راههایی برای کاهش آسیبهای طلاق روی کودکان
لجبازیهای کودکانه را کنار بگذارید
حمایت بیش از حد از فرزندان طلاق، مانند بیتوجهی و کم توجهی به آنان آسیبزاست. با آنان باید مانند سایر بچه ها رفتار شود تا در آینده به واسطه توجه بیش از حد یا بیتوجهی دچار بحران نشوند
سمیه افشین فر
خبرنگار
«من بچه طلاق هستم. از 9 سالگی این کولهبار طاقتفرسا را روی شانههایم حمل کردهام تا امروز که ۲۳ ساله ام... «خانواده» برای من مفهومی ناآشناست چون حسرت با هم دیدن و در کنار هم بودن پدر و مادر سالهاست که بر دلم مانده است. کودکی من تا 9 سالگی هر روز با دعوا و سر و صدا گذشت و بعد از آن در سرگردانی و کلنجار و لجبازیهای پدر و مادر! پدری که نمیگذاشت مادرم را ببینم و مادری که هر روز روایتهای تلخی از پدر برایم تعریف میکرد. در مدرسه و بعد در دانشگاه همیشه برچسب «بچه طلاق» را با خودم حمل میکردم؛ برچسبی که بر روزهای روشن زندگیام سایه افکنده بود، سایهای که امتداد آن تا زندگی این روزهایم نیز کشیده شده است.»این، حکایت زندگی فقط «فرنوش» نیست، بلکه حکایت زندگی اکثر بچههای طلاق هم هست.
داستان زندگی ما از خانواده شروع میشود، خانواده در واقع مأمنی برای هر یک از ماست؛ اما گاهی طوفان اختلاف این پایگاه عاطفی را درمینوردد و مهر طلاق پایان این پایگاه را رقم میزند. هرچند طلاق پایان زندگی مشترک زوجین تلقی میشود اما وقتی کودکی در این میان وجود داشته باشد، به یکباره یک یا هر دو والد خود را از دست میدهد. اما مهمترین نیازهای کودکان طلاق چیست و پدر و مادری که دیگر نسبتی با هم ندارند و گاهی حتی ممکن است زندگی جدیدی را شروع کنند، در قبال فرزند یا فرزندانشان چه رفتاری باید داشته باشند؟
خانوادههای زوجهایی که جدا میشوند هم نیاز به مشاوره دارند
دکتر حمیلا بخشی، روانشناس کودک در گفتوگو با «ایران» طلاق را بسیار آسیبزا میداند و میگوید: «طلاق یک نوع جراحی است؛ همان طور که وقتی برای جسممان مشکلی پیش میآید، ناچار به جراحی یا حتی گاهی قطع عضو هستیم، گاهی در زندگی، حضور زوجها در زیر یک سقف و درگیریهایی که دارند بسیار آسیبرسان است و در این میان کودکان بیشترین آسیب را میبینند بنابراین زوجین ترجیح میدهند دور از هم زندگی کنند تا این مشکلات در خانواده تمام شود. اما این مشکلات تمام نمیشود و گاهی حتی شدیدتر نیز میشود.»
این روانشناس در این باره توضیح میدهد: «فرهنگ و سنت ایرانی، طلاق را کاری ناخوشایند میداند. در جامعه ما به این نکته توجه نشده است که خانوادههای زوجی که جدا شدهاند، تحت پوشش آموزشهایی قرار بگیرند تا به آنان نحوه صحیح رفتار با فردی که طلاق گرفته، آموزش داده شود. بنابراین نبود چنین آگاهیهایی موجب میشود تا اعضای خانوادهای که دیگر قرار نیست زیر یک سقف با هم زندگی کنند، آسیبهای بیشتری ببینند و حتی مشکلات زیادتری نیز داشته باشند. شرایطی که اگر به آنها توجه نشود ممکن است خود نقطه شروعی برای بحرانهای جدید باشد.»
چه کارهایی باید انجام داد
توجه کنید اما ترحم نه
یکی از مهمترین دغدغههایی که کودکان طلاق با آن روبهرو میشوند، این است: من باید کجا زندگی کنم؟ سکونت این کودکان در یک مکان مشخص و نزد یکی از زوجها، ارتباط بیشتر آنها با خانواده والدی را بهدنبال خواهد داشت که حضانت او را برعهده گرفته است. موضوع از آنجا شروع میشود که در ابتدای بروز این مشکل در خانواده، خواسته و ناخواسته این کودکان در مرکز توجه اطرافیان قرار میگیرند؛ البته توجه با چاشنی ترحم. اما این رفتارها مثل استفاده از الفاظ دلسوزانه برای برقراری ارتباط با او، یا سری به نشانه افسوس تکان دادن هنگام مواجه شدن با او، موجب میشود که بچه به سوی رفتارهایی ویژه مثل توقعات غیرمعقول یا انجام ندادن وظایف و تکالیف سوق یابد. همچنین دخالت زیاد اطرافیان، روند تربیت وی را با مشکل روبه رو میکند.
باج ندهید
این روانشناس تأکید میکند: «فرزندان طلاق هیچ فرقی با بچههای دیگر ندارند و نباید هم داشته باشند.»
دکتر بخشی میگوید: «این بچهها هم باید «نه» بشنوند و مثل بقیه در زندگی روزمره خود با چالشها مواجه شوند. دلیلی ندارد چون فرزند طلاق هستند و یکی از والدین حضور ندارد، والد سرپرست کودک بیش از حد لازم تلاش کند تا کودک هیچ کمبودی در زندگی نداشته باشد. مراجعانی داشتهام که مادر پول قرض گرفته تا کودک را در مدرسه خصوصی ثبتنام کند یا زیر بار بدهی رفته است تا او را به سفر ببرد. این رفتارها نادرست است. وقتی سنگبنای اولیه تربیتی کج گذاشته شود، با کودکانی زیادهخواه، جسور و پرتوقع روبهرو میشویم که به هیچ عنوان احساس رضایتمندی از زندگیشان ندارند و وقتی به آنها انتقاد میکنیم، معمولاً در پاسخ این جملات را میشنویم که «من که بابا ندارم» یا «بابا که نیست من این رفتار را میکنم» یا «اگر مامانم بود این رفتار را با من نمیکرد».
البته این مشکلات در سوگ و فقدان یکی از والدین هم به چشم میخورد. والد سرپرست، بیهیچ چشمداشتی محبت بیدریغ میکند و نمیخواهد کودک کمبودی را احساس کند. پس شروع میکند به باج دادن به کودک! بخشی میگوید: «گاهی فوت یکی از والدین هم این مشکلات را ایجاد میکند. به بچه فشار نمیآورند که درس بخواند، چون پدر یا مادر ندارد در حالی که همین موارد باعث میشود، این بچهها را مشکلدار بدانیم. اگر در سوگ یا طلاق، بدانیم که چگونه باید رفتار کنیم، چگونه سبک تربیتی را تغییر ندهیم و پدر و مادری کنیم اما باج ندهیم، خیلی از این مسائل حل میشود.»
عاقلانه رفتار کنید نه با خصومت
این روانشناس تأکید میکند: «اگر طلاق بالغانه و عاقلانه باشد، والدین باید به این نکته اشراف داشته باشند که ما بهدلیل مشکلاتمان نمیتوانیم با هم کنار بیاییم ولی فرزندمان محصول مشترک زندگی ماست. بنابراین ناچار هستیم تا گاهی نه با دشمنی و خصومت، بلکه همانند دو انسان عاقل در حضور کودک ملاقاتهایی داشته باشیم، یا خریدهای مربوط به او را با یکدیگر و مثل همه خانوادهها انجام دهیم. یا اگر قرار است پدر، کودک را به سفر ببرد، به جای لجبازی و حرف زدن درباره خصوصیات منفی پدر و گفتن پیشینه دعواها و جار و جنجالهای گذشته، کودک را آماده کنیم تا از سفرش به همراه پدر لذت ببرد.
در واقع به این ترتیب، چهارچوب ذهنی فرزندانمان را حفظ میکنیم. توجه داشته باشید که نمیتوانیم بعد از طلاق چهارچوبهای ذهنی فرزند را به هم بزنیم. وای به حال فرزندی که شخصیت و قداست پدر یا مادر را برای او خرد کرده باشند. هیچ وقت با کودکان درد دل نکنید. شما بهدلیل مشکلاتی که داشتهاید، طلاق گرفتهاید و دلیلی ندارد کودک آسیب ببیند. او حق دارد که زندگی سالمی داشته باشد.»
مشاوره بگیرید
بخشی میافزاید: «وقتی فرزندانمان یک والد را از دست میدهند، والدی که حضانت فرزند را به عهده گرفته باید بداند چه کار میکند. از اول باید هم خودش و هم فرزندش تحت مشاوره قرار گیرند تا از روی ناآگاهی کاری انجام ندهد که نتیجه منفی داشته باشد. والد سرپرست، میخواهد خیلی از مسائل و خلأ نبود پدر یا مادر را جبران کند. همین جبران کردنهاست که کار دست کودک میدهد و آینده او را با بحران مواجه میکند.»
فرزند طلاق فرقی با بقیه ندارد
هرچند متأسفانه طلاق با اختلافات فراوان میان زوجها همراه است و بیشتر والدین بعد از جدایی نمیتوانند روابط مناسبی بهعنوان پدر و مادر فرزندشان با یکدیگر داشته باشند، اما نباید از یاد ببریم که هرگونه بیتوجهی به این موارد میتواند فرزندشان را در آینده با مشکلات عدیدهای روبه رو کند که شاید در آن زمان برای کمک به وی دیر باشد.
دکتر بخشی میگوید: «خیلی شنیدهایم انگ «فرزند طلاق» به این بچهها میزنند یا میگویند فلانی فرزند طلاق است. این موضوع حتی در زمان ازدواج این فرزندان هم دردسرساز است. فرزند طلاق بودن باعث میشود خانوادهها مقاومت کنند چون فکر میکنند که این فرد مشکلات خودش را دارد. البته من این موضوع را نه تأیید میکنم و نه رد میکنم. به این دلیل که فرزند، وقتی فرزند طلاق است که برای او مادری و پدری نکرده باشیم.» این روانشناس درباره حضور این کودکان در محیطهای آموزشی میگوید: «نگاهمان به بچههای طلاق با بچههای دیگر باید یکسان باشد. او هم دختر و پسری است که در مدرسه درس میخواند و لزوماً مشکلی ندارد مگر اینکه پدر و مادر مشکلساز شوند. متأسفانه بارها با این قبیل مشکلات روبهرو بودهام که پدر به مدرسه آمده تا اجازه ندهد مادر، فرزندش را ببیند یا برعکس. بیشتر مشکلات این والدین بر اثر لجبازی کودک درون آنهاست یعنی یاد نگرفتهاند که حتی اگر طلاق میگیرند همانند دو انسان بالغ و عاقل از هم جدا شوند. یاد نگرفتهاند که دشمن هم نیستند و نباید با هم جنگ کنند حتی اگر نقاط اشتراک کمی دارند. بچههای طلاق لزوماً جدا از بچههای دیگر نیستند به شرطی که والدین آنها رفتار درست و زیر نظر مشاور داشته باشند.»