از تماشاگری حرفهای تا وقتکشی
تب سریال بینی در شبهای بلند
مریم طالشی
گزارش نویس
روزهایی که سریال مورد علاقهاش پخش میشود گوش به زنگ است. از صبح چند بار چک میکند تا بداند سریال آمده یا هنوز باید صبر کند. پیش خودش داستان را حدس میزند و منتظر میشود تا ببیند حدسهایش درست از کار درآمدهاند یا نه. عاشق سریالهای معمایی و جنایی است و کمدی را هم گرچه دوست دارد اما نه به اندازه معماییها. مثل او هستند کسانی که با قصه سریالها زندگی میکنند، البته نه همهشان. بعضی سریالها به قول خودش آبکی و بیمعنی است و از همان قسمت اول هم معلوم میشود. آنجاست که باید قیدش را زد وگرنه حیف وقت. برای او وقت اگر حکم طلا را نداشته باشد، دیگر نقره که هست و نقره هم بههرحال ارزان نیست.
این یکی اما وقت زیاد دارد. مدتی است به اجبار بیماری، خانهنشین شده و باید وقتهای طولانی تنهایی را یکجوری پر کند و چه کاری بهتر از سریال دیدن. «قبلا خیلی با وسواس سریالها را انتخاب میکردم و فقط هم سریال خارجی میدیدم اما الان ترجیح میدهم سریال به زبان فارسی ببینم چون حوصله نگاه کردن به زیرنویس ندارم. اصلاً گاهی بدون اینکه نگاه کنم سریال میبینم و در واقع فقط میشنوم. الان هرچه به دستم برسد میبینم و میدانم که این خیلی هم خوب نیست اما فقط میخواهم ذهنم مشغول باشد.»
مرد جوان اینرا میگوید و ادامه میدهد: «خیلی از کسانیکه دور و برم میبینم کم و بیش سریالها را نگاه میکنند و برخی با اینکه به تولیدکنندگان آنها ناسزا هم میگویند اما باز سریال را ادامه میدهند. به نظرم مثل کتابی است که وقتی شروع به خواندن میکنید حتی اگر جذاب هم نباشد میخواهید تا آخر بخوانید و آخر داستان را بدانید. خیلیها را هم دیدهام که در مسیرشان در مترو یا اتوبوس با گوشی سریال میبینند.»
به نظر خانم 38 ساله خانهدار هم سریال دیدن گزینه خوبی برای پر کردن اوقات تنهایی است. برای او زمانهایی به تماشای سریال اختصاص پیدا میکند که بچهها مدرسهاند و کسی خانه نیست. آنوقت همانطور که دارد کارهای خانه را انجام میدهد یک چشم هم به سریال دارد و آن وسط گاهی برای خودش یک چای داغ هم میریزد و به این شکل استراحتی هم میکند. برای او این شکل سریال دیدن حتی یک جور تفریح محسوب میشود. در ضمن زمانی که بچهها باشند نمیشود سریال دید چون محتوای بیشتر سریالها برای بچهها مناسب نیست که البته معمولاً در ابتدای آن این مسأله قید میشود. «به نظرم سریالها اخیراً خیلی خشن شدهاند و گاهی از دیدن این حجم خونریزی و مرگ که در آنها اتفاق میافتد شوکه میشوم. قطعاً علاقه ندارم در حضور بچهها این سریالها را ببینم و هرگز چنین کاری نمیکنم اما حتی برای روحیه آدم بزرگها هم گاهی مناسب نیست.»
صحبت درباره اینکه سریالهایی که در کشور ساخته میشوند تا چه حد به لحاظ فیلمسازی توانستهاند به استانداردها نزدیک شوند موضوع بحث ما نیست وگرنه میشود دراینباره نظر کارشناسان سینما را هم جویا شد. اما آنچه این روزها به چشم برخی آمده تب سریالبینی است که انگار داغ شده و شامل گروههای مختلفی هم میشود. به عبارتی از هر قشر و گروه میتوان افرادی را پیدا کرد که ساعتها پای تماشای سریالهای جور وا جور وقت میگذارند. دایره تماشاکنندگان این سریالها هم فقط به داخل کشور محدود نمیشود. در واقع گروهی از مشتریان پروپا قرص سریالهای ایرانی را ایرانیان خارج از کشور تشکیل میدهند.
ایمان ساکن نروژ یکی از آنهاست. او میگوید: «برای من تماشای سریالهای ایرانی یکجور برقراری رابطه با داخل کشورم محسوب میشود. صادقانه اگر بخواهم بگویم به لحاظ فرم و محتوا بیشتر سریالها را نمیپسندم اما اینکه داستان به زبان مادری خودم است من را راضی میکند و برایم مثل این است که انگار با گروهی دوستان همزبان دارم معاشرت میکنم. علاوه بر آن همانطور که گفتم به این شکل احساس نزدیکی به ایران میکنم.»
برای سمیرا که ساکن آلمان است این کار یعنی تماشای سریال، پرکننده شبهای بلند غربت است. «اینجا معمولاً درطول هفته از ساعت 6 به بعد کار زیادی نمیشود کرد مگر اینکه به امور خانه و کارهای شخصی برسم. هرچقدر هم در خانه کار داشته باشم باز وقت زیاد میآید و برای همین به تماشای سریال مشغول میشوم. سریال خارجی هم میبینم اما با تماشای سریالهای ایرانی انگار وقت برایم راحتتر میگذرد، چون تعدادشان زیاد است و بهعلاوه بعضی قصهها برایم آشنا و تداعیکننده خاطرات گذشته است. البته بگویم که بعضی قصهها اصلاً تناسبی با شرایط ایران ندارد و داستانها کمی دور از واقعیت است اما بههرحال نقاط قوت هم زیاد است و در مجموع میتوانم بگویم امیدوارکننده هستند.»
بابک ساکن کانادا هم به قول خوش هیچ سریال ایرانی از دستش درنمیرود و با یکی دو تا از سریالها واقعاً زندگی کرده است. «برای ما که از ایران دور هستیم حتی تماشای خیابانها و رستورانها و کافههای ایران در این سریالها جذاب است و برای همین حتی گاهی قصه هم چندان اهمیتی ندارد. برای خود من که اینطور است و برای همین بیشتر از اینکه از سریالهای تاریخی خوشم بیاید، همین سریالهایی را که در حالوهوای امروز ایران میگذرد دوست دارم.»
تب سریالبینی حتی از خانهها فراتر رفته و به شبکههای اجتماعی کشیده شده است. بعد از پخش هر قسمت برخی سریالها که معروفتر و محبوبتر هستند، کاربران شبکههای اجتماعی واکنشهایی به آنها نشان میدهند و همین واکنشها گاهی جنبه طنز پیدا میکند و اسباب شوخی و خنده کاربران را فراهم میآورد. لو دادن داستان هر قسمت یا به قول کاربران اسپویل کردن هم از آن کارهاست که در کنار سریالبینی در شبکههای اجتماعی رواج پیدا کرده و آه از نهاد خیلیها بلند کرده است. گاهی انگار یکجور مسابقه است؛ به این معنی که هرکس سریال را زودتر دید سریع گوشی تلفن همراه را برمیدارد و دو خط درباره ماجرای آن قسمت مینویسد و گاهی عکسی را ضمیمهاش میکند تا بیشتر لج بقیه را دربیاورد. البته لودهندگان صرفاً با هدف لج درآوردن اینکار را نمیکنند و گاهی دلشان آنقدر کوچک است که دوست دارند هرچه دیدهاند سریع با دیگران به اشتراک بگذارند.
سریال دیدن دستهجمعی در سینما هم از آن کارهایی است که اخیراً باب شده و البته سریال باید خیلی محبوب باشد تا برای تماشای قسمت آخرش بلیت سینما فروخته شود. تجربه تماشای سریال در سینما هم جالب است و به گفته یکی از کسانی که اینکار را تجربه کرده، مثل یک دورهمی بزرگ است و انگار با جمعی از دوستان و آشنایانتان دورهم نشستهاید تا سریال محبوبتان را ببینید و اصلاً حالت فیلم دیدن معمول در سینما را ندارید.
تب و تاب سریالبینی البته از دید هرکس یکجور است و طبق یک اظهارنظر روانشناسانه، افرادی که دارای نشخوار فکری و اضطراب هستند با دیدن سریالهایی که محتوایی ساده و قابل پیشبینی دارند میتوانند بر اضطراب خود تاحدی غلبه کنند و البته این افراد با تماشای سریالهای تکراری خیلی راحتترند چون داستان را از قبل میدانند و میتوانند افکار خود را مدیریت کنند و از اضطراب دور شوند. بههرحال این هم یک جور نگاه کردن به ماجراست و هر ماجرایی از یک جایی آغاز میشود و در یک روالی ادامه پیدا میکند و در یک جا هم خاتمه مییابد. قصهها درست مثل روایت زندگی آدمها، بعضی ملال آور و خستهکننده و برخی جذاب و هیجانانگیزند و اگر هرکس میتوانست سریال زندگی خودش را بسازد چند شب بلند زمستان نیاز بود تا بتوان تمام سرگذشتها را تماشا کرد.
بــــرش
برای ما که از ایران دور هستیم حتی تماشای خیابانها و رستورانها و کافههای ایران در این سریالها جذاب است و برای همین حتی گاهی قصه هم چندان اهمیتی ندارد. برای خود من که اینطور است و برای همین بیشتر از این که از سریالهای تاریخی خوشم بیاید، همین سریالهایی که در حال هوای امروز ایران میگذرد را دوست دارم