گفتوگوی اختصاصی صندوقچه اسرار حزبالله با یک رسانه ایرانی
ناگفتههای بزرگترین توافق نظامی حزبالله
حاج «وفیق صفا» که به سبب نقش برجستهاش به عنوان مذاکرهکننده ارشد حزبالله لبنان در پروندههای متعدد سیاسی و نظامی به عنوان صندوقچه اسرار حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان شناخته میشود، در نخستین گفتوگوی اختصاصی خود با یک رسانه ایرانی، به تشریح ابعاد و جزئیات ناگفته از جنگ 33 روزه 2006، عملیات تبادل اسرای مقاومت با دشمن صهیونیستی در سال 2008، پرونده ترسیم مرزهای دریایی میان لبنان و رژیم صهیونیستی، مبارزات مقاومت فلسطین در برابر اشغالگران صهیونیست، مذاکرات حزبالله با سایر جریانهای سیاسی لبنان به منظور پیشبرد پرونده تعیین رئیسجمهور جدید این کشور و مداخلات امریکا در روند تحولات سیاسی لبنان و منطقه پرداخته است. در ادامه مصاحبه وی با خبرگزاری «تسنیم» را میخوانید؛
به میهمان خودمان حاج «وفیق صفا» مسئول کمیته ارتباط و هماهنگی حزبالله لبنان خیر مقدم عرض میکنم. سلام و درود بر شما حاج وفیق. در هفدهمین سالگرد جنگ (33 روزه) علیه دشمن صهیونیستی، امروز صحنه مرزهای جنوب با توجه به تحولات متعددی که در دو سوی مرز در حال وقوع است، حوادث جدیدی را رقم میزند، امروز پس از 17 سال، جنگ (33روزه) را چگونه میبینید، لبنان و مقاومت اسلامی چه دستاوردهایی در طول این نبرد داشته است؟
بسمالله الرحمن الرحیم. سلام علیکم، اجازه دهید از جنگ 33 روزه شروع کنیم. دلیل این جنگ آن طور که برخی معتقدند بر اثر عملیات اسارت دو نظامی صهیونیست توسط حزبالله نبود. معتقد هستیم حتی اگر این عملیات (دو اسیر) هم صورت نمیگرفت، دشمن صهیونیستی برای حمله به لبنان تاریخ و برنامه داشت؛ چرا که در جریان این جنگ وقتی اظهاراتی در مورد خاورمیانه جدید بیان شد، توطئه بهوضوح بر همگان آشکار شد.
بر همین اساس هم برنامهریزی برای جنگ ناگهانی علیه لبنان طراحی شده بود. شاید این یک نعمت از جانب خداوند متعال بود که عملیات اسارت، مقاومت را هوشیار کند و همچنین نقشه اسرائیل و امریکا را به این شکل افشا کند. بنابراین، این روند (عملیات اسارت) دلیل جنگ نبود، بلکه بهانهای برای این جنگ بود.
نکته مهم دیگر اینکه اولاً حزبالله جنگ را شروع نکرد؛ ثانیاً منطق حزبالله از ابتدا تا امروز و تا انتها، دفاع از مقاومت، لبنان، مردم لبنان و سلاح مقاومت بود. بنابراین حزبالله و مقاومت اسلامی روند دفاعی داشت و در تمام سالهای گذشته حزبالله جنگی را آغاز نکرد، بلکه این دشمن اسرائیلی بود که جنگ را شروع کرد و مقاومت در مقابله با آن در موضع دفاعی بود.
آیا مقاومت کاملاً مطمئن بود که پس از عملیات اسارت، اشغالگران اسرائیلی به لبنان تجاوز نظامی خواهند کرد یا خیر؟
نمیدانم از وقوع جنگ مطمئن بود یا خیر، اما چیزی که میدانم اینکه به محض وقوع عملیات اسارت، عربستان بیانیه صادر کرد، امریکا و اسرائیل نیز بیانیههایی منتشر کردند، در آن هنگام بود که مقاومت به توطئه پشت پردهای که برایش آماده میشد، پی برد.
این عملیات باعث لو رفتن نقشه دشمن و طی شدن سریع تمامی مراحل بود و در نهایت هم برنامهریزی دشمن، خنثی شد. اگر مقاومت در جریان این نبرد غافلگیر میشد، معادله تغییر میکرد و صحنه درگیری شکل دیگری به خود میگرفت. بنابراین با برنامهریزی برای این عملیات (عملیات اسرا) مقاومت به حال آمادهباش درآمد، آمادگی و هوشیاری، آمادگی موشکی، آمادگی رزمی، آمادگی نظامی و آمادگی سازمانی و همچنین آمادگی سیاسی... در واقع حزبالله همه عوامل خود را بسیج کرد... حزبالله به تمامی یگانهای نظامی خود آمادهباش داد، لذا مقاومت کاملاً آماده آن رویارویی بود، اما اینکه بگوییم آیا غافلگیر شد؟ بله.... در اثنای جنگ برنامهریزی حمله به لبنان برملا و بهوضوح روشن شد... البته آمادگی مقاومت برای رویارویی با دشمن، برنامه (حمله دشمن به لبنان) را خنثی کرد.
آیا در آن زمان اطلاعات محرمانه در خصوص جنگ (33 روزه) به دست شما رسید؟
خیر، در خصوص جنگ 33 روزه ما نشانههای جنگ را نمیدیدیم. همانگونه که قبلاً هم گفتم اسرائیل به شکل محرمانه در حال آمادهسازی برای این جنگ از طرف خود و برخی کشورهای خاورمیانه بود. عملیات اسارت دو نظامی اسرائیلی عامل سرعت بخشیدن به روند طرح دشمن برای حمله شد، بویژه که پروژه اسرائیل برای حمله به لبنان از قبل آماده بود.
با شروع تجاوز به لبنان، مشخص بود یک جریان در داخل لبنان وجود دارد که با دشمن اسرائیلی و متحدانش برای سرنگونی مقاومت در آن زمان، در حال تبانی است. مقاومت و متحدانش چگونه توانستند این توطئه را خنثی کنند و آیا واقعاً توافق «مار میخائیل» تنها راهحل برای غلبه بر اختلافات داخلی بود؟
ما باید جنگ 2006 را از توافق «مار میخائیل» جدا کنیم. اولاً توافق مار میخائیل بین حزبالله و جنبش آزاد ملی بود و قطعاً این توافق، توافق و تفاهم شرافتمندان بود؛ ثانیاً این دو جریان بر سر اموری با هم توافق دارند، بنابراین، این تفاهمنامه برای خنثی کردن فتنه در کشور صورت گرفت و این مسأله ارتباطی به برخی از افراد صاحب قدرت در آن زمان ندارد.
در زمینه سیاسی موضوعی که ما را غافلگیر کرد دیدار جریان 14 مارس با دشمن بود. امروز هدف این عملیات نظامی بر همگان آشکار شده است، اولاً، هدف این نبرد درهم شکستن حزبالله بود؛ ثانیا، درباره تحویل سلاح حزبالله صحبت شد، ثالثاً، درباره بازگشت این دو زندانی بدون قید و شرط و بدون مذاکره صحبت و در نهایت عدم حضور حزبالله در منطقه جنوبی مطرح شد. جریان 14 مارس در رابطه با این موضوعات صحبت میکرد و ما در حال جنگ برای ناکام گذاشتن این اهداف دشمن بودیم. با کمال تعجب، برخی افراد از داخل دولت لبنان در این پروژه شرکت داشتند.
همانگونه که قبلاً گفتم مقاومت سیاسی به رهبری «امیل لحود» رئیسجمهور و «نبیه بری» رئیس پارلمان لبنان، نقش اصلی در ناکام گذاشتن توطئههای دشمن علیه مقاومت ایفا کردند. بنابراین در داخل کسانی را دیدیم که برای حزبالله و مقاومت دردناکتر از دشمن اسرائیلی بودند.
با توجه به اینکه در مورد شناخت قبلی مقاومت از نقشهها و اهداف دشمن در تدارک حمله به لبنان صحبت میکنیم، آیا میتوانید بگویید در کدام روز مقابله با تجاوز، مقاومت و رهبری آن کاملاً یقین پیدا کردند که پیروزی حاصل شده است؟
موضوع پیروزی در حقیقت یک فرهنگ برای حزبالله شده است. بله، بعد از نبرد با تکفیریهای تروریست، این امر بیش از پیش مشخص و نمایان شد.
مقصودتان بعد از جنگ 2006 است؟
بله، همانگونه که سیدحسن نصرالله فرمود، کار ما جهاد و مبارزه است و پیروزی به اذن خداست، اما حالا که جنگی در کار نیست، وظیفه ما فرق کرده است. حالا وظیفه ما به مبارزه و پیروزی تغییر کرده است. برادران ما از ابتدای کار که وارد جنگ میشوند با این روحیه مبارزه میکنند. همان طور که به واجب دینی خود عمل میکنیم، همانگونه نیز پیروزی میخواهیم. عدهای شهید میشوند اما شهادتشان در مسیر پیروزی است. از این رو شهادت رهبران مقاومت در مسیر پیروزی است و شهادتشان رقمزننده بخشی از این پیروزی است.
از جمله نتایج جنگ 33 روزه و عملیات اسارت نظامیان صهیونیست این بود که مقاومت توانست معامله تبادل اسرا را برقرار کند و بسیاری از رهبران و رزمندگان مقاومت را آزاد کند، شما به عنوان مسئول واحد ارتباطات حزبالله، بفرمایید دیپلماسی مقاومت چگونه توانست اهرم قدرت خود را بر دشمن صهیونیستی تحمیل کند؟
میتوانم بگویم در روزهای آخر مذاکرات، یعنی دقیقاً زمانی که ما در حال مذاکره بودیم، «حاج عماد مغنیه» به شهادت رسید و این امر برای ما بسیار سخت بود و لطف خداوند متعال نصیب ایشان شد. در خصوص سؤال شما در رابطه با تیم مذاکرهکننده باید بگویم که مسئول اصلی تیم مذاکرات، جناب سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله هستند. ایشان تیمی را تشکیل داده بودند که مذاکرات را مدیریت میکرد. این تیم با توجه به اینکه همه اعضایش شهید شدهاند دیگر بر کسی پنهان نیست. اعضای تیم مذاکرهکننده «حاج عماد مغنیه»، «سید مصطفی بدرالدین» ملقب به «حاج ذوالفقار» و من بودیم که در این بین همگی شهید شدند و فقط من زنده هستم. این تیم روند مذاکرات را پیگیری میکرد اما نظر نهایی را سیدحسن نصرالله میداد. وظیفه تیم مذاکرهکننده چه بود؟ کار تیم مذاکرهکننده علاوه بر آمادهسازی برای مذاکرات، تنظیم سؤال و آمادهسازی تمهیدات برای جلسه بعدی و مواردی از این قبیل بود که در نهایت راهنماییهای لازم را از جانب سیدحسن نصرالله دریافت میکرد.
ما همه اسرا و پیکر شهدای لبنانی را میخواستیم... ما اسرای فلسطینی و اجساد شهدای فلسطینی را نیز میخواستیم... اسرای عرب و همچنین پیکرهای دیگر شهدای عرب را هم میخواستیم... زنان، پیرمردان و بچهها را میخواستیم... لیست بلند بالایی داشتیم... لذا درخواستها زیاد بود.
در مقابل چه چیزی دست ما بود؟ ما فقط دو زندانی داشتیم... وضعیت این دو اسیر چگونه بود؟ بازی سیاسی در اینجا تعیین میشد. ما در عملیات آخری که در سال 2008 انجام شد یک سری قواعد را در هم شکستیم. اولاً شکستن اهدافی که اسرائیلیها تعیین کرده بودند...لازم است در اینجا این نکته را توضیح دهم که دشمن برای درهم شکستن حزبالله وارد شد و شکست خورد، برای تسلیم سلاحهای حزبالله وارد شد و شکست خورد، برای دور کردن حزبالله از مرزهای فلسطینی اشغالی وارد شد و شکست خورد و برنامه آزادی بدون قید و شرط دو اسیری که در دست حزبالله بود نیز به شکست انجامید. بنابراین عملیات نظامی دشمن کاملاً شکست خورد.
بعد از این گام، وارد روند مبادله شدیم. در این رابطه آنها دو اصل اساسی دارند اولاً، در تبادل، اسرائیلیها اسرا را در برابر اسرا و اجساد را در ازای اجساد تبادل میکنند. ثانیاً، اینکه آنها هرگز حاضر به آزادی افرادی که دست به عملیات ضدصهیونیستی زده و سپس به اسارت درآمدهاند، نمیشوند. عملیات مبادله سال 2008 این دو اصل اسرائیلیها را از میان برداشت.
اما در خصوص دو اسیر، موضوع مهم «تعیین سرنوشت» آنها بود. مقصود یا هدف استفاده از راهبرد «تعیین سرنوشت» این بود که: اولاً، بتوانیم زمان بیشتری بخریم، ثانیاً اینکه بتوانیم در مقابل دو اسیر کشته شده، اسرای زنده را معاوضه کنیم...... چون دو اسیری که ما داریم در واقع کشته شدهاند، اگر بدانند که این دو زنده نیستند، اهمیتشان برای اسرائیلیها کمتر میشود، در نتیجه از بهایی که آنها حاضر بودند در ازای آن دو اسیر ارائه دهند کاسته میشد و عملیات مبادله انجام نمیشد.
بر همین اساس برمبنای راهبرد «تعیین سرنوشت» گام برداشتیم و در مقابل مبادله دو اسیر، سطح درخواستها را بالا گرفتیم و اسرائیلیها به فکر افتادند. به عنوان مثال در ازای روشن شدن سرنوشت این اسیر، این مقدار و در ازای اسیر دوم، این مقدار.... آنها محاسباتشان را انجام دادند و درنهایت مخالفت کردند، چرا که ما میخواستیم تبادل را براساس این ابهام که وضعیت دو اسیر چگونه است، یا اینکه یکی زنده و دیگری کشته شده است، انجام دهیم. مذاکرات در این رابطه دو سال زمان برد. این مسأله دومین دشواری پیش روی ما بود.
سومین چالش، شهادت حاج عماد مغنیه بود که بر روند مذاکرات تأثیر گذاشت، اما در طول این دو سال مذاکره نباید از جانب کسی کوچکترین کلمه، اشاره، زمزمه یا نشانهای درباره وضعیت این دو سرباز داده میشد. زمانی هست که ما نمیدانیم چه در دست داریم که در این شرایط موضوع سادهتر است، اما زمانی که میدانیم چه در دست داریم، مذاکرات و القا به طرف مذاکرهکننده دشوارتر میشود... البته ما دنبال گول زدن و فریبکاری نبودیم. ما فقط به آنها نمیگفتیم که دو نفر زنده داریم... صداقت یکی از قواعدی بود که سیدحسن نصرالله برای ما وضع کرده بودند... مثلاً اینکه بگوییم این دو اسیری که در اختیار داریم زندهاند و در آخر معلوم شود که اینگونه نبود، بالطبع این فریبکاری است و ما اینگونه عمل نمیکنیم. از طرف دیگر هم ضرورتی نداشت اظهار کنیم افرادی که در اختیار داریم کشته شدهاند. بر همین اساس ما فقط میتوانستیم وضعیت حیات این دو اسیر را مجهول قرار دهیم.
و بر همین اساس مذاکرات صورت گرفت؟
بله... و بر همین اساس به تبادل اسرا در وضعیت مجهول اقدام کردیم. اگر در روز تبادل توجه کرده باشید، خبرنگاران از من پرسیدند حال با توجه به اینکه توافق کردهاید میتوانیم از سرنوشت این دو نظامی باخبر شویم؟ به رغم توافق چه شفاهی وچه کتبی تا آخرین لحظه در خصوص وضعیت دو اسیر اظهار نظری نکردیم... یا اینکه بگوییم وضعیت این دو اسیر از این قرار است. لذا در آن لحظه گفتم که سرنوشت این دو اسیر را الان با چشمان خود ببینید... چون در ازای افشای سرنوشت دو اسیر بهای آن را به ما ندادید، پس ما صحبت نخواهیم کرد... بروید و سرنوشت آنها را با چشم خود ببینید.
به هر حال این بخشی از سختیهای مذاکره بود، اما مطمئناً آنچه در سال 2008 از این تبادل به دست آوردیم از جمله آزادی اسرا و بازپسگیری پیکر شهدای لبنانی و فلسطینی و حتی عرب از ملیتهای مختلف (سوری، الجزایر و...) و همچنین آزادی پیرمردان فلسطینی، زنان و کودکان، همگی از دستاورهای این تبادل بود. مبادله در چنین شرایطی محقق شد. این یکی از موفقترین عملیاتهای تبادل بود. این مبادله در سطح سیاسی پیامدهای منفی بر ارتش و جامعه اسرائیل داشت؛ چرا که شما بهای بسیار سنگینی را برای دو اسیر که در قید حیات نیستند، به حزبالله پرداخت کردید.
اکنون سراغ پرونده نفت میرویم. وزیر نیروی لبنان اعلام کرد اکتشاف نفت در منطقه اقتصادی لبنان با مشارکت شرکتهای فرانسوی- قطری شروع خواهد شد. ترسیم مرزهای دریایی با فلسطین اشغالی یک دستاورد تاریخی برای لبنان و مقاومت بود که دشمن را نیز مجبور کرد حقوق نفت و گاز لبنان را به رسمیت بشناسد. مهمترین بخش مذاکراتی که از طریق میانجی صورت گرفت، کدامند؟ نقش حزبالله در این میان چه بود؟
همانگونه که سابقاً عرض کردم در این خصوص مجدداً تأکید میکنم که حزبالله در این مورد از دولت لبنان حمایت میکند. هرآنچه دولت بگوید، خط 23، خط 29، خط 30، ما از دولت حمایت میکنیم. همانطور که سید حسن نصرالله در سال 2000 موضع خود را در خصوص تعیین مرزهای زمینی اینگونه بیان کرد؛ «ما در مرزبندی دخالت نمیکنیم، ما پشتسر مرزها و موضع دولت ایستادهایم، زیرا اگر قرار باشد حزبالله بخواهد در روند تعیین مرزهای زمینی یا دریایی دخالت کند، هیچ یک از مرزها را بهرسمیت نخواهد شناخت، از نظر حزبالله همه سواحل فلسطین، متعلق به فلسطین است.»
مورد دوم اینکه چه زمانی سید حسن نصرالله در این پرونده دخالت کرد؟ زمانی که احساس کرد طرف اسرائیلی به قوانین احترام نمیگذارد و در نظر دارد بدون توافق با لبنان، نفت و گاز استخراج کند. نمیشود که شما به عنوان اسرائیل اجازه استخراج نفت را داشته باشید و لبنان از آن محروم باشد. از همین رو سید حسن نصرالله اعلام کرد در صورتی که اسرائیلیها بدون توافق با لبنان نفت/ گاز استخراج کنند، با عملیات نظامی حزبالله مواجه خواهند شد.
عدهای اینگونه برداشت کردند که هیچ اتفاقی نمیافتد و برخی دیگر با ارسال پیامهای سیاسی مدعی شدند که این کلام صرفاً سیاسی و رسانهای است و اتفاقی نمیافتد، تا اینکه پهپادهایی ارسال شد...چه کسی پهپادها را بر فراز سکوی اکتشاف نفت/ گاز ارسال کرد؟ این مقاومت بود که پهپادها را به آن موقعیت ارسال کرد... مقاومت سه پهپاد را صرفاً به منظور رسیدن به هدف و نه بازگشت به پایگاه ارسال کرد که سید حسن نصرالله نیز به این موضوع اذعان داشتند. بنابراین، به لطف موضع سیاسی و به لطف قدرت مقاومت و حضور ارتش که مرزبندی را انجام داد، این اتحاد سه گانه (ارتش، ملت و مقاومت) شکل گرفت و اتفاقی که رقم خورد نیز نمونه بارز این اتحاد است.
برخی رسانهها در داخل و خارج از کشور لبنان تبلیغ میکردند که توافق دریایی لبنان و رژیم اشغالگر، نشانه عادیسازی روابط اقتصادی و دست کشیدن مقاومت از سلاحش است، جناب حاج وفیق به این ادعاها چگونه پاسخ میدهید؟
اینها اتهامات بیاساس است، حرف مزخرفی است.
در همین چهارچوب پیشنهادی برای تعیین مرزهای زمینی با رژیم اسرائیل وجود دارد، نظر شما در مورد این پیشنهادات چیست؟ آیا میتوان گفت آنچه تبلیغ میشود برای پیادهسازی در مرزهای سوریه است؟
صحبتهایی که در روزهای اخیر در خصوص مرزبندی صورت میگیرد، کاملاً اشتباه است. هیچ مرزبندیای وجود ندارد، همه مرزها در ابتدا ترسیم شده بود و در سال 2000 تنها یک خط آبی بهوجود آمد. بله، ما 13 نقطه داریم که در مورد آنها اختلاف نظر داریم و لبنان نسبت به آنها تحفظ دارد، این نقاط، مناطق تعیین کننده مرز هستند و نه ترسیم کننده مرز، چرا که اساساً چیزی به نام ترسیم مرزها میان لبنان و رژیم صهیونیستی وجود ندارد.
