روی گلیم بنشینید و چای آتشی و نان محلی میل کنید
آرامش روستا در هیاهوی شهر
یوسف حیدری
گزارشنویس
باور اینکه از وسط شلوغی کلانشهر تهران یکدفعه وارد جایی میشوی که همه چیز رنگ و بوی روستا میدهد، شاید عجیب باشد. عشایر با سیاهچادرهایشان انگار به کوچ آمدهاند. در نمایشگاه روستاآباد بازار آش و چای زغالی و نان محلی داغ است. خیلی از مردم که برای بازدید میآیند، دلشان برای روستا و تماشای سادگی و سرزندگی ساکنان آن تنگ شده است. میگویند زندگی شهری با استرس و اضطراب همراه است اما اینجا در نمایشگاه روستاآباد کنار عشایر چادرنشین و روستاییان برای چند ساعت استرس و مشکلات را فراموش میکنیم.
از پلههای صحن اصلی مصلی که پایین میآیی، گوشه رواق اصلی صدای بازی دستهجمعی بچهها همراه با والدینشان توجه همه را جلب میکند؛ جایی که بازیهای محلی و ورزشهای روستایی برگزار میشود و همه میتوانند در آن شرکت کنند. مرد با لباس محلی و کلاه نمدی که به سر دارد، میکروفن به دست گرفته و شعر بازی کودکانه میخواند: عمو زنبیلباف، زنبیل منو بافتی، پشت کول انداختی، بابا اومده. بچهها دست در دست هم جواب مرد را میدهند و نوبت به هرکدام میرسد، جملهای را پشت میکروفن تکرار میکند. کمی آن طرفتر کلبه چوبی مازندرانیها برپاست. بوی چوبسوخته فضای کلبه را پر کرده و چند زن با لباس محلی مشغول جارو زدن فرشهای کلبه و دوختن روبالشی رنگی هستند. بچهها هم به نوبت با پوشیدن لباس محلی مازندرانی روی پلههای کلبه عکس یادگاری میگیرند. بازار فروش کفگیر و ملاقه چوبی هم داغ است و در کنار ترشی و سبزیهای محلی روی تختههای چوبی چیده شدهاند. روبهروی کلبه چوبی قابلمه و ظروف سفالی چیده شده و دختر جوانی با لباس محلی از تنها دهکده سفال استان مازندران برای بازدیدکنندهها میگوید؛ جایی که خاک آن سرشار از آهن است و ساکنان روستا سالهاست مشغول سفالگری هستند. رعنا یکی از ظروف سفالی سرخرنگ را نشان میدهد و میگوید: «خیلی از بازدیدکنندهها باور نمیکنند در مازندران هم دهکده سفال وجود دارد و سفالهای آن شهرت جهانی دارند. دهکده بابامحب در سلیمآباد تنکابن جایی است که همه ساکنان آن سفالگری میکنند. قدمت سفالهای این منطقه بیش از سه قرن است و در روستای ما از کودک 6 ساله تا مرد و زن 80 ساله مشغول سفالگری هستند. سفالهای تولیدشده در روستای ما به کشورهای همسایه صادر میشود و از سراسر کشور هم مشتری داریم. از آنجایی که خاکرس روستای ما آهن زیادی دارد، سفالهای تولیدشده نیاز به رنگآمیزی ندارند و رنگ خیلی از آنها نارنجی و یا سرخ است. دهکده بابامحب ثبت ملی شده و بزودی هم ثبت جهانی میشود.»
مقابل هر سیاهچادر بساط آش و چای زغالی برپاست. اینجا آش و شیره و ترشی و نان مشتری زیادی دارد. سیاهچادر سیستان و بلوچستان کنار حوض برپا شده و نوازنده بلوچی داخل چادر مشغول کوک کردن قیچک است. گوشه چادر، زن با لباس محلی مشغول پخت نان محلی چلبک داخل ماهیتابه است و هر چند دقیقه دست را داخل روغن داغ میبرد و نان را به دست مشتری میدهد. چند زن جوان با تعجب میپرسند، دستت نمیسوزد؟ زن با لبخند میگوید وقتی عادت کنی نمیسوزد. چند نفر از بازدیدکنندهها با تعجب میگویند، مگر سیستان و بلوچستان عشایر دارد؟ یکی از عشایر با نشان دادن تصاویری از کوچ عشایر سیستان و بلوچستان میگوید: «عشایر در این استان به دو منطقه سیستان و بلوچستان و منطقه مکران تقسیم میشوند. عشایرهای سیستان در اواخر اسفندماه به جنوب خراسان جنوبی کوچ میکنند و در اطراف سربیشه و نهبندان اتراق میکنند. عشایر بلوچستان کوچ کوتاه دارند و در همان منطقه خودشان در اطراف خاش و سروان چادر میزنند. از ایرانشهر به آن طرف هم کپرنشین هستند. عشایر قصر قند و چابهار و فنوج در کپر زندگی میکنند چون گرمای آنجا بیشتر از شمال استان است. در منطقه بلوچستان 300 خانوار عشایر زندگی میکنند و برای پیدا کردن مرتع مناسب برای دام کوچ میکنند.»
با صدای سرنا و کل کشیدن همه نگاهها به انتهای محوطه برمیگردد؛ جایی که مراسم عروسبران برپاست و نوازندههای میناب با نواختن سرنا و رقص مراسم عروسبران را برگزار میکنند. مردم با روشن کردن دوربین موبایلهایشان و کفزدن آنها را همراهی میکنند. لحظات شادی در نمایشگاه رقم میخورد و همه سعی میکنند در این مراسم شرکت کنند. با نزدیک شدن کاروان عروس به سیاهچادرها همه از چادرها بیرون میآیند و هر قوم با لباسهای محلی که به تن دارند، آنها را مشایعت میکنند. لوتی جلوتر از همه سرنا میزند و نوازندههای دیگر با رقص محلی چمکی همراهی میکنند. زنان با لباسهای محلی و روبندههای رنگی، سینیهایی که داخل آن پارچههای رنگی و کله قند قرار دارد، به سر گرفته و کنار عروس حرکت میکنند. یکی از عشایر میناب با اشاره به اینکه هنوز هم در میناب این مراسم برگزار میشود، میگوید: «رقص چمک با سرنا و دهل در مراسم عروسی و نوروز در میناب برگزار میشود. در این مراسم نوازنده که به آن لوتی میگویند، همراه با گروه خودش دامنهای بزرگی که بالای آن چند زنگوله بسته شده، عروس را سوار بر اسب یا شتر سفید میکنند. سپس با رقص و آواز و سینیهایی که هدیههای مختلفی داخل آن است تا خانه داماد مشایعت میکنند.»
سیاهچادرهای قوم بختیاری در هر گوشه محوطه برپا است و زنان و مردان با لباسهای محلی مقابل چادر با بازدیدکنندهها عکس یادگاری میگیرند. روی یکی از سیاهچادرها این نوشته توجه را جلب میکند: «عشایر حافظان منابع طبیعی هستند». محمد از لرهای بختیاری اطراف اصفهان است. لباس محلی به تن دارد و کشک و نوشیدنیهایی را که توسط عشایر درست شده به بازدیدکنندهها تعارف میکند. میگوید: «قوم بختیاری بزرگترین قوم عشایرنشین ایران هستند که در استانهای مختلف پراکنده شدهاند. عشایر یکی از بزرگترین تولیدکنندگان دام در کشور هستند و همه مواد غذاییشان را خودشان تأمین میکنند. موسیقی بختیاری اینجا خیلی طرفدار دارد و خیلی از بازدیدکنندهها مقابل چادر ما میایستند تا نوازندههای ما برایشان موسیقی بختیاری بنوازند. ای کاش این نمایشگاهها چند بار در سال برپا میشد تا مردم شهرنشین از نزدیک با زندگی عشایر و روستاییان آشنا شوند.»
مقابل سیاهچادر عشایر خراسان جنوبی، فرشهای دستباف با طرح و رنگهای چشمنواز روی زمین پهن شدهاند. چند زن چارقد رنگی به سر دارند و یکی از آنها مشغول تکان دادن مشک بزرگ سیاهی است که کنار چادر برپا شده است. مرد لباس بلند سفید محلی به تن کرده و دستار به سر دارد. دوتار قدیمیاش را به دست میگیرد. چند نفر از بازدیدکنندهها دوربین موبایلشان را روشن میکنند. مرد با صدای گرفته میخواند: «نوایی نوایی نوایی نوایی، همه با وفایند تو گل بیوفایی»
بــــرش
مقابل هر سیاه چادر بساط آش و چای زغالی برپا است. اینجا آش و شیره و ترشی و نان مشتری زیادی دارد . سیاه چادر سیستان وبلوچستان کنار حوض برپا شده و نوازنده بلوچی داخل چادر مشغول کوک کردن قیچک است. گوشه چادر زن با لباس محلی مشغول پخت نان محلی چلبک داخل ماهیتابه است و هر چند دقیقه دست را داخل روغن داغ می برد و نان را به دست مشتری می دهد.