صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و هفتاد و سه - ۱۷ دی ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و هفتاد و سه - ۱۷ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۱۹

«عادل عبدالمهدی» نخست‌وزیر پیشین عراق در گفت‌و‌گویی در سالگرد شهادت سردار سلیمانی مطرح کرد

ناگفته‌‌هایی از تغییر نامه سعودی‌ها و پیام شهید سلیمانی

همزمان با فرا رسیدن چهارمین سالگرد ترور سردار رشید اسلام، شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس، فرمانده نیروهای حشد الشعبی عراق، خبرگزاری تسنیم در گفت‌و‌گویی اختصاصی با عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر وقت عراق به بازخوانی خاطرات دهه‌ها آشنایی و هم‌نشینی این سیاستمدار ارشد عراقی با سردار سلیمانی بویژه جزئیات شهادت ایشان پرداخته است که در ادامه از زبان عبدالمهدی خواهید خواند.

زمان و چگونگی آشنایی با سردار شهید سلیمانی
من خاطرات فراوانی از سردار سلیمانی در ذهن دارم اما فکر می‌کنم صحبت کردن در مورد نخستین بار بسیار آسان‌تر باشد. من در زمان رژیم صدام حسین به‌عنوان یکی از نیروهای معارض عراقی (معارض با صدام) با شهید سلیمانی که آن زمان مسئولیت پرونده عراق را به‌عهده داشت ارتباط داشتم. جلسات ما عمدتاً به‌صورت دونفره یا با حضور بقیه رهبران گردان‌های بدر بویژه شهید محراب سید باقر حکیم انجام می‌گرفت. در این جلسات وضعیت آینده سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام حسین مورد بررسی قرار می‌گرفت و مسائلی همچون نحوه مبارزه و برقراری ارتباط بین جریانات و گروه‌های سیاسی حاضر در عراق و طراحی نظام بدیل برای رژیم بعث. این جلسات عمدتاً در تهران و در پاره‌ای موارد در عراق، اقلیم کردستان عراق و دیانا برگزار می‌شد. در خلال همین جلسات بود که متوجه توانایی‌ استثنایی شهید سلیمانی شدم. در این جلسات فرماندهان عراقی نقطه‌نظرات خود را بیان می‌کردند و ایشان به صحبت‌ها گوش می‌سپرد و سپس در قالب یکی دو جمله به بحث‌ها سمت‌و‌سو می‌داد. مسائلی همچون بحث فدرالیسم، مسائل مذهبی و ملی‌گرایانه و طرح‌های امنیتی و نقشی که گروه‌های معارض عراقی (مخالف با صدام)، چه اسلام‌گرا و چه ملی‌گرا می‌توانستند در خلال این طرح‌ها به‌عهده داشته باشند در این جلسات مورد ارزیابی قرار می‌گرفت. جلسات مزبور به‌خلاف تصور سایرین، بسیار تخصصی و در سطح بالایی انجام می‌شد.
 
ماجرای یک رژه بسیار مهم در عراق پساصدام
برهه فوق در حدود دو تا سه سال قبل از سقوط رژیم بعث را در بر می‌گرفت، اما پس از حمله امریکا به عراق و تغییر رژیم صدام حسین در سال 2003، مسائل هم تغییر کرد و در عمل مسئولیت‌هایی مستقیماً به ما واگذار شد. در این زمان مسأله کلیدی آن بود که نیروهای بدر چگونه می‌توانند وارد بغداد شوند؟ ما از مدت‌ها قبل پیرامون طرح امریکا برای حمله به عراق مطلع بودیم و در قالب لشکر امام علی(ع) در حال آماده‌سازی نیروهای خود برای ورود به عراق بودیم. این لشکر متشکل از 1850 نفر نیرو در منطقه میدان در دربندیخان متمرکز بود و با بمباران عراق به دست نظامیان امریکایی مخالف بود. ما با همکاری مرحوم جلال طالبانی، رئیس جمهور فقید عراق تلاش کردیم از این لشکر محافظت کنیم و همزمان با روزهای آغاز تهاجم امریکا به عراق، مراسم رژه‌ای را برگزار کنیم تا با نمایش آن در رسانه‌های مهم بین‌المللی از اتهام ایرانی بودن یا وابستگی آن به سپاه پاسداران بکاهیم. این رژه در آن زمان سر و صدای زیادی برپا کرد و بسیاری از شبکه‌های ماهواره‌ای مثل سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی که در اقلیم کردستان عراق نمایندگی داشتند، آن را پوشش دادند. البته برگزاری این رژه با مخاطراتی نیز همراه بود به نحوی که برادر عزیزم «جبر باقر صولاغ» که مسئولیت دفتر گردان‌های بدر در دمشق را عهده دار بود با من تماس گرفت و گفت گزارشاتی مبنی بر احتمال بمباران نیروهای ما در زمان برگزاری این رژه دریافت کرده است و باید بسیار مراقب باشیم. ما از خلال برگزاری این رژه موفق شدیم این پیام را به جهانیان عرضه بداریم که لشکر امام علی(ع) متشکل از نیروهای عراقی است و از سال‌های بسیار دور و به طور مستقل از نیروهای امریکایی فعالیت می‌کند. روشن است که برگزاری این رژه مهم، در حقیقت تحت سازماندهی و مدیریت شهید سلیمانی محقق شد.
بعد از برگزاری این رژه بود که از دو محور به سمت بغداد پیشروی کردیم. سید عبدالعزیز حکیم در معیت نیروهای گردان‌های بدر از محور کوت رهسپار بغداد شد و من با همراهی سید محمد الحیدری از محور دیالی و بعقوبه به سمت پایتخت عراق رهسپار شدیم. روز 12 آوریل 2003 وارد بغداد شدیم و این در شرایطی بود که صدام حسین همچنان در بغداد بود. همزمان با ورود ما کارزار دستگیری نیروهای ما توسط ارتش امریکا آغاز شد؛ من به همراه آقای حیدری 10 روز پس از ورود به بغداد بازداشت شدیم. بسیاری از افراد بازداشت شده بعدها در دولت‌های آتی عراق به سمت‌های مهم عالی وزارتی و نظامی نائل شدند. در این برهه نیز مسئولیت پیگیری وضعیت همه امور عراق توسط شخص شهید سلیمانی انجام می‌شد که پرونده عراق را در دست داشتند.

نحوه تعامل سردار سلیمانی با فرماندهان و گروه‌های سیاسی عراق
در سال‌های قبل از سرنگونی صدام، سید باقر حکیم (قدس سره) طرف اصلی مشورت‌ها با سردار سلیمانی بود. ما نیز در برخی جلسات حضور پیدا می‌کردیم و دیدگاه‌های خود را مطرح می‌کردیم، اما با سرنگونی رژیم صدام، جلسات دو نفره میان من و شهید سلیمانی به ناگهان از لحاظ کمی و کیفی افزایش یافت. برای مثال برخی جلسات ما برای چند روز به طول می‌انجامید و در آن به بحث و تبادل نظر در مورد مسائلی چون نحوه اداره حکومت، تشکیل مجلس انتقالی و به دنبال آن تدوین قانون اساسی، تعیین حدود اختیارات قوای سه گانه و نحوه تعامل آن با دیگر نیروهای عراقی مانند کردها، اهل سنت، شیعیان، ترکمانی‌ها، مسیحیان و غیره می‌پرداختیم. از این جا بود که روابط شخصی من و شهید سلیمانی به سرعت تقویت و به رابطه‌ای بسیار نزدیک و صمیمانه مبدل شد. ما در خلال این جلسات ضمن بحث پیرامون تحولات جاری تبیین کاملی از موقعیت ایران و عراق و ترتیبات امنیتی حاکم بر منطقه ارائه می‌کردیم و به مرور نقش بازیگران خارجی در معادلات حاکم بر منطقه می‌پرداختیم. این مسأله در ادامه به جلسات تفصیلی میان ما و مقامات ارشد وقت جمهوری اسلامی ایران منجر شد که در آن به مسائلی همچون تسهیل دیدار مقامات ارشد ایرانی و عراقی و گسترش همکاری‌های اقتصادی و توسعه روابط دو کشور پرداخته می‌شد. یکی از محورهای مهم این جلسات، تلاش برای کاهش اثرات جنگ 8 ساله میان دو کشور بود.
عبدالمهدی سپس با تشریح جایگاه سردار سلیمانی در سازماندهی مخالفین رژیم صدام و تعامل آنها با مقامات ارشد ایرانی افزود: اصلی بنیادین بر تعاملات معارضین عراقی با مقامات ارشد ایرانی بویژه شخص رهبر معظم انقلاب اسلامی حاکم بود؛ ایران بر سر موضوعات مورد توافق طرفین کاملاً از برادران عراقی خود حمایت می‌کرد و در موضوعاتی که با هم اختلاف نظر داریم، به رویکرد طرف عراقی احترام می‌گذاشت و در عین حفظ دیدگاه‌های خود، از مداخله یا تحمیل هر چیز به طرف عراقی خودداری می‌کرد. من حتی یک روز هم به یاد ندارم که چیزی از سوی ایران بر ما تحمیل شده باشد. رابطه میان عراق و ایران بسیار برادرانه است، آنچه که عمدتاً در خارج از کشور طرح می‌شود صرفاً زاییده ذهن طرف‌های بیگانه است، چون بر نحوه تعاملات آنها روابط فرادست و فرودست حاکم است؛ تصور می‌کنند این قاعده در مورد سایرین نیز صدق می‌کند.
 
شهید سلیمانی همواره از حق دفاع می‌کرد
نخست‌وزیر اسبق عراق در تشریح رویکرد سردار سلیمانی به اختلاف نظرهای طرف‌های ایرانی و عراقی نسبت به روندهای حاکم بر مناسبات دو کشور و تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی تأکید کرد: در جلسات مشترک برادران ایرانی و عراقی در بسیاری موارد شاهد بودیم که طرف ایرانی از مواضع کشور خود دفاع می‌کرد و طرف عراقی نیز به همین شکل از رویکرد کشور خود حمایت می‌کرد، اما شهید سلیمانی همواره از حق دفاع می‌کرد، حتی اگر این مسأله با رویکرد مدنظر طرف ایرانی در تعارض بود. من به شخصه بارها شاهد بودم که ایشان با دیدگاه عراقی‌ها همدلی بیشتری نشان می‌داد که طبیعتاً در تقابل با نگاه {برخی} برادران ایرانی بود. ما همواره شهید سلیمانی را یک برادر واقعی برای خود می‌پنداشتیم. البته طبیعی بود که
هر از گاه بین ما نیز  بحث های برادرانه‌ای هم رخ دهد، اما همه می‌دانستند که هدف همه در نهایت منافع و مصلحت عمومی است.
نخست‌وزیر اسبق عراق در تشریح نقش آفرینی سردار سلیمانی در نبرد با گروه‌های تکفیری در عراق با تمجید از نقش بی‌بدیل و مثال زدنی ایشان در دفاع از دولت و ملت عراق در برابر تهدید داعش و دیگر گروه‌های تکفیری افزود: خطر یورش گروه‌های تکفیری تنها به اربیل محدود نمی‌شد، بلکه هدف نهایی آن، سقوط بغداد بود. در همان زمان نگرانی زیادی وجود داشت که بغداد نیز ممکن است به سرنوشت بسیاری از مناطق دیگر عراق مبتلا شود و سقوط کند و در صورتی که این اتفاق رخ می‌داد، اثر روانی بدی را برای سایر استان‌ها رقم می‌زد و خطر سقوط دومینووار سایر مناطق دور از ذهن نبود. با این حال شهید سلیمانی از همان لحظات نخست هجوم داعش، راهی عراق شد. من در ابتدا در اربیل با ایشان دیدار کردم. من و شیخ محمد تقی مولا از علمای شهر موصل قصد داشتیم راهی تلعفر شویم، اما سردار سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس که پیش از ما به آنجا سفر کرده بودند در تماس تلفنی از ما خواستند از اربیل خارج نشویم. شهید سلیمانی بعد از ورود به اربیل به ما گفت؛ تلعفر سقوط کرد و حتی زمانی که بالگرد ما {شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس} در حال برخاستن از زمین بود، به‌سمت آن گلوله شلیک شد. شهید سلیمانی در همین زمان در جلساتی با فرماندهان به تشریح آخرین وضعیت جبهه نبرد از روی نقشه‌هایی که به همراه خود آورده بود، کرد و اولویت‌های هر محور و نقاط ضعف دفاع از بغداد، نحوه ایمن‌سازی و سنگربندی پیرامون شهر را ترسیم کرد. من در آن لحظه اعتقاد داشتم که هیچ فرمانده عراقی وجود نداشت که به‌طور کامل از صحنه عملیات آگاه باشد و گواه درستی ادعای من سقوط شهر موصل بود که طی آن عملاً شاهد سقوط کامل شهر بودیم، به‌عوض، شهید سلیمانی تصویر کاملی از جبهه‌های نبرد از دجله تا طارمیه و فلوجه ارائه کرد، اولویت‌ها و نحوه به عقب راندن نیروهای تکفیری داعش را ترسیم کرد. تنها زمانی که حشد الشعبی وارد صحنه شد و به نیروی اصلی پیشران در خطوط نبرد عراق با نیروهای تکفیری مبدل شد شاهد توقف پیشروی‌ها و آغاز عقب‌نشینی نیروهای داعش از مناطق حساس و راهبردی عراق بودیم.
شهیدان سلیمانی و ابومهدی المهندس یک روح در دو بدن بودند
عبدالمهدی در توصیف روابط حاکم بر مناسبات شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس این دو را به روحی در دو پیکر تشبیه کرد و افزود: همواره و از سال‌های بسیار دور رابطه‌ای قوی بین آنها برقرار بود، چه در زمان معارضین رژیم صدام، چه در مراحل پس از سقوط رژیم بعث و آغاز روند قانونگذاری و اداره کشور و تدوین قانون اساسی، چه در مواجهه با نیروهای القاعده و بعدها داعش؛ این دو نقش مهمی در وحدت بخشی به صفوف گروه‌های مختلف عراقی ایفا کردند.
وی در ادامه ضمن ستایش از نقش ابومهدی المهندس در فرماندهی نیروهای حشد الشعبی در جبهه‌های نبرد با داعش افزود: توفیق نیروهای حشد الشعبی در نتیجه قدرت فرماندهی شهید ابومهدی و حمایت‌های همه جانبه سردار سلیمانی محقق شد؛ چرا که ایشان در همان ساعات نخست خطر سقوط بغداد با ایجاد یک پل هوایی، تمامی سلاح‌های مورد نیاز برای مقابله با داعش را به عراق ارسال کرد. این در شرایطی بود که ایجاد یک پل هوایی، منطقاً در عرض چند ساعت میسر نیست، اما سردار سلیمانی فردی بود که به عنوان فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران همه کلیدها را در دست داشت و کلید کلیه مخازن تسلیحات به دست او باز می‌شد. در نتیجه همین امر بود که سلاح‌های مورد نیاز به سرعت به بغداد ارسال و با همکاری نیروهای حشد الشعبی و سایر گروه‌ها در میان مجاهدین توزیع شدند که این مسأله نقشی کلیدی در سد راه نیروهای داعش داشت.

شب ترور حاج قاسم سلیمانی
نخست‌وزیر وقت عراق در زمان ترور شهید سلیمانی در تشریح جزئیات شب شهادت فرمانده سابق سپاه قدس و فرمانده وقت نیروهای حشد الشعبی گفت: من و شهید سلیمانی قرار بود ساعت 8 و 30 دقیقه صبح روز بعد با یکدیگر دیدار کنیم. من معمولاً شب‌ها زود می‌خوابم اما آن شب تا ساعت یک نیمه‌شب بیدار ماندم و تلاش می‌کردم تصوراتم را از دیدار فردا و آنچه باید در مورد آن صحبت کنیم، روی کاغذ بیاورم، چرا که وضعیت آن روزهای عراق بسیار سخت و بحرانی بود. در این شرایط ابتدا از خبر انفجار در فرودگاه بغداد مطلع شدم. تا آن لحظه از نحوه سفر سردار سلیمانی به بغداد اطلاعی نداشتم و نمی‌دانستم حاج قاسم از چه مسیری برای ملاقات تشریف می‌آورند. ایشان همواره شخصاً اقدامات پشتیبانی مربوط به سفر و تردد خود را سازماندهی می‌کرد و این روندی بود که برای دهه‌ها استمرار داشت. عبدالمهدی در ادامه اظهار داشت: با گذشت زمان به‌تدریج مطلع شدیم که شخصیت مهمی در انفجار بغداد ترور شده، اما پس از مشاهده تصویر انگشتر ایشان بود که یقین پیدا کردم سردار سلیمانی هدف قرار گرفته و به شهادت رسیده است. نخستین بار یکی از شبکه‌های اجتماعی خبر ترور شهید سلیمانی را اعلام کرد. ساعت نزدیک به دو و نیم یا سه بامداد بود که با تماس‌های سفارت جمهوری اسلامی ایران در بغداد و تماس تلفنی مصطفی الکاظمی، رئیس وقت دستگاه اطلاعات عراق و مدیر دفترم از خانه به سمت دفتر کارم حرکت کردم و پس از ورود به دفتر، شروع به پیگیری اخبار کردیم. در آن لحظات، خبر شهادت شهید سلیمانی به تواتر و پشت سر هم در حال تأیید بود و طبیعی بود که ما به تمهیدات امنیتی مرتبط با این حادثه و آغاز تحقیقات بپردازیم.

 

بــــرش

ماجرای نامه‌‌ شهید سلیمانی خطاب به سعودی‌ها
عادل عبدالمهدی در بخشی از مصاحبه خود با تسنیم در مورد تلاش‌های سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به منظور میانجیگری میان تهران و ریاض گفت: من
23 سپتامبر 2019 در پکن بودم که شهید سلیمانی در تماسی از من خواست در صورت امکان به عربستان سفر کنم. از وی دلیل این درخواست را جویا شدم و ایشان که از تمایل من برای میانجیگری میان ایران و عربستان بویژه پس از حادثه آرامکو آگاه بود با این خواسته موافقت کرده بود. به ایشان گفتم من به‌تازگی به عربستان سفر کرده‌ام، با این حال پس از بازگشت به بغداد با مقامات سعودی تماس خواهم گرفت و در صورت موافقت آنها به ریاض سفر خواهم کرد. من پس از بازگشت به بغداد با مقامات سعودی تماس گرفتم و از قصد خود برای سفر به ریاض صحبت کردم. آنها از من پرسیدند هدف از این دیدار چیست؟ گفتم، میانجیگری میان شما و جمهوری اسلامی ایران. آنها سپس پرسیدند طرف حساب ما کیست؟ گفتیم سلیمانی، گفتند: بسیار خب، تشریف بیاورید.
در همان شب با هماهنگی مقامات عربستان راهی این کشور شدم و پس از استقبال پادشاه این کشور به دیدار محمد بن‌سلمان ولیعهد عربستان رفتم.در دیدار با ولیعهد سعودی متوجه شدم که وی موضع غیردوستانه‌ای نسبت به ایران دارد و در همان آغاز گفت‌و‌گو گفت این اقدام بی‌فایده است. اما من در ادامه به او گفتم آیا خواهان جنگ با جمهوری اسلامی ایران هستید؟ بن‌سلمان گفت: نه، خواهان جنگ نیستیم، گفتم: بسیار خوب، اگر خواهان جنگ نیستید، خواهان مذاکره هم نیستید، پس چه می‌خواهید؟ باید چیزی وجود داشته باشد، در غیر این صورت احتمال جنگ وجود دارد.
بن‌سلمان در پاسخ به تشکیک من نسبت به حسن‌نیت طرف سعودی گفت: پیشنهاد شما چیست؟ به او گفتم، روزنه‌هایی باز و ایجاد کنیم. شکایت و اعتراض شما چیست؟ با بیان این شکایت‌ها و اعتراض‌ها باب مذاکره و گفت‌و‌گو نیز باز خواهد شد تا از این طریق به توافقاتی برسیم. پیش از این نیز در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و ملک عبدالله چنین ابتکاری رقم خورده بود.
بن‌سلمان با قبول خواسته من، پذیرفت تا نامه‌ای در همین زمینه خطاب به مقامات ایرانی تدوین کند. اما زمانی که نامه را دریافت کردم متوجه لحن بشدت خشک و ناامیدکننده آن شدم. نامه را به من نشان دادند تا اگر نظری در مورد آن دارم، ابراز کنم. من در پاسخ گفتم، چنین نامه‌ای بیشتر موجب تنش در روابط دو کشور خواهد شد و کمکی به حل مشکلات نخواهد کرد.
در واکنش به نامه ولیعهد سعودی، نامه دیگری خطاب به وی نوشتم که لحن دیپلماتیک‌تر و رسمی‌تری داشت و در آن به این آیه اشاره کردم که «همگی به ریسمان خدا متوسل شوید و متفرق نشوید.» نامه من بیشتر شکل پرسشی داشت. این در شرایطی بود که شهید سلیمانی وقتی نامه نخست سعودی‌ها را دیده بود، گفته بود که ما آن را نمی‌پذیریم. به شهید سلیمانی اطلاع دادیم که ما نامه اصلاح شده را برای سعودی‌ها فرستاده‌ایم و منتظر بازگشت نامه به شکل اصلاح‌شده هستیم. در واکنش به نامه ما اصلاحات خوبی از سوی سعودی‌ها انجام شد که در عمل بسیار بهتر از نامه نخست بود و با ادبیات متعارف میان دو کشوری نوشته بود که به فکر آینده‌ای متفاوت‌تر از وضعیت حاکم بین آنها بود.
شهید سلیمانی وقتی این نامه را دید، گفت به این نامه پاسخ می‌دهیم. مدت کوتاهی گذشت، برادران سعودی سؤال کردند، پاسخ ایرانی‌ها چه شد؟ وقتی برادر سلیمانی بار دیگر به بغداد آمد از او سؤال کردم. در آخرین دیدار در حالی که از هم جدا می‌شدیم، گفت: در سفر آتی به بغداد پاسخ را همراه خود خواهم آورد. در حقیقت پیامی که حاج قاسم با خود آورده بود پاسخی به نامه عربستان بود. در نهایت باید بگویم، این روندی بود که راه را برای مذاکرات آتی باز کرد و در ادامه آن دیداری بین طرف‌های سعودی و ایرانی در عراق برگزار شد و بعد از چندین جلسه این دیدارها به عمان منتقل و با مساعی جمیله چین، توافق بین ایران و عربستان حاصل شد.
عبدالمهدی در ادامه با تأیید این گزاره معروف در نزد افکار عمومی ایران و حامیان محور مقاومت که می‌گوید «شهید سلیمانی برای امریکا خطرناک‌تر از قاسم سلیمانی است» با خواندن ابیاتی از محمد الجواهری، شاعر نام‌آشنای عراقی در وصف این شهید افزود: شکی نیست که خون شهید بیشتر از رفتار و کردار او اثر‌گذار است، چرا که عمر انسان محدود است؛ اما خون شهید برای قرن‌ها به مثابه سرچشمه‌ای جوشان جاری است، همان طور که شهادت امام حسین(ع) همچنان با گذشت قرن‌ها چشمه‌ای جوشان در مسیر مجاهدین و طالبان راه حق در دفاع از مظلوم است. به همین خاطر معتقدم که شهید سلیمانی امروز هزاران بار بزرگ‌تر از زمان حیاتش است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی