گفتوگوی «ایران» با دکتر حمیدرضا قلیچخانی استاد خوشنویسی و پژوهشگر هنر
باید امکانات معاصر کردن خوشنویسی را کشف کنیم
هنر خوشنویسی یکی از هنرهایی است که قدمت و سابقه کهنی در بین ایرانیان دارد و در حقیقت نامش با نام ایران عجین شده است. از همان زمانی که میرعلی تبریزی در قرن نهم هجری خط نستعلیق را به کمال رساند، این هنر مایه فخر ایرانیان شد. درست است که کتیبههای معروف اماکن متبرکه و بسیاری از مکانهای تاریخی مزین به خط زیبا و قلم خوشنویسان مطرح ایرانی است اما اکنون وضعیت خوشنویسی در بازار هنر جهانی رو به رکود است. در اکثر بینالها جهانی هنر نقاشی و مجسمه است که حرف اول را میزند و در این بین هنر خوشنویسی جایگاهی ندارد چرا که بینالها مربوط به هنر معاصر میشود و خوشنویسان ایرانی هنوز نتوانستهاند این هنر زیبا را معاصر کنند تا در بازارهای جهانی جایگاهی داشته باشند. البته مدتی هنر نقاشیخط جایگاهی در بین هنر معاصر پیدا کرد اما بعد از آن دیگر راهی برای بهروز شدن این هنر در بین خوشنویسان باز نشد. قطعاً هر هنری که معاصر نشود، روزگاری فراموش خواهد شد. اینکه چرا هنر خوشنویسی هنوز به سمت معاصر شدن نرفته و نتوانسته جایگاهی جهانی در بازارهای جهانی به خوبی به دست بیاورد، از جمله مباحثی است که پیرامون آن با دکتر حمیدرضا قلیچخانی به بحث و گفتوگو نشستیم.
مریم سادات گوشه
روزنامه نگار
در ابتدا بفرمایید چرا هنر خوشنویسی هنوز معاصر نشده است؟
از دوره مشروطه و اندکی قبل از آن حدود 110 سال پیش، تحولات گوناگون در ایران سرعت چشمگیری پیدا کرده است. در حوزه خوشنویسی و کتابت از 1233 هجری چاپ سربی و از سال 1240 چاپ سنگی وارد ایران شد و اینها تحولات شگرفی را در حوزه کتابت رقم زدند. همانطور که در آن زمان توانستند راهکار مناسبی انتخاب کنند و به جای چاپ سربی، چاپ سنگی را انتخاب کردند، امروزه هم باید در همین مسیر حرکت کنیم. مشکل این است که بعد از انقلاب بویژه در دهه 60 و 70 حجم بسیار زیادی از علاقهمندان هنر به دلیل اینکه برخی از هنرها ممنوع بودند، مثل مجسمهسازی، به هنر خوشنویسی روی آوردند و در دهههای بعد استادکاران این هنر شدند. امروزه صدها نفر مدرس خوشنویسی داریم اما باوجود اینکه تخصصهای گستردهای پیدا کردند، شوربختانه به موازات آن سرعت تکنولوژی و پیدایش اینترنت سبب شد تا بخشی از اشتغال و درآمد آنها از بین برود.
در گذشته گروه زیادی از آنها به پارچهنویسی، تابلونویسی و جلد کتاب و پوسترها میپرداختند که تقریباً همه اینها در عصر دیجیتال حذف شده است. از طرفی هم با خیل کثیر متخصصانی روبهرو هستیم که اشتغال و زندگی و معیشتشان دچار اشکال شد. باید برای این مشکل، دولت برنامه کلان طراحی کند که متأسفانه این اتفاق نیفتاده است. در گذشته هم برنامهای نداشتیