صفحات
شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و شش - ۰۳ مهر ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست و هشتاد و شش - ۰۳ مهر ۱۴۰۲ - صفحه ۲۲

ملغمه‌ای ایرانی از سوررئالیسم تا رئالیسم جادویی

مریم شوندی
منتقد فیلم

 

گارسیا مارکز می­‌گفت: «هیچ چیز زیباتر از این آزادی انفرادی نیست که جلوی ماشین تحریرم بنشینم و جهان را به میل خودم خلق کنم.» پیشتر از او بونوئل طور دیگری بر عنصر خیال در هنر صحه گذاشته بود و وقتی از او پرسیده بودند چرا فیلم می­‌سازی، گفته بود: «می­‌خواهم نشان بدهم که جهان ما بهترین جهان ممکن نیست.» با تمام آنچه از سوررئالیسم و رئالیسم جادویی می‌شناسیم شاید «خلق امکان» مهم‌­ترین ویژگی گونه‌­های خیال‌پردازانه در ادبیات و سینما باشد. این ویژگی در سینمای ایران بسیار در سایه حرکت کرده و نمودی قدرتمند نداشته است. شاید بهترین نمونه‌­های آن را در هامون مهرجویی دیده ­باشیم و یا در آثار هدایت؛ اما واقعیت این است که موجودیت جهان فراماده و التقاط آن با واقعیت به شکلی موضوعی و در قواعد ژانر در ایران به تصویر کشیده نشده، آنچنان که در امریکای لاتین همواره موضوعی مهم و قابل بحث بوده. این روزها با نمایش سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» از سروش صحت و مداومت کارگردان بر ساخت کمدی با رگه­‌های سوررئالیسم، این سؤال در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود که آیا این سبک از اثر می‌­تواند نوعی از فراواقع­‌گرایی ایرانی باشد که تولدی دوباره یافته؟ و یا شاخصه­‌های اثر برای سنجاق شدن به ژانر فراواقع کم و ناکافی است؟
 
پیوند سوررئالیسم و کمدی
داستان سریال، بر حفره‌ه­ای ترسناک بنا شده است که مانند سوراخ خرگوش در داستان آلیس، ما را با سرزمین عجایب روبه‌رو کند. گذشته از این­که حفره و جهان درون آن، چه ادای دینی به سینما می ‌کند، باید بدانیم از قرابتی که میان فراماده و جهان واقع رخ
می‌­دهد چه حاصلی برای یک فیلم کمدی می‌­آورد؟ پیوند سوررئالیسم و کمدی همان اندازه که به خلق موقعیت­‌های هجوآمیز کمک می­‌کند، پیوند غریبی هم هست. تصور کنید در سیر به رسمیت شناختن به امر مافوق طبیعی، قرار باشد به آن­ها نیز بخندیم. این اتفاق در تماشای «مگه تموم عمر چندتا بهاره» بارها می‌‌افتد. ما دائماً متنبه می‌­شویم که این تصاویر یک شوخی است و نه تنها فراواقع­‌ها که موقعیت­‌ها در جهان واقعی هم شوخی ا­ست. ارجاع کمدی به جهان غیرواقعی این امکان را می‌­دهد تا ساختارهای جدیدی را شناخته و با مقایسه آنها وضعیت فعلی مورد هجو قرار گیرد. در کمدی­‌های سال­‌های اخیر دست سازندگان از هجو ساختار واقعی فعلی کوتاه شده و گویی دیگر فرمی برای آن موجود نیست. تاریخ کمدی ایران از طنز سریال­‌های عطاران عبور کرده و تنها درونمایه خود را بر خاطره بازی و سفر به گذشته بنا کرده. این میزان علاقه به ترکیب کمدی و نوستالژی هم به‌غایت در دام کلیشه افتاده و هم کارکرد کمدی را تقلیل داده. ارجاعات فرامادی در طنز صحت این نوید را می­‌دهد که می­‌توان از سطح کلیشه عبور کرد. به بیان دیگر می‌­توان ادعا کرد که خلق امکان­­‌های نو در سریال صحت اتفاق افتاده.
 
