنها ببندد.
در خلال صحبتهایتان یک اشارهای به برخی چالشها برای شهید سلیمانی کردید که احتمالاً در موارد کاری ایشان بیشتر هم بود که امروز در سایه عظمت و محبوبیت ایشان قرار گرفته است. این چالشها چه بود و حاج قاسم چطور با آنها برخورد میکرد؟
اولاً این نکته را باید بگویم که بسیاری از مسائل در مورد ایشان را نباید امروز قضاوت کنیم. سردار سلیمانی در بسیاری از امور مظلوم واقع میشد اما سختیها را تحمل میکرد. در بسیاری از موارد به ایشان اتهام میزدند و صراحتاً به او میگفتند انقلابی عمل نمیکنی و سازشکاری!
نمیخواهم خیلی وارد این بحثها بشوم اما اینطور نبود که همه اینهایی که امروز در برابر عظمت این انسان مخلص، متدین و تابع محض رهبری سر تعظیم فرود آوردهاند، در گذشته هم همین نگاه را داشتند. حتی در برخی از محافل، سه سال قبل از شهادت شهید سلیمانی، از ایشان به عنوان فردی که تابع ولایت نیست، یاد میکردند. درحالی که شما در وصیتنامه ایشان میتوانید عمق عشق و علاقه وافرش به مقام معظم رهبری، حتی توجه و اهتمام ویژه ایشان به روحانیت و مراجع را ببینید. این باور نزد ایشان وجود داشت که جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی و عنصر ولایت به مثابه هرمی است که باید از آن دفاع کنیم و در رأس آن اطاعت از ولایت جای دارد.
شما تصور نکنید که همیشه برای ایشان فرش قرمز پهن میکردند؛ از این خبرها نبود. شما فراموش کردهاید که در زمان تحولات سوریه چه حرفهایی علیه ایشان میزدند؟ اعتراض میکردند که چرا جوانان و امکانات را از اینجا به سوریه برده. خیلی تمایل ندارم که وارد این بحثها شوم ولی فکر نکنید که همه قربان صدقه شهید سلیمانی میرفتند. گاهی در جلسات به قدری مظلوم واقع میشد که اشک میریخت و از جلسه بیرون میرفت و با نزدیکان خودش درد دل میکرد. این اواخر میگفت اگر توفیق شهادت ندارم، از خدا میخواهم تا یک ماشینی به من بزند یا یک قاچاقچی تیری به سمت من شلیک کند. این به خاطر فشار کاریای بود که متحمل میشدند. قصد ندارم بحثها را سیاسی کنم اما حتماً بخشی از دولت در آن مقطع (دهه 90)، کارهای ایشان را قبول نداشت و کمک هم نمیکردند؛ اما ایشان مصرانه ایستاد و مأموریت محول شده را به انجام رساند. به سمت دوقطبیسازی حرکت نکرد.
در همان مقطع، رئیس جمهور وقت موضعی را اتخاذ کرد و شهید سلیمانی نامهای به ایشان نوشتند و اگر اشتباه نکرده باشم با همین ادبیات گفتند که من حاضرم دست شما را ببوسم. برخی دوستان این طرف چه کار کردند با او. چه حرفهایی به ایشان زدند. تازه این در فضای عمومی بود. در جلسات خصوصی یک حرفهای دیگری هم میزدند.
با این حال شهید سلیمانی همه اینها را جمع میکرد و درحالیکه در میدان مقاومت و مبارزه بود، اجازه نمیداد موضوعات سیاسی، زمینه دوقطبیسازی در داخل کشور شود. حالا برخی از دوستان را هم داریم که احساس میکنند که اگر دست به دوقطبیسازی نزنند، انگار به مسئولیت خودشان عمل نکردهاند.
شما دیدگاههای شهید سلیمانی را در مورد مسأله حجاب و تحولات سیاسی کشور ببینید. ایشان با همه صحبت میکرد. زمانی که سوار هواپیما میشدیم، ترجیح میداد تا در صندلی کناریاش شهروندان عادی باشند تا بتواند با آنها همکلام شود. اگر میدیدید که همه یک جور هستیم میگفت نه دیگر این نشد. همیشه به دنبال فرصتی بود تا بتواند همه جامعه را درک کند. این مسأله تا حد زیادی متأثر از روحیات برآمده از دوران دفاع مقدس بود. در همان سالهای جنگ هم مفهوم چپ و راست وجود داشت ولی هیچ وقت در خط مقدم جبهه این خطوط و خط کشیها در عمل فرصتی برای ظهور و بروز پیدا نمیکرد. شهید سلیمانی در همین فرهنگ بزرگ شد و در همین مسیر نیز به حیات خود ادامه داد و هرگز تسلیم نشد. بسیاری از دوستان در دولت که حتی از دوستان نزدیک ایشان هم بودند در بسیاری از اوقات حمایتی که باید از ایشان نشان میدادند را دریغ میکردند. حالا یا امکانش را نداشتند یا دوست نداشتند. من کاری ندارم. ولی شهید سلیمانی از این مسأله شاید ناراحت میشد ولی در درون خود با این مسأله مبارزه میکرد و امور را پیگیری میکرد و حتی برای تحقق آرمانها و رسالت انقلاب و امنیت ملی دست به خواهش و تمنا میزد.
البته روشن است که در مواردی هم از موضع محکم و از جایگاه یک مطالبهگر وارد صحنه میشد. یعنی در عین حال که فرد بسیار رئوفی بود اما در مواردی هم بسیار انسان سختی بود. گاهی برخی از دوستان تاب شنیدن صحبتهای شهید سلیمانی را نداشتند، چون ایشان با صلابت و سختی پای مواضع خویش میایستاد و البته در برخی موارد نیز بعد از جلسه اشک میریخت و خون دل میخورد.
من امیدوارم ما هم در بسیاری از ابعاد، مثلاً در سیاست داخلی و خارجی و حتی مسائل اجتماعی و فرهنگی از ایشان یاد بگیریم و آن را در نحوه تعامل با مردم و جامعه لحاظ کنیم.
شهید سلیمانی تمام و کمال به آن جمله حضرت علی(ع) در نامه به مالک اشتر که میفرمایند «به جایی که میروی، افراد یا هم کیش تو هستند یا هم نوع تو» عمل میکرد.
برای همین بود که بسیاری از نهضتها، گروهها و قومیتها مثل کردها، ترکمنها، مسیحیان و دروزیها در کشورهای اسلامی همگی به شهید سلیمانی ابراز علاقه و ارادت میکنند.