نگرانی خانوادهها از نبود جای مناسب بازی بچهها
روزهای دور خانه مادربزرگ
ترانه بنی یعقوب
گزارش نویس
«دخترم آرزوی بازی و دویدن توی حیاط دارد؛ حیاط که چه عرض کنم بالکن هم که باشد راضی است بس که فضای آپارتمانمان کوچک و خفه است. خانه قبلیمان یک بالکن داشت که دائم بساط بازیاش را آنجا پهن میکرد اما این روزها همان را هم ندارد.» اینها حرفهای محمد است. او از روزهای دوره فرفرهبازی و لیلی کردن و گرگم به هوا و وسطی بازی کردن هم یاد میکند. روزهای خوش کودکی خودش، آن روزهایی که با دخترخاله و پسرخالههایش در حیاط بزرگ خانه مادربزرگشان بازی میکردند. هیچوقت نمیتواند آن خندهها و فریادها را فراموش کند. آن موقع بچهها معمولاً وقت زیادی را با هم میگذراندند. روزی نبود که دخترخاله، پسرعمه و بچههای همسایه خانهشان نباشند. بعد با آهی از ته دل میگوید چقدر برای بچههای این دوره و زمانه متأسف است که هیچکدام از این تجربهها را ندارند. کودکانی که اغلب تک فرزند هستند و در فضای کوچک آپارتمانها محبوس.
این دغدغه خیلی از خانوادههایی است که این روزها نمیدانند به بچه کوچکشان که دوست دارد در فضای باز، بزرگ و دلباز بازی کند و بدود باید چه جوابی بدهند. خیلی از بچهها این روزها دوچرخه دارند، اما دوچرخهشان تبدیل به یک وسیله تزئینی شده، چون جایی برای سوار شدنش وجود ندارد. پارکها و خانههای بازی هم داستان خودشان را دارد. خیلی از خانوادهها میگویند اینها چه بر سر روح و روان بچهمان میآورد و در این شرایط برای بچهها چه میتوان کرد؟
حمید مجبور شد برای اینکه فضای بزرگتری برای تحرک بچهاش ایجاد کند، خانه خودش را اجاره بدهد و به یک خانه اجارهای دیگر نقل مکان کند:«خانهمان یک آپارتمان کوچک بود که نه بالکن و نه حتی نور کافی داشت. به خاطرهمین هم نقل مکان کردیم و خانه دیگری با نور و فضای مناسب اجاره کردیم که البته برایمان تبعات زیادی هم داشت. بچه نیاز به بازی و تحرک دارد، برای همین هم خیلی از بچهها این روزها چاقی مفرط دارند. من هم دائم به دخترم میگویم تحرک زیادی داشته باشد. اما حتی نقل مکانمان به یک خانه بزرگتر هم مشکل را به طور کامل حل نکرد.»
گاهی اوقات داخل ساختمانی که حمید و خانوادهاش هستند، بچههایش توی پارکینگ خانه بازی میکنند، اما همسایهها حتی این را هم برنمیتابند و اعتراض میکنند:«گاهی اعتراض به سرگروه ساختمان هم میرسد، میگویند بچههایتان سروصدا میکنند و نمیگذارند ما استراحت کنیم، ما هم که زورمان به بچهها میرسد به آنها میگوییم بازی نکنند. پس مجبوریم بچهها را به خانه بازی یا خانه مادر و کودک ببریم اما مسأله این است که این خانهها هم معمولاً جای مناسبی نیست و بیشترشان سرپوشیده و کوچکند یا خانههای قدیمیاند که برای این کار اجاره شده؛ محیطهای کوچک با چند وسیله بازی محدود. مثلاً یکی از جاهایی که بچه را برای بازی میبریم قبلاً دفترخدمات الکترونیک بود که این روزها تغییر کاربری داده و تبدیل به خانهبازی با یک سرسره و استخر توپ آن هم در محیطی بسته و کوچک شده که خیلی هم فرقی با خانه خودمان ندارد اما تنها حسناش این است که چند تا بچه دیگرهم هستند که با بچههای ما بازی کنند.
حمید درباره پارکها و قابل استفاده نبودنشان در همه سال برایم میگوید:«این روزها تقریباً جایی که بچهها بدوند و تحرک داشته باشند، وجود ندارد. پارکها هم معمولاً تو 6 ماه اول سال قابل استفادهاند و در 6 ماه دوم سال که هوا آلوده و سرد است، قابل استفاده نیستند. ضمن اینکه بچهها هم از مدرسه میآیند و مشغول نوشتن تکالیفشان میشوند و فرصت پارک رفتن هم وجود ندارد به هر حال ما جای خالی مراکزی که بچهها بتوانند در آن بازی کنند را کاملاً احساس میکنیم.»
خیلی از خانوادهها هم وقتی در این باره با آنها حرف میزنیم یاد دوران کودکی خوش و خرم خودشان میافتند و این دوره را با کودکی خودشان مقایسه میکنند.
«خودمان که بچه بودیم هم خواهر و هم برادر داشتیم نه مثل الان که بیشتریها تک فرزندند. چون آن زمان خانههایمان حیاط داشت، ما با بچههای همسایه قرار میگذاشتیم و خانه یکی از بچهها بازی وسطی، لی لی و سایر بازیها را انجام میدادیم حتی گاهیوقتها اسباببازیهایمان را میبردیم وسط حیاط پهن کرده و بازی میکردیم و مادرها هم خیالشان راحت بود و کارهای خانهشان را میکردند.» اینها را بهاره مادر نازیلا میگوید.
او ادامه میدهد:«من یک دختر دارم و همه چیز خیلی سخت میگذرد. خانه ما خیلی کوچک و یک خوابه است. تصمیم گرفتم برای بچهام دوچرخه بخرم اما این کار هم مشکلات خودش را دارد وقتی توی خیابان میرود یک عده اعتراض میکنند، وقتی توی پارکینگ بازی میکند همسایهها اعتراض میکنند که صدای چرخ دوچرخهاش اذیتشان میکند. انگار مردم هم اصلاً دیگر حوصله شوق و ذوق بازی بچهها را ندارند. مهدکودک هم که میرود باز یک فضای خیلی کوچک دارد و انگار از یک خانه وارد خانه دیگری میشوی. حیاطاش را هم پوشاندهاند. در واقع بچهها از یک زندان وارد زندان دیگر میشوند.»
سارا هم یک فرزند چهار ساله دارد:«زمانه هم عوض شده خانوادهها مثل قبل رفت و آمد و دورهمی ندارند که بچهها با هم بازی کنند. حتی خانوادهها مثل سابق بچهها را خانه دوستانشان هم نمیفرستند و ترجیح میدهند بچه توی خانه باشد. خانههای بازی هم هزینه زیادی دارد که برای ما چندان استفاده از آن امکانپذیر نیست مثلاً ما خودمان هر سه، چهار ماه یک بار میتوانیم بچهمان را ببریم. من شاغلم و خیلی هم وقت پارک بردن بچه را ندارم. زندگی خیلی سخت شده انگار آدمها هم مثل سابق تحمل سر و صدای بچهها و توی کوچه بازی کردنشان را ندارند و همه اینها باعث شده بچهها توی خانه بنشینند و یک گوشی و تبلت دستشان بگیرند.» به نظر این مادر همه اینها آسیبهای زیادی به بچهها میزند که مهمترینش نداشتن تعامل مناسب است. بچهها در تعامل با یکدیگر خیلی مسائل را یاد میگیرند و شاید برای همین است که بچههای این دوره و زمانه نازپروردهاند که قطعاً این بچهها در آینده هم از عهده حل مسائل و مشکلات خودشان بر نمیآیند.
سعیده محمدی، کارشناس حقوق کودک هم در این باره میگوید: «بازی کردن در محیط باز و بزرگ به آرامش کودکان کمک میکند و اصلاً مسأله کمی نیست. بازی نکردن کودکان و قطع ارتباط آنان با طبیعت و محیطهایی مثل پارک و حیاطهای سرسبز باعث کمبود تمرکز، بیش فعالی، چاقی و اضطراب بچهها میشود. این روزها پدر و مادرها زمان کمی برای رسیدگی به کودکانشان دارند و شاید هر روز نتوانند بچهشان را به پارک ببرند، اما برای همه امکانپذیر است که هفتهای یک بار را در طبیعت بگذرانند. تجربه دویدن و بازی کردن در فضای آزاد با هیچ تفریح دیگری قابل مقایسه نیست. دور کردن بچهها از دنیای مجازی و گوشی و بردن آنها به طبیعت این روزها بزرگترین خدمتی است که میتوان به بچهها کرد. زندگی در آپارتمانهای کوچک و تک فرزندی و تنها بودن بچهها به اندازه کافی آسیبزاست. این روزها والدین زیادی از کمبود تمرکز بچههایشان گلایه دارند که نیمی از آن به همین سبک زندگی و نوع بازی کردن بچهها برمیگردد.»
از روزهای لی لی کردن، گرگم به هوا و وسطی بازی کردن ما شاید زمان زیادی بگذرد اما همهمان از آن روزها خاطرات خوشی به یاد داریم. کمتر کسی میتواند خانه مادربزرگ و حیاط سرسبزش را از یاد ببرد، کمک کنیم بچههایمان با بازی کردن حال و روز بهتری داشته باشند.
بــــرش
زمانه هم عوض شده خانوادهها مثل قبل رفت و آمد و دورهمی ندارند که بچهها با هم بازی کنند. خانوادهها هم مثل سابق بچهها را خانه دوستانشان نمیفرستند و ترجیح میدهند بچه توی خانه باشد. خانههای بازی هم هزینه زیادی دارد که برای ما چندان استفاده از آن امکانپذیر نیست