ضیافت ابله­‌ها
ساختار فیلمنامه در آثار صحت بسیار متفاوت است. در سریال­‌های ساختمان پزشکان و شمعدونی وجود یک شخصیت دردسرساز دیگران را به مخاطره می­‌انداخت و آن­ها را در رسیدن به اهداف سست می­‌کرد. در «جهان با من برقص» این شخصیت دردسرساز کمی متفاوت عمل می‌کند و ویژگی‌­های دراماتیک را در داستان ایجاد می‌کند. اما چینش شخصیت­‌ها در لیسانسه­‌ها کاملاً عوض می‌­شود. ما با مجموعه­‌ای از ابله­‌ها طرف هستیم که به صورت پویا و دورانی یکدیگر را به چالش می‌­کشند. همین ساختار در سریال «مگه تموم عمر...» به شکلی شدیدتر برقرار است. مجموعه ابله­‌ها دائماً کنش­‌های یکدیگر را خنثی می‌کنند و آن­قدر این وضعیت ادامه‌­دار است که گاهی خط روایت گم می‌­شود. سریال درباره آدم‌هایی ا­ست که در بهترین شرایط هم راهی برای خراب کردن همه چیز پیدا می­‌کنند. انسانی به تصویر کشیده می‌شود که بی­‌نهایت شکست­‌خورده و سرخورده است و اینجاست که فراواقعیت وارد گود می‌شود تا او را نجات دهد. حفره در سریال نوعی پناه است و فرصتی برای فرار از واقعیات. در قسمت پنجم این حفره و جهان درونش را متریکس معرفی می‌کنند که قرار است در وجه ذهنی شاهین نجات­‌دهنده باشد. این نوع از مواجهه با سوبژکتیو در تخاطب با سریال هم خود را نشان می‌­دهد. بیننده خود را در موقعیت شکست و سرخوردگی شخصیت­‌های فیلم پیدا می‌کند و در فرایندی ذهنی از واقعیت اکنون منقطع می­‌شود، اما طولی نمی­‌کشد که به هردو آن­ها می­‌خندد، هم واقعیت و هم خیال.
 
یک فانتزی شیرین
سریال تازه سروش صحت چند ویژگی از رئالیسم جادویی را نیز داراست. ویژگی­‌هایی مانند بازی با زمان، رویارویی تضادها، اصالت همزمان عینیت و ذهنیت. اما در باورپذیری، عملکرد قابل قبولی ندارد. البته می­‌توانیم این فاصله­‌گذاری را بخشی از سبک سروش صحت بدانیم که در کارهای قبلی­‌اش هم دیدیم. نوعی سبک برشتی و شکستن دیوار چهارم در کارهای او نمایان است که پیشتر در دیگر طنزهای تلویزیونی نیز مورد استفاده قرار گرفته­‌بود. اما تأکید بر نمایشی بودن و اقرار به فاصله تماشاگر و صحنه، رئالیسم جادویی­ را هم در سطح فانتزی­‌های کودکانه تقلیل می‌دهد. نوعی دیگر از دلالت به ذهنیت در سریال موجود است که می‌­توان آن را از لحن سازنده دید و درک کرد و آن هم در قرابت صحنه­‌های عینی و ذهنی است. مثلاً در جایی نیما به کاظم می­‌گوید از پشت خنجر خوردم و کاظم واقعاً خنجری فرورفته در پشت نیما می‌­بیند. یا جایی که شاهین در خیالش بیمار روانی را از بالکن دکتر به پایین پرت می‌­کند. مؤانست واقعیت و وهم در اینجا با به رسمیت شناختن امر غیرواقعی همراه است و به نوعی سنت­‌های رئالیستی را به چالش می­‌کشد.
ویژگی دیگری در آثار سروش صحت وجود دارد که تأکید او بر فاصله­‌گذاری را بیشتر می­‌کند، و آن هم صحنه‌هایی است که به وضوح از سیر روایی فیلم جدا می‌شوند یا به اصطلاح آتراکسیون­‌ها. صحنه ‌هایی مانند موسیقی خیابانی و اجرای گروه بمرانی که اگرچه سعی می‌کند صحنه اجرای بند موسیقی را به صحنه بازی بازیگران متصل کند، اما همچنان مانند یک زنگ تفریح دست مخاطب را از امتداد روایت کوتاه می­‌کند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی