صفحات
شماره هشت هزار و سیصد و شصت و شش - ۰۹ دی ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و سیصد و شصت و شش - ۰۹ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۲۵

آیت‌الله مصباح در بیان حجت‌الاسلام دکتر آقا‌تهرانی

مرزبان دقیق عقاید بود

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی از جمله شاگردان آیت‌الله مصباح یزدی است که هم به لحاظ حوزوی و هم به لحاظ سیاسی اقتراب زیادی با علامه داشته است و از این رو، نکات و خاطرات بسیاری برای گفت‌وگو دارد. آنچه پیش روی شماست، گزیده‌ای مختصر در حوصله یک مصاحبه است؛

 کمی درباره ویژگی‌های آیت‌الله مصباح برایمان بگویید.
تقریباً آنچه در نوشته‌ها و در اسناد انقلاب اسلامی از ایشان باقی مانده نشان می‌دهد که آیت‌الله مصباح مردی بودند که در رفتار و کردارشان خلوص زیادی وجود داشت اما در این بین افرادی بودند که نسبت به علامه در تهمت زدن کم نمی‌آوردند، متأسفانه برخی در وادی سیاست، دیانت را قائل نیستند اما ایشان مرد بسیار مبارزی بودند و ترس در ایشان وجود نداشت.
آیت‌الله مصباح زمان‌شناس بود، کسی که عالم به زمان خودش باشد اشتباهات به او هجوم نمی‌آورد، سکوت بی‌جا نمی‌کند، فریاد بی‌جا نمی‌زند، می‌داند چه باید بکند و وقتی به سراسر زندگی ایشان نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که چه خوب یک عالم مجاهد می‌تواند در همه عرصه‌ها حضور پیدا کند.
از دیگر ویژگی‌های آیت‌الله مصباح این بود که ایشان بسیار سحرخیز بودند و سحرها تا اول آفتاب بعد از نماز در حرم حضرت معصومه(س) می‌ماندند مخصوصاً آن دورانی که توانشان خوب بود و سرزنده بودند. ایشان خیلی به حضرت بی‌بی علاقه داشتند. همیشه هم سفارش می‌کردند زیارت ایشان بروید، آبرویشان را در قم حفظ کنید هرجایی می‌روید ملاحظه کنید بی‌بی با شما هست و در پایان هر جلسه‌ای گاهی حتی جلسات سیاسی معمولاً می‌فرمودند که توسل به ایشان یادتان نرود. خودشان هم همین شیوه و منش را داشتند مرحوم آیت‌الله بهجت هم درست همین‌گونه بودند.
آیت‌الله مصباح همیشه عقیده داشتند که باید درست رفتار کنیم. مثلاً یکی از مشکلاتی که اول انقلاب وجود داشت این بود که بچه‌های مجاهدین خلق مقابل نظام ایستادند و کشتار زیادی انجام دادند، در صورتی که آن جوان‌ها نمازشب‌خوان بودند و می‌توان گفت آدم‌های خوبی بودند اما وقتی انحراف فکری پیش می‌آید همه چیز تغییر می‌کند، حتی خاطرم هست یکی از همین مجاهدین پنج نماینده و امام جمعه شهرکرد را کشته بود و قاضی حکم اعدام برایش صادر کرده بود، وقتی می‌خواستند او را اعدام کنند، اذان می‌گفت و نهج‌البلاغه می‌خواند، آیت‌الله مصباح اعتقاد داشتند که باید با اینها درست رفتار شود چرا که ممکن است برخی از داخل خود نظام علیه نظام قیام کنند.
از دیگر ویژگی‌های آیت‌الله مصباح می‌توان گفت که حاج آقا اهل سکوت نبود، ایشان می‌گفتند اینجا جای فریاد است باید فریاد زد. باید گفت اینجا، جای منطق و استدلال است، باید بحث را عالمانه جلو برد تا خطاکار پاسخگو باشد باید بتوانیم جوان‌ها و بزرگ‌ترها را قانع کنیم و اینکه ایشان به‌دنبال این بود که یک تئوریسین درستی از انقلاب و نظام باشد و مسائل سیاسی و اجتماعی را خوب درک و توجیه کند و ایشان همیشه دنبال این بود که راه درست را به جوانان نشان دهد.
آیت‌الله مصباح انسان با درایتی بود، در همان اوایل که برخی به مجاهدین کمک می‌کردند و حتی سهم امام به آنها می‌دادند حاج آقا نپذیرفت و می‌گفت این افراد در اشتباهند و همان موقع می‌‌‌گفتند که انحراف فکری التقاطی در مجاهدین ایجاد شده و با افکار سوسیالیستی که دارند، اسلام را کنار خواهند گذاشت که همین اتفاق هم افتاد.
الان مجاهدین خلق کجا هستند؟ از چه کسانی نان می‌خورند؟ از چه کسانی حقوق می‌گیرند؟ با چه کسانی رفت و آمد می‌کنند؟ اینها از روزهای اول شعارهای قشنگی داشتند ولی حاج آقا باور نمی‌کردند. حاج آقا مرزبانی بود که دقیقاً مرزها را جدا می‌کرد برای همین مخالفان بسیاری داشت ولی ایشان معتقد بود که نباید سکوت کرد و باید ملاحظه دین و ضوابط آن را کرد و همیشه دنبال این بودند که دین را خوب تبیین کنند هم با بیان فلسفی بیان عقلی و بیان شرعی و کتاب‌های متعددی هم در این زمینه‌ها دارند. آیت‌الله مصباح بواقع چراغ راه بودند، به‌گونه‌ای که مشاهده کردید حضرت آقا در رحلت ایشان چه فرمودند، در واقع صحبت‌هایی که آقا درباره ایشان مطرح کردند درباره هیچ کس نگفتند.

 شما خودتان، برادرتان و هم مباحثه‌ای‌هایتان در جبهه حضور پر رنگ داشتید. نظر ایشان درباره دفاع مقدس چه بود؟
درخصوص دفاع مقدس باید بگویم که یکی از محرک‌های اصلی حضور در جبهه آیت‌الله مصباح بودند و می‌فرمودند که باید به جنگ برویم و حرف امام را بشنویم. وقتی امام فرمودند جبهه را پر کنید، باید می‌رفتیم برای همین بسیاری از شاگردهای حاج آقا در آن دوران به شهادت رسیدند.

آماج انتقادات و تخریب‌ها به سوی ایشان در دوره‌ای اوج گرفت و در میدان سیاست تنها بودند. مواجهه ایشان با این تخریب‌ها چطور بود؟
بعد از دوران دفاع مقدس، مؤسسه امام توسط خود حضرت استاد 12 نفر را به خارج اعزام کردند تا از این طریق با شیوه‌های تحقیق آنها و ورود و خروج‌شان به مباحث علمی آشنا شویم، این گونه شد که ما هر دو چند سالی به کانادا رفتیم و بعد از حدود پنج سال و نیم بنده از کانادا به امریکا و نیویورک رفتم بعد هم برگشتم ولی درسمان را ادامه دادیم وقتی برگشتیم، زمان اصلاحات بود و زمان توهین‌ها به ایشان، کاریکاتور کشیدن از ایشان. تا جایی که هرکس هر طوری زورش می‌رسید، به ایشان توهین می‌کرد. من خدمت ایشان رسیدم و پرسیدم حاج آقا در چه حالی؟ فرمودند که فحش درمانی می‌کنم. گفتند اتفاقاً خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدم ایشان فرمودند در چه حالی گفتم که فحش درمانی می‌‌کنم. فرمودند یعنی چه؟ گفتم یعنی اینکه هر جا کارم را دارم انجام می‌‌دهم، می‌‌بینم فحش می‌‌دهند تازه من بیشتر احساس سلامتی می‌کنم که معلوم می‌شود به یک دردی خورده‌ایم و کار ما جواب داده است.
ببینید دقیقاً برعکس خیلی‌ها اگر شما به بعضی‌ها یک فحش بدهی کوتاه می‌آید می‌نشیند که آبرویش نرود. حاج آقا اصلاً این طور نبود. من یادم است حتی برخی از بزرگان به ایشان نصیحت می‌‌کردند که آقا یک مقدار کوتاه بیا حرمت خودتان را حفظ کنید، حرمت فلاسفه، حرمت حوزه علمیه و لباس‌تان را. حاج آقا هیچ کدام از این شئون را قبول نداشت. در برابر عظمت اسلام و دین می‌‌گفت اینها هیچ کدام معنا ندارد که حتی در یک جلسه‌ای ناراحت شده بودند که یکی از آقایان این‌طور نصیحت کرده بود و در جواب فرموده بودند به هیچ وجه کوتاه نمی‌آیم.

سیره ایشان در برابر رهبری چه بود؟
آیت‌الله مصباح علاقه زیادی به حضرت آقا داشتند، تا جایی که می‌توان گفت علاقه‌شان به رهبر معظم انقلاب یک علاقه فلسفی نبود. خودشان هم می‌‌گفتند که دوست دارم عوام باشم خیلی عوامانه امام را می‌خواستند و به‌ ایشان بسیار عوامانه محبت می‌‌کردند و این موضوع کاملاً محسوس بود یعنی وقتی به ایشان چیزی می‌رسید یا در جایی بحثی در وادی سیاست مطرح می‌‌شد اگر جایی بود که حضرت آقا یا امام حرفی داشتند و نظری داده بودند برای حاج آقا دیگر آنجا آن فصل‌الخطاب بود و می‌گفتند ایشان خط قرمز هستند و باید اینجا سفت ایستاد و عملیاتی کرد. حضرت آقا هم علاقه خاصی به آیت‌الله مصباح داشتند و به علمیت و قوت علمی و تقوای ایشان ایمان داشتند.مثلاً، اتفاق می‌افتاد که وقتی فرهیختگان و اهل دانش و علم، خدمت حضرت آقا می‌‌رفتند ایشان می‌فرمودند که با آقای مصباح چک کنید بروید خدمت ایشان و از ایشان بپرسید.
آقا تهرانی ادامه داد: حضرت آقا در زمان ریاست جمهوری‌شان بود دوران بسیار غریبی داشتند، به یاد دارم که اوضاع خوبی حاکم نبود، آن زمان آقای میرحسین موسوی نخست‌وزیر بود و می‌توان گفت همه کاره بود و رئیس‌جمهور بیشتر حالت تشریفاتی داشت و این موضوع حضرت آقا را اذیت می‌کرد، یکی از ویژگی‌های آقای مصباح این بود که در جاهایی که افراد مورد علاقه‌شان تنها می‌‌شدند زیاد پیدایشان می‌شد، مثلاً وقتی شهید بهشتی به تهران تبعید شده بود می‌‌گفتند هر پنجشنبه من همه کارها را تعطیل می‌‌کردم به تهران می‌‌رفتم برای اینکه با ایشان بنشینم تا از تنهایی دربیاید.
با اینکه ایشان 70 سال داشتند ولی خیلی جوان‌تر از جوان‌ها بودند. وجودشان در هرجایی مفید و مؤثر بود به گونه‌ای که رهبر معظم انقلاب دامت برکاته فرمودند وجود مبارک ایشان و آیت‌الله یزدی(ره) در خبرگان مفید و نبودشان باعث خسارت است، برای همین باید گفت که حضور زنده داشتن هم علم می‌خواهد، هم تقوا و هم عدم تعلق به دنیا. اگر بنده پول، شهرت و چیزهای دنیوی شدی سراغ آنها می‌روی اما اگر آدمی بنده خدا شد هرجا خدا باشد آدمی حضور دارد و پیدایش می‌شود؛ درست همانند آیت‌الله مصباح.

درباره عملکرد آیت‌الله مصباح در دوره انقلاب فرهنگی توضیح دهید.
داستان انقلاب فرهنگی مفصل است که در تقویم هم وجود دارد، اینکه ایشان چگونه ورود کردند و برخی از حضور ایشان بسیار ناراحت بودند، برخی غربزده‌ها حضور حاج آقا را برنمی‌تابیدند و می‌خواستند مباحث ضعیفی در دانشگاه‌ها عرضه کنند، وقتی بحث معارف مطرح شده خیلی‌ حاج آقا نمی‌پسندیدند و می‌گفتند جوان‌ها را باید از نظر علمی قانع کرد، نباید به‌عنوان اسلام کار کنیم ولی محتوایی ارائه ندهیم، حاج آقا روی این گونه مسائل بسیار سختگیری می‌کردند.
زمانی که دانشگاه‌ها تعطیل بود حاج آقا کارهای زیادی انجام دادند و از همه استادان قوی رشته‌های مختلف از دانشگاه‌های مختلف دعوت کردند تا کتاب‌های جامعی در زمینه‌های مختلف ارائه دهند. مثلاً کتاب روان‌شناسی که بحث اسلامی هم در آن مطرح باشد ولی متأسفانه اقدامات ایشان در آن زمان به نتیجه نرسید و سر همین موضوع بسیار اذیت شدند چون که برخی این مسائل را سیاسی جلوه دادند؛ چرا که این دسته اهمیت علوم انسانی را درک نمی‌کردند ولی حاج آقا کار خودشان را کردند، در حال حاضر هم نوشته‌های ایشان وجود دارد و من فکر می‌‌کنم در آینده باید تلاش کرد اینها را جمع‌آوری کرد و به نتیجه رساند.
ایشان در همین بحث گام دوم انقلاب هم سختگیری زیادی می‌کردند، به‌طوری که گاهی مجبور می‌شدی 10 بار نوشته‌ای را نزد ایشان ببری و بیاوری تا از نظر منطقی محکم و قوی شود برای همین است که چیز ضعیفی از ایشان وجود ندارد. چرا که معتقد بودند کار باید درست و منطقی ارائه شود و می‌گفتند: «و قولوا قولا سدیدا.»

 

بــــرش

حاج آقا اهل سکوت نبود، ایشان می‌گفتند اینجا جای فریاد است باید فریاد زد. اینجا، جای منطق و استدلال است، باید بحث را عالمانه جلو برد تا خطاکار پاسخگو باشد باید بتوانیم جوان‌ها و بزرگ‌ترها را قانع کنیم و اینکه ایشان به‌دنبال این بود که یک تئوریسین درستی از انقلاب و نظام باشد و مسائل سیاسی و اجتماعی را خوب درک و توجیه کند و ایشان همیشه دنبال این بود که راه درست را به جوانان نشان دهد.
آیت‌الله مصباح انسان با درایتی بود، در همان اوایل که برخی به مجاهدین کمک می‌کردند و حتی سهم امام به آنها می‌دادند حاج آقا نپذیرفت و می‌گفت این افراد در اشتباهند و همان موقع می‌‌‌گفتند که انحراف فکری التقاطی در مجاهدین ایجاد شده و با افکار سوسیالیستی که دارند اسلام را کنار خواهند گذاشت که همین اتفاق هم افتاد.
الان مجاهدین خلق کجا هستند؟ از چه کسانی نان می‌خورند؟ از چه کسانی حقوق می‌گیرند؟ با چه کسانی رفت و آمد می‌کنند؟ اینها از روزهای اول شعارهای قشنگی داشتند ولی حاج آقا باور نمی‌کردند. حاج آقا مرزبانی بود که دقیقاً مرزها را جدا می‌کرد. برای همین مخالفان بسیاری داشت ولی ایشان معتقد بود که نباید سکوت کرد و باید ملاحظه دین و ضوابط آن را کرد و همیشه دنبال این بودند که دین را خوب تبیین کنند.
 

 

بــــرش

آیت‌الله مصباح علاقه زیادی به حضرت آقا داشتند، تا جایی که می‌توان گفت علاقه‌شان به رهبر معظم انقلاب یک علاقه فلسفی نبود. خودشان هم می‌‌گفتند که دوست دارم عوام باشم خیلی عوامانه امام را می‌خواستند و به ایشان بسیار عوامانه محبت می‌‌کردند و این موضوع کاملاً محسوس بود یعنی وقتی به ایشان چیزی می‌رسید یا در جایی بحثی در وادی سیاست مطرح می‌شد اگر جایی بود که حضرت آقا یا امام حرفی داشتند و نظری داده بودند فصل‌الخطاب بود حاج آقا بود و می‌گفتند ایشان خط قرمز هستند و باید اینجا سفت ایستاد و عملیاتی کرد. حضرت آقا هم علاقه خاصی به آیت‌الله مصباح داشتند و به علمیت و قوت علمی و تقوای ایشان ایمان داشتند، مثلاً اتفاق می‌افتاد که وقتی فرهیختگان و اهل دانش و علم، خدمت حضرت آقا می‌‌رفتند ایشان می‌فرمودند که با آقای مصباح چک کنید. بروید خدمت ایشان و از ایشان بپرسید.
حضرت آقا در زمان ریاست جمهوری‌شان دوران بسیار غریبی داشتند، به یاد دارم که اوضاع خوبی حاکم نبود، آن زمان آقای میرحسین موسوی نخست‌وزیر بود و می‌توان گفت همه کاره بود و رئیس‌جمهور بیشتر حالت تشریفاتی داشت و این موضوع حضرت آقا را اذیت می‌کرد، یکی از ویژگی‌های آقای مصباح این بود که در جاهایی که افراد مورد علاقه‌شان تنها می‌‌شدند زیاد پیدایشان می‌شد، مثلاً وقتی شهید بهشتی به تهران تبعید شده بود می‌‌گفتند هر پنجشنبه من همه کارها را تعطیل می‌‌کردم به تهران می‌‌رفتم برای اینکه با ایشان بنشینم تا از تنهایی دربیاید.

جستجو
آرشیو تاریخی