مسعود اسداللهی، کارشناس مسائل منطقه در یک نشست تحلیلی پیرامون جنگ غزه مطرح کرد
نتانیاهو میخواهد برای اولین بار به واشنگتن «نه» بگوید
مسعود اسداللهی، کارشناس مسائل منطقه در یک نشست تحلیلی به تشریح ابعاد تحولات جاری در جنگ غزه پرداخت و سناریوهای احتمالی تل آویو مبنی بر تداوم جنگ یا پذیرش آتش بس را تشریح کرد. به گزارش «ایران»، او در این نشست پرسش و پاسخ به شکاف و دودستگی عمیق در دولت «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی اشاره کرده و معتقد است «نتانیاهو» برای اولین بار در روابط امریکا و اسرائیل میخواهد به کاخ سفید «نه» بگوید.
در صحبتهای قبلی خود گفته بودید که اگر آتش بسی بین اسرائیل و فلسطین رخ دهد، شروع دوباره جنگ برای اسرائیل خیلی سخت و تقریباً غیرممکن خواهد بود. اما در آتش بس قبلی دیدیم که اسرائیل جنگ را شروع کرد. در شرایط فعلی وضعیت اسرائیل را در قبال آتش بس محتمل پیش رو چگونه ارزیابی میکنید؟
در آن زمان، شروع جنگ پس از برقراری آتش بس را از این منظر برای صهیونیستها سخت میدانستم که سبب محکومیت بیشتر اسرائیل به عنوان طرف نقض کننده آتش بس میشد. وضعیتی که الان شاهد هستیم در اثبات چنین مدعایی است. موج ضد اسرائیلی علیه رژیم صهیونیستی بعد از نقض آتش بس چهار روزه که هفت روز به طول انجامید، بسیار بیشتر از قبل شد. دیگر هر نوع ادعایی از سوی نتانیاهو یا هر فرد دیگری، خریداری در دنیا ندارد. این رژیم تصمیم گرفت که جنگ را با وجود هزینهای که قرار است بپردازد، ادامه دهد. سختی هایش را نادیده گرفته اما دارد بهای سنگینی بابت آن پرداخت میکند. در درون رژیم صهیونیستی دعوای بسیار سختی در خصوص ادامه جنگ وجود دارد. مخالفان استمرار جنگ معتقدند که این جنگ تا هرکجا که ادامه پیدا کند نتیجهای جز کشتن بیگناهان و ویرانی بیشتر نداشته و سبب نابودی چهرهای خواهد شد که اسرائیل با مظلومنمایی از خود ساخته است. اسرائیل در تمام این سالها خود را به عنوان تنها دموکراسی منطقه و نگهبان تمدن غرب در این منطقه میدانسته اما همه این ادعاها با جنگ جاری از بین رفته است.
بنابراین، آنچه که نباید اتفاق میافتاد توسط خودشان روی داده است. این یک مرحله جدیدی از وضعیت صهیونیستها به حساب میآید. الجزیره اخیراً در گزارشی از حجم بالا رفتن اعتبار حماس در بین مردم و کاهش شدید اعتبار رژیم صهیونیستی خبر داده است. این نتیجه همان نقض آتش بس است. اگر اسرائیلیها درست تصمیمگیری میکردند و خوی نفرت بر تصمیمگیری هایشان حاکم نبود، باید همان آتش بس چند روزه را بهانه کرده و آن را تبدیل به آتش بس دائمی میکردند. اما همانطور که پیش از این هم تصمیمات غلطی گرفته بودند الان هم چنین کاری کردهاند و بهای آن را هم میپردازند.
در فضای بینالمللی و افکار عمومی دنیا، همین موضع حاکم است. اما در داخل اسرائیل اینگونه به نظر نمیرسد. با وجود حمایت امریکاییها از رژیم صهیونیستی، چگونه میتوان جنگ را متوقف کرد؟ تأثیر افکار عمومی جهان بر میدان جنگ چیست؟
بحثی که مطرح کردم در مورد افکار عمومی جهانی بود. آنهایی که در داخل رژیم از حملات به غزه حمایت میکنند، همانهایی هستند که پشت نتانیاهو قرار گرفتهاند. در حالی که جناح مقابل نتانیاهو، بهشدت مخالف ادامه جنگ است. درست است که مادر سه سرباز کشته شده اسرائیل، آن را یک اتفاق میداند و اعتراضی به صهیونیستها نمیکند اما دهها مادر دیگر هستند که بهشدت نسبت به چنین وضعیتی اعتراض میکنند. بخصوص آنهایی که جوانانشان به دست حماس به اسارت رفتهاند. آنها تظاهرات میکنند، دست به تحصن میزنند و... این خود نشان دهنده دودستگی در رژیم صهیونیستی است. ضرب الاجلی که از سوی امریکا هم تعیین شده، هنوز فرا نرسیده است. آنچه که از سوی جهان غرب مطرح شده، جنگ تا آخر سال مسیحی است که دهه اول دی ماه باید به پایان برسد و دیگر پس از آن ادامه پیدا نکند.
اما بنیامین نتانیاهو با توجه به حمایتی که جناح افراطی از او میکند، میخواهد برای اولین بار در روابط امریکا و اسرائیل، «نه» بگوید و در مقابل حامی اصلی خود سرکشی میکند. این پدیده جدید نشانه افول اسرائیل است. اسرائیل اگر تا الان هم باقی مانده، به دلیل حمایتهای بیچون و چرای غرب بوده اما اینبار این رابطه در حال خدشه دار شدن است. در نهایت این دو دستگی و
دو قطبی شدن جامعه صهیونیستی، عامل اصلی فروپاشی رژیم خواهد بود.
مهمترین مخالف دولت فعلی اسرائیل، بنی گانتس وزیر جنگ بوده اما خودش به همین کابینه جنگ پیوسته است. در فضای بینالمللی هم برخلاف نکتهای که شما به آن اشاره کردهاید، معلوم نیست که پایان جنگ چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟
خبرنگاری از مقامات امریکایی بارها پرسید که آیا واقعاً ضربالاجل پایان سال میلادی وجود دارد؟ آنها در پاسخ منکر شدند و گفتند که تصمیم با اسرائیلیهاست که چه زمانی میخواهند جنگ را تمام کنند. این یعنی هم در داخل اسرائیل اپوزیسین آنقدر قدرتمند نیست که بتواند میدانداری کند و هم امریکاییها در فضای بینالمللی نمیتوانند کاری پیش ببرند.
پیوستن بنی گانتس به دولت نتانیاهو، دستور امریکاییها بود. امریکا، بنی گانتس را به نتانیاهو تحمیل کرد. به این دلیل که کاندیدای امریکاییها برای جایگزینی نتانیاهو، همین فرد است. همین الان هم در همان کابینه و در جلساتی که گزارشات آن در واشنگتنپست و نیویورکتایمز منتشر میشود، دعوای شدیدی در گرفته و برخی از وزرای این کابینه هم اصرار دارند که بنی گانتس را اخراج کنند. چرا که میدانند این فرد با فشار امریکا روی کار آمده است. الان محبوبیت بنی گانتس بسیار بیشتر از خود نتانیاهو شده است. چون با ورود به کابینه، به مردم اسرائیل میگوید که در این اوضاع بحرانی از شما دفاع میکنم و در عین حال با سیاستهای نتانیاهو در خیلی از جاها مخالفت میکند. این یک برنامه امریکایی است. نکته دیگر مواضع امریکاییهاست. مقامات ایالاتمتحده وقتی که این چموشی را از نتانیاهو میبینند، حدس میزنند که آن ضربالاجلی که تعیین کردهاند، اجرا نشود. این است که در مواضع رسانهای خود یک چیزی میگویند و در خفا بحث دیگری را دنبال میکنند. چون حدسشان این است -احتمال هم دارد که درست باشد- در آن تاریخ مشخص شده نتانیاهو این کار را انجام ندهد. در آن موقع هیبت امریکا بیش از پیش فروخواهد ریخت. بنابراین با چنین اظهارنظرات متناقضی و طبق اخباری که از کابینه نتانیاهو بیرون میآید و همچنین وقتی که وزیر امور خارجه، رئیس سازمان سیا و وزیر دفاع به فلسطین اشغالی میروند، رسانههای امریکایی از ضربالاجل تعیینشده خبر میدهند. اما در واکنش به آن میبینیم که جان کربی تکذیب میکند. چراکه امریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که نتانیاهو به احتمال زیاد این ضربالاجل را اجرا نمیکند و در این صورت مشکل بزرگی برای جو بایدن ایجاد خواهد کرد.
اساساً خبر تعیین پایان سال میلادی بهعنوان زمان پایان جنگ از کجا آمده است؟ این یک تحلیل است؟ یا اگر خبر است منبع آن کجاست؟
این موارد در هاآرتص و رسانههایی که در اسرائیل مخالف جناح حاکم هستند مطرح شده است. در گزارشهای مختلف رسانههای امریکایی مثل نیویورکتایمز و واشنگتنپست هم به این موضوع اشاره شده است. اما اینکه ضربالاجل تعیینشده کریسمس است یا اول ژانویه 2024 یا پس از تعطیلات سال نو میلادی، بحث زیادی وجود دارد. هرچقدر که جلوتر میرویم این زمان هم عقبتر میرود. چون امریکاییها متوجه میشوند نتانیاهو نمیخواهد دستورشان را اجرا کند. آنان و حتی کسانی که حرفی از ضربالاجل هم نزدهاند بهصورت غیرمستقیم میگویند که چنین وضعیتی قابل ادامه دادن نیست. وقتی میگویند قابل ادامه دادن نیست یعنی تحلیلشان این است که این جنگ هرچقدر هم ادامه پیدا کند، جز نتیجه فعلی یعنی کشتن بیگناهان و غیرنظامیها و افزایش ویرانیها، حاصل دیگری ندارد و از آن مهمتر، هیچکدام از رهبران اصلی حماس تا الان که نزدیک به 80 روز از آغاز جنگ میگذرد، نه دستگیر شدهاند و نه به شهادت رسیدهاند. قطعاً ادامه این روند جز هزینه بسیار سنگین اعتباری و انتخاباتی برای شخص جو بایدن، دستاورد دیگری برای جهان غرب ندارد. پس بهطور منطقی حتی اگر بخواهیم به شیوه تحلیلی هم به این موضوع نگاه کنیم، امریکا نمیتواند یک سقف باز را برای جنگی در نظر بگیرد که دو ماه و نیم از آغاز آن میگذرد و نتیجهای جز ویرانی نداشته است. اگر دو ماه و نیم دیگر هم ادامه پیدا کند باز هم معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد.
با نگاه به آنچه که در میدان جنگ غزه رخ میدهد، استقرار ماشین جنگی اسرائیل در آن نقطه به این معناست که این رژیم بهدنبال به دست آوردن میدان وسیعتری برای رسیدن به قدرت چانهزنی بیشتر در آتشبس پیشرو است؟
اصولا این نوع پیشرویها، به معنی پیشرویهای جنگ کلاسیک نیست. این یک جنگ نامتقارن است. در این جنگ یک ارتش بسیار مجهز و مدرن دارای انواع و اقسام سلاحها با یک گروه کوچک چریکی یا جنگ شهری درگیر میشود. در اینجا پیشروی آن گروه بزرگ، به معنای تصرف نیست. چون هر چقدر بیشتر وارد میشود تلفات بیشتری خواهد داد. از نظر تاکتیکی، آن گروه کوچک همواره ترجیح میدهد که در مناطق شهری با چنین ارتشی بجنگد. چرا که در مناطق باز، گروههای کوچک تلفات بیشتری خواهند داد. بنابراین چنین پیشرویای را نباید طبق مبنای جنگ کلاسیک، بهعنوان یک دستاورد برای ارتش رژیم صهیونیستی در نظر بگیریم. اتفاقاً من تحلیلهای خود اسرائیلیها را هم دیدهام. آنها همواره هشدار میدادند که ورود زمینی، یک عملیات انتحاری برای ارتش اسرائیل به حساب میآید. همچنین هشدار میدادند که هیچ سناریوی خروجی هم وجود ندارد. به این معنا که فقط میروید تا انتقام کور بگیرید. الان هم همین است. اسرائیلیها هیچ طرح سیاسیای ندارد و فقط فکر میکنند که با کشتار بیشتر احتمالاً حماس را وادار به دادن امتیاز کنند. اما همین الان گزارش رسانههای اسرائیلی حاکی از این است که یحیی سنوار، رئیس دفتر سیاسی حماس در نوار غزه هیچ نوع نرمشی در خصوص مذاکرات از خود نشان نمیدهد. از همین موضوع نتیجه میگیرند که حماس بهرغم همه این حملات تحت فشار قرار ندارد. الان مذاکرات در جریان است. قطر وساطت میکند و محل گفتوگوها هم به لهستان منتقل شده است. با رئیس موساد هم مذاکره میشود. هنیه به مصر رفته که با وساطت آنها و به خواست اسرائیلیها مذاکره کند. اما باز هم میبینید که هیچ اتفاقی نمیافتد. شرط حماسیها اول آتشبس دائمی و دوم تبادل اسراست. اما اسرائیلیها در مقابل میگویند نه، اول تبادل و سپس بنشینیم و در خصوص آتشبس مذاکره کنیم. این نوعی نیرنگ آشکار است اما حماس با قدرت ایستاده و هیچ نوع پیشنهاد دیگری را نمیپذیرد. میگویند ما حاضریم همه اسیران را در مقابل کل زندانیان فلسطین آزاد کنیم. این جمله تبدیل به شعار حماسیها شده است و گواه این است که حماس تحت فشار قرار ندارد. پس پیشروی ارتش اسرائیل را نباید نقطه قوت این رژیم بدانیم. آنها با این کار فقط خود را در مهلکه درگیر میکنند.
یک سناریوی بدبینانه هم مبنی بر عدم امکان زمان پیشبینی شکست اسرائیل مطرح است. این رژیم اهدافی را اعلام کرده است که اگر به آنها نرسد، یعنی شکستخورده است. همه هم میگویند که تا الان کفه به نفع اسرائیل نیست و به سمت مقاومت سنگینی میکند. اما چه زمان میگوییم مقاومت شکست خورده است؟ بدبینانه است ولی از نظر شما در چه صورت میگوییم که مقاومت در غزه شکست خورده است؟
از نظر معیارهای جنگ نامتقارن، گروه کوچک هرگاه تسلیم شود و یا از بین برود، یعنی شکست خورده است. اما باقی ماندن آن گروه کوچک به معنای پیروزی است. در جنگ 33 روزه هم اینگونه بود. زمانی که جنگ به پایان رسید یکی از کارشناسان درجه یک اسرائیلی جمله جالبی گفت. او گفت که «حزبالله پیروز شد، چون شکست نخورد و اسرائیل شکست خورد، چون پیروز نشد.» در یک جنگ نابرابر همه توقع دارند که آن قدرت بزرگتر پیروز شود، وقتی که پیروز نمیشود در واقع شکست خورده است. حزبالله توانست در جنگ 33 روزه مقاومت کند، ضربه را بزند و تلفات هم وارد کند و بعد از آن هم سر پا ایستاد. این را به معنی پیروزی حزبالله دانستند. این الان به معیار تبدیل شده است. نه تنها در مورد حزبالله، بلکه هر گروه کوچکی که در جنگ تسلیم نشود و باقی بماند، یعنی پیروز است. آتشبس چه امروز اعلام شود و چه یک ماه دیگر، به محض اینکه اعلام شود و حماس همچنان زنده و سرپا باشد، یعنی حماس پیروز میدان بوده است.
ولو اینکه رهبرانش از بین بروند؟ اگر چهرههای برتر و ویژه مثل محمد سنوار، یحیی سنوار و محمد ضیف و... در این معرکه شهید بشوند باز هم میتوان از پیروزی حماس گفت؟ نفس وجود بدنهای که سران رده اول آن به شهادت رسیدهاند به منزله پیروزی اسرائیل نیست؟
اگر شهادت این افراد منجر به از هم پاشیدگی حماس و در نهایت تسلیم آن شود، یعنی شکست، اما اگر بلافاصله این افراد را با افراد دیگری جایگزین کنند و به حیات خود ادامه دهند، یعنی پیروزی حماس. اسرائیل سیدعباس موسوی دبیرکل سابق حزبالله لبنان را به شهادت رساند. به خیال خود، یعنی نابودی حزبالله را رقم زد. آنها الان اعتراف میکنند که این تحلیل اشتباه بزرگی بود. میگویند سیدعباس موسوی را کشتیم اما فردی به جای او آمد بسیار تواناتر از او. صحبت حماس هم همین است. میگویند درست است که اینها شخصیتهای برتر ما هستند اما از سالهای پیش خود را برای شهادت آماده کرده بودند. هر آن ممکن است که شهید شوند. هیچ تضمینی هم وجود ندارد، چرا که همه اینها همچون مردم عادی در معرض بمباران قرار دارند. بنابراین اگر یک نفر از این چهرههای ارشد به شهادت برسد و بلافاصله حماس بتواند جایگزین وی را تعیین کند به معنی پیروزی است. از 7 نفر چهرههای اصلی رهبران حماس، یک نفر در مرحله پیش از آتشبس شهید شد. با اینکه وی از چهرههای اصلی حماس بود، بلافاصله جایگزین وی انتخاب شد. این نشان میدهد که حماس تواناست و در حال ادامه دادن است. اما اگر خدای نکرده به عنوان یک احتمال میگویم، شهادت این افراد سبب شود که حماس قدرت رهبریت خود را از دست بدهد و نیروها هم ندانند که باید چه کنند، مأیوس شوند و توان ادامه دادن را هم نداشته باشند، آنگاه شکست حماس رقم میخورد.
در این صورت، تأثیر چنین اتفاقی بر گروههای مقاومت چه خواهد بود؟ بر فرض محال اگر شرایط بدی برای حماس رخ بدهد تأثیرش بر سایر اجزای محور مقاومت چه خواهد بود؟
اگر شکست با آن تعریفی که پیش از این گفتم برای حماس رخ دهد، قطعاً محور مقاومت ضربه اساسی خواهد خورد چون حماس در بین گروههای فلسطینی، به عنوان گروه اصلی محسوب میشود. حماس اگر در میدان باشد از سایر گروههای فلسطینی کار برمیآید، اما اگر در صحنه نباشد بقیه گروههای فلسطینی خیلی تأثیرگذار نخواهند بود. حتی جهاد اسلامی که گروه دوم در فلسطین به شمار میآید، فاصله زیادی با حماس دارد. بنابراین اگر بخواهیم سناریوی بدبینانه را هم در نظر داشته باشیم، بله، محور مقاومت ضربه اساسی میخورد. امیدواریم که هیچ وقت اتفاق نیفتد. با شناختی که از تشکیلات حماس داریم این گروه میتواند جایگزینی را انتخاب کند و ادامه دهد. عماد مغنیه شهید شد اما حزبالله ادامه یافت. اگر پس از شهادت او حزبالله از هم میپاشید شکست قطعی در انتظارش بود. الان وضعیت به جایی رسیده که خود اسرائیلیها در برخورد با حزبالله بسیار محتاط عمل میکنند چون معتقدند که توانایی الان آنها از سال 2006 بسیار بالاتر رفته است.
وضعیت انسانی نوارغزه از باب تأثیری که بر مقاومت فلسطین میتواند بگذارد چگونه است؟ فکر نمیکنید که فشار وارده بر مردمی که 20 هزار نفر از آنان شهید شدهاند، در نهایت سبب کوتاه آمدن مقاومت شود؟
مشکل حماس قدرت نظامیاش نیست. حماس به همه همپیمانان خود اطمینان میدهد که ما تدارک جنگ چندماههای را دیدهایم و آمادهایم که آن را ادامه دهیم. مشکل حماس، مردم است. مردمی که خانهها و بیمارستان و مدارس بر سرشان ویران میشود و هزاران شهید میدهند. این موضوع میتواند تأثیرگذار باشد. اما باید یک واقعیت را در نظر داشته باشیم. تا این لحظه که از جنگ میگذرد شما حتی یک صحنه واقعی که در آن فلسطینیها اعم از مردم غزه و یا سایر شهرها، تظاهراتی علیه حماس انجام دهند و به حماس معترض شوند که چه کاری کردهاید و خانههای ما را ویران کردهاید و... نمیبینیم.
اما افرادی از مردم فلسطین اعتراضاتی داشتهاند؛ بله؟
نقشی به حکومت خودگردان داده شد تا بیاید و تظاهرات ضدحماس را برپا کند. تمام توانشان هم تنها یکی دو مورد بوده است. تظاهراتی که هیچ اثری از مردم فلسطین در آن نیست. الجزیره از قول یکی از منابع مهم نظرسنجی، نوشته بود که حمایت از حماس در کرانه باختری بسیار بالا رفته است. در حالی که قدرت اصلی حماس در غزه است. نمیخواهم انکار کنم که در برخی مواقع مردم غزه از حماس میخواهند که توافق کند ولی یک وضعیت بعیدی است. مردم غزه بین عار و مرگ، مرگ را انتخاب میکنند. آنها میگویند که در این سالها سختیهای زیادی را به دلیل محاصره غزه شاهد بودهایم و دیگر تصمیم خود را گرفتهایم. مرگ یکبار شیون هم یکبار، این دفعه کاری کنیم که دیگر اسرائیل جرأت حمله پیدا نکند. یعنی خواستند که نوعی بازدارندگی ایجاد کنند و این فجایع را به جان خریدهاند. شنیده میشود که در فلسطین پرچم داعش را بلند میکنند. آنها میخواهند این را القا کنند که کسانی که از آنان حمایت میکنید، داعشی هستند. اینها حرکتهای حساب شده است و مردمی نیست. ما در جنگ 33 روزه هم دیدیم که وقتی شیعیان به مناطق داخلی لبنان آواره شدند، تلویزیونهای این کشور که یکسری از آنان کاملاً مخالف حزبالله هستند، خبرنگاران خود را بین مردم فرستادند. از آنها سؤالات جهتدار میپرسیدند؛ به عنوان مثال از برخی افراد میپرسیدند که حزبالله این جنگ را شروع کرد و شما هم نزدیکان خود را از دست دادهاید، نظرتان چیست؟ تمام شیعیان میگفتند فدای سید. یک مورد پیدا نشد که علیه حزبالله صحبت کند. پایگاه مردمی گروههای مقاومت اینگونه است. اتفاقاً تفاوت گروههای مقاومت با گروهکهای تروریستی در همین نکته است. ابوبکر بغدادی توسط امریکاییها کشته شد. او مثلاً خود را خلیفه مسلمین میدانست اما حتی یک مسلمان اهل سنت هم در دنیا نه اعتراض کرد نه تحصن کرد و نه حتی مراسم ختمی برای او گرفت. این پایگاه مردمی است که باعث میشود مردم همه اتفاقات را به جان بخرند. بسیاری از فرزندان مردم غزه، عضو حماس هستند. اما اینکه تا چه زمانی استقامت خواهند کرد مشخص نیست. ولی وقتی نزدیک به یک ماهونیم از آغاز جنگ اعتراضی نداشتهاند، نشان میدهد که آستانه تحملشان بالاست و به این راحتی شکسته نخواهد شد.