نامه حزن آلود پدر فلسطینی به کودکان زیر بمباران
مرام هیومید
مترجم: زهره صفاری
«زندگی در غزه همواره چالش برانگیز بوده است اما ما برای زندگی، رؤیاها و پیشرفتهایمان تلاش کردیم. حتی امیدوار به یک زندگی مدرن بودیم.» این بخشی از رؤیاهای از دست رفته پدری فلسطینی است که برای خود و فرزندانش آرزوها داشته است و حالا پس از چهل و چند روز بمباران و جنگ و ویرانی، نامهای برای فرزند سه ماهه و برادرزاده یک ماههاش نوشته و در آن از آنها به خاطر آینده از دست رفتهشان عذرخواهی کرده است.
إیاس و عز عزیز
من درک میکنم که شما هم احساس کردید هیچ چیز خوب پیش نمیرود. واکنش شما به انفجارها را حس میکنم؛ وقتی با هر انفجار میلرزید و گریه میکنید.
گاه گاهی به دنبال پاسخی برای شرایط حاکم در صورتهای ما جست و جو میکنید، زمانهایی که بمبارانهای بیامان و جنگندههایی که شبانه روی سر ما پرواز میکنند، آرامشتان را میگیرند.
کودکان عزیزم
من این نامه را به این امید مینویسم که شما در جهانی امن بزرگ شوید و آن را بخوانید. گرچه متأسفانه شرایط طوری است که چندان به آن مطمئن نیستم و وضعیت پیش آمده مرا وادار کرد تا این شواهد را برای نسل شما مستند کنم.
وقتی در چشمهای شما خیره میشوم، تصویر نوزادان نارس بیمارستان شفا را میبینم که در حال انتقال به مکانی امن، زندگیشان به خطر افتاده. دنیا به گورستانی برای انسانهای بیگناه تبدیل شده است. روایتهای غمانگیز خانوادههایی ذهنم را درگیر کرده که به خاطر حملات زمینی یا بدتر از آوارگی یا مرگ نتوانستند به فرزندان چشم انتظارشان برسند.
کودکان من، قلبم لبریز از بغض است. هر روز در بیمارستان، اشکهای کودکانی را پاک میکنم که در هیاهوی این بحران رشد میکنند و بزرگ میشوند. وقتی آنها در چادرهای موقت فارغ از تراژدی دردناکی که احاطهشان کرده و شاید تنها آیندهشان باشد، بلند میخندند، اشک میریزم و گریه میکنم.
محبوبهای من
سلامت شما در این شرایط اسفبار، خانوادههایتان را عمیقاً نگران میکند.
هفته گذشته گریههای بیامان و ناآرامی بیدلیلتان، ما را سردرگم کرده بود تا اینکه درد کلیه مادربزرگ شروع شد و ما فهمیدیم همه چیز به خاطر آب آلوده است، اما حتی با وجود دانستن آن، انتخاب دیگری نداشتیم و فقط باید به دنبال آب معدنی تمیز میرفتیم تا شما سلامت بمانید.
من هر روز به بیمارستان میروم، جایی که حالا به عنوان یک خبرنگار محل کارم شده و امیدوارم تا شاید بتوانم خبری از منبع آب سالم هم پیدا کنم.
شاید عطش بازگشت به خانهای که آب داشته باشد یک گنج بزرگ و دغدغهای است که بحران پیش رویمان برای یافتن نیازهای اولیه زندگی را به ما یادآوری میکند.
البته کمبودهای ما فراتر از آب است و حالا نگران کم شدن شیرخشک و همچنین پوشک هستیم. عز، با وجود همه چالشها، پدرت مشکل غذایت را حل کرده اما ایاس ما مجبوریم شیرخشک تو را به خاطر مشکلات عوض کنیم.
گرچه در واقعیت این یعنی یک شیشه گرسنگی و تشنگی اما ما هر شیرخشکی را برای تو مانند یک غذای گرانقیمت تهیه میکنیم. هر کاری میکنیم تا تو گرسنه نمانی.
اما میخواهم تو را با این دنیای عجیبی که شاهد مبارزه ما با هر ابزار نسلکشی است، آشنا کنم.
به جز کمبود آب و غذا، بیش از یک ماه است، برق، اینترنت و هر گونه شبکه ارتباطی قطع شده و قفسههای سوپرمارکتها خالی است و خبری از نان و سوخت هم نیست.
حملات جاری که کشتارهای بیپایان را به ما تحمیل کرده، همه جنبههای زندگیمان را تحتالشعاع قرار داده و این دنیا را برای کودکان بیگناهی مانند تو ناامن کرده است.
هر روز در بیمارستان، جنازههای زنان، مردان و سالخوردگانی را میبینم که با کفنهای خونین پوشانده میشوند اما دردناکترین صحنهها، اجساد تلنبار شده کودکان است. کودکان در اینجا پیش از ملودیهای کودکانه، صدای موشکها را میشناسند.
آوارگی، قطع ارتباط، محرومیت و محاصره؛ همه آن چیزی است که مردم غزه با حملات بیامان اسرائیلیها تجربه کردهاند.
عزیزانم
شاید این آخرین نامهام باشد. یادتان باشد کسانی را که در برابر درد و رنج ما سکوت کردند هرگز نبخشید. زندگی در غزه همواره چالش برانگیز بوده است اما ما برای زندگی، رؤیاها و پیشرفتهایمان تلاش کردیم و حالا تأسف، بر همه آرزوهایمان برای داشتن زندگی بهتر سایه انداخته است.