روز به روز بیش از پیش این حقیقت روشن میشود که دشمن با وجود امکانات و تواناییهایی که دارد، در حال عقبنشینی است. شاید عملیات «انتقام آزادگان»، «شجاعت جنین» و شبعا نمونهای از آن باشد. به نظر شما تقابل آینده با دشمن چه سرنوشتی را برای آزادی فلسطین و مقدسات آن رقم خواهد زد؟
در حال حاضر بسیار زود است که سرنوشت نبرد آتی را پیشبینی کنیم.کسی نمیتواند این مسأله را پیشبینی کند! آنچه مشخص است این است که اولاً اسرائیل در یک بحران حاکمیتی به سر میبرد. ثانیاً؛ با یک تهدید داخلی به نام فلسطین دست و پنجه نرم میکند. در خارج از مرزها با تهدید لبنان روبهروست. در سطح منطقهای از سوی محور مقاومت احساس خطر میکند. در واقع دشمن صهیونیستی با یک تهدید حیاتی و وجودی مواجه است.
ثالثاً، بحران حاکمیتی در داخل اسرائیل وجود دارد. در واقع، وقتی همه این امور را در کنارهم بگذاریم، نتیجه همان چیزی میشود که شاهد آن هستیم. در نتیجه بازدارندگی که اسرائیل پیش از این از آن بهرهمند بود، دچار فرسایش شده و به نقطه صفر رسیده است. دلیل این مدعا چیست. نگاه کنید که اسرائیل در مقابل غزه چه کاری پیش برد؟ ارتش اسرائیل با جنین، کرانه باختری و مرزهای شمالی چه کرد؟ اسرائیل با چادری که حزبالله آن را در خاک لبنان قرار داد و آنها ادعا دارند که خاک آنهاست، چه کار کرد؟ اسرائیل بابت این چادر چه کرد؟ در ابتدا داد و بیداد و تهدید کرد و به یونیفل گفت ساعت 8 میآید تا چادر را جمع کند و نیامد. سپس گفت ساعت 10 خیمه را برمی دارد. دوباره تا ساعت 12 به تعویق انداخت. ولی بازهم نیامد، بعداً گفت ساعت 3 این کار را انجام میدهد. در نهایت گفت، من فضا را برای مذاکره باز خواهم گذاشت. این گواه چیست؟ نشانه آن است که اکنون در برابر اسرائیل نیرویی بازدارنده وجود دارد. وقتی از این موضوع مطلع شدیم در حالت آماده باش بودیم. اینجا سرزمین لبنان است و این چادر، متعلق به لبنان است، حتی دست زدن به آن ممنوع است.
در هر صورت، در عوض اسرائیلیها در داخل از جانب فلسطینیها و در خارج و در ناحیه مرزها هماکنون نیروی بازدارندهای وجود دارد، تا جایی که نتانیاهو را مسخره میکنند و به طعنه به او میگویند «به خاطر این چادر چه کار میکنید؟ همه شهرک نشینان در نوارمرزی با نگرانی زندگی میکنند و نمیتوانند بخوابند، خب ارتشی که قرار بود از اینها حمایت و پشتیبانی کند اکنون کجاست؟ این مایه شرمساری نتانیاهو شده است.
جناب وفیق صفا، شما مذاکره کننده سیاسی و حرفهای هستید، ما میبینیم که شما با ژنرال «جوزف عون»، فرمانده کل ارتش لبنان، تماس میگیرید و با وی دیدار میکنید، این ملاقاتها چه معنایی دارند و از این دیدارها چه پیامی را برای داخل و خارج لبنان دارید؟
دیدارهای من با ژنرال «جوزف عون» جنبه غیرسیاسی دارد. ملاقاتهای ما همانند دیدارهایی که قبلاً با هدف هماهنگی برای نبرد علیه تروریستها انجام میدادیم، بوده است. در ایام اخیر برای موضوع هماهنگی میان ارتش و نیروهای یونیفل و اتفاقاتی که در مرزهای جنوبی رخ میدهد، یا هماهنگی در روند کنترل اوضاع امنیتی و اجتماعی در برخی مناطق لبنان، جلساتی برگزار میشود. در واقع دیدار با جوزف عون به عنوان فرمانده ارتش و مسئول امنیت سیاسی و اجتماعی لبنان با هدف کنترل اوضاع امنیتی و اجتماعی مناطق مختلف لبنان صورت میگیرد.
جناب حاج وفیق شما از دست دادن با مدیر واحد اطلاعات امریکا در لبنان امتناع کردید. او یک شخصیت امنیتی است و شما نیز همانند وی یک چهره امنیتی هستید، چرا از دست دادن با او خودداری کردید؟
حزبالله معتقد است که دو گروه وجود دارند که این حزب با آنها نه صحبت میکند و نه با آنها دست میدهد. ما با آنها مذاکره هم نمیکنیم؛ دشمن صهیونیستی و دولت امریکا. البته مقصود از دولت امریکا اعم از همه جناحهای سیاسی، نظامی و امنیتیاش است و این همان چیزی بود که سابق بر این هم اتفاق افتاد و هیچ راهی برای رسانهای کردن آن وجود نداشت. اما در این مورد خاص که شما به آن اشاره کردید، این اتفاق رخ داد و این بار استثنائاً دوربین وجود داشت و این صحنه را ثبت و ضبط کرد.
ما و آنها همدیگر را از برخی دیدارهای قبلی میشناختیم.زمانی که برای سلام کردن نزدیک شد، من با او دست ندادم، بر چه اساسی با او دست بدهم؟! (با خنده) این موضوع ما را به یاد فرمایش سید حسن نصرالله میاندازد که گفتند «این دولت امریکاست که حزبالله را در لیست تروریسم قرار داده و با حزب الله، مبارزه میکند». دولت امریکا و حتی سازمان امنیت و اطلاعات این کشور از افراد متعددی برای میانجیگری جهت دیدار با حزب الله، درخواست داشته، حتی برای اینکه به طور ویژه با من دیدار کنند.اما ما به این افراد میگوییم که حتی به آنها سلام نمیکنیم، چه برسد به ملاقات!
از اختلافات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در لبنان در حال وقوع است، عبور میکنیم و به مسأله سیاست امنیتی میپردازیم، جناب وفیق صفا آیا شخص شما در حال حاضر مذاکرهای با سایر جریانهای سیاسی در لبنان را اداره میکنید یا اینکه خصومت و اختلافات امنیتی وجود دارد؟
خیر اصلاً.وظیفه ما هماهنگی با دولت لبنان و دستگاههای امنیتی، قضایی و ارتش است، اما من در برخی پروندهها که ماهیت امنیتی-سیاسی دارند، مسئولیت دارم، در سایر موارد با هیچکدام از جریانهای سیاسی در لبنان مذاکرهای ندارم. در حزبالله شورای سیاسی وجود دارد که هر یک از اعضای آن موضوع و پروندهای را پیگیری میکند. و بنده نیز یک موضوع خاص را برعهده دارم. فقط در همین حد. البته اموری هست که تنها پس از شهادت حاج عماد و حاج ذوالفقار گفته شد و قبل از آن در رابطه با آن هیچ صحبتی نشده بود. بالطبع اموری نیز وجود دارد که مرتبط به شخص سید حسن نصرالله میشود که ایشان هرگاه صلاح ببیند آنها را بازگو خواهند کرد. اسراری وجود دارد که همه آنها قابل افشا نیست.
بــــرش
از جمله نتایج جنگ 33 روزه و عملیات اسارت نظامیان صهیونیست این بود که مقاومت توانست معامله تبادل اسرا را برقرار کند و بسیاری از رهبران و رزمندگان مقاومت را آزاد کند، شما به عنوان مسئول واحد ارتباطات حزبالله، بفرمایید دیپلماسی مقاومت چگونه توانست اهرم قدرت خود را بر دشمن صهیونیستی تحمیل کند؟
میتوانم بگویم در روزهای آخر مذاکرات، یعنی دقیقاً زمانی که ما در حال مذاکره بودیم، «حاج عماد مغنیه» به شهادت رسید و این امر برای ما بسیار سخت بود و لطف خداوند متعال نصیب ایشان شد. در خصوص سؤال شما در رابطه با تیم مذاکرهکننده باید بگویم که مسئول اصلی تیم مذاکرات، جناب سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله هستند. ایشان تیمی را تشکیل داده بودند که مذاکرات را مدیریت میکرد. این تیم با توجه به اینکه همه اعضایش شهید شدهاند دیگر بر کسی پنهان نیست. اعضای تیم مذاکرهکننده «حاج عماد مغنیه»، «سید مصطفی بدرالدین» ملقب به «حاج ذوالفقار» و من بودیم که در این بین همگی شهید شدند و فقط من زنده هستم. این تیم روند مذاکرات را پیگیری میکرد اما نظر نهایی را سیدحسن نصرالله میداد. وظیفه تیم مذاکرهکننده چه بود؟ کار تیم مذاکرهکننده علاوه بر آمادهسازی برای مذاکرات، تنظیم سؤال و آمادهسازی تمهیدات برای جلسه بعدی و مواردی از این قبیل بود که در نهایت راهنماییهای لازم را از جانب سیدحسن نصرالله دریافت میکرد.
بــــرش
اکنون سراغ پرونده نفت میرویم. وزیر نیروی لبنان اعلام کرد اکتشاف نفت در منطقه اقتصادی لبنان با مشارکت شرکتهای فرانسوی- قطری شروع خواهد شد. ترسیم مرزهای دریایی با فلسطین اشغالی یک دستاورد تاریخی برای لبنان و مقاومت بود که دشمن را نیز مجبور کرد حقوق نفت و گاز لبنان را به رسمیت بشناسد. مهمترین بخش مذاکراتی که از طریق میانجی صورت گرفت، کدامند؟ نقش حزبالله در این میان چه بود؟
همانگونه که سابقاً عرض کردم در این خصوص مجدداً تأکید میکنم که حزبالله در این مورد از دولت لبنان حمایت میکند. هرآنچه دولت بگوید، خط 23، خط 29، خط 30، ما از دولت حمایت میکنیم. همانطور که سید حسن نصرالله در سال 2000 موضع خود را در خصوص تعیین مرزهای زمینی اینگونه بیان کرد؛ «ما در مرزبندی دخالت نمیکنیم، ما پشتسر مرزها و موضع دولت ایستادهایم، زیرا اگر قرار باشد حزبالله بخواهد در روند تعیین مرزهای زمینی یا دریایی دخالت کند، هیچ یک از مرزها را بهرسمیت نخواهد شناخت، از نظر حزبالله همه سواحل فلسطین، متعلق به فلسطین است.»
مورد دوم اینکه چه زمانی سید حسن نصرالله در این پرونده دخالت کرد؟ زمانی که احساس کرد طرف اسرائیلی به قوانین احترام نمیگذارد و در نظر دارد بدون توافق با لبنان، نفت و گاز استخراج کند. نمیشود که شما به عنوان اسرائیل اجازه استخراج نفت را داشته باشید و لبنان از آن محروم باشد. از همین رو سید حسن نصرالله اعلام کرد در صورتی که اسرائیلیها بدون توافق با لبنان نفت/ گاز استخراج کنند، با عملیات نظامی حزبالله مواجه خواهند شد.
عدهای اینگونه برداشت کردند که هیچ اتفاقی نمیافتد و برخی دیگر با ارسال پیامهای سیاسی مدعی شدند که این کلام صرفاً سیاسی و رسانهای است و اتفاقی نمیافتد، تا اینکه پهپادهایی ارسال شد...چه کسی پهپادها را بر فراز سکوی اکتشاف نفت/ گاز ارسال کرد؟ این مقاومت بود که پهپادها را به آن موقعیت ارسال کرد... مقاومت سه پهپاد را صرفاً به منظور رسیدن به هدف و نه بازگشت به پایگاه ارسال کرد که سید حسن نصرالله نیز به این موضوع اذعان داشتند. بنابراین، به لطف موضع سیاسی و به لطف قدرت مقاومت و حضور ارتش که مرزبندی را انجام داد، این اتحاد سه گانه (ارتش، ملت و مقاومت) شکل گرفت و اتفاقی که رقم خورد نیز نمونه بارز این اتحاد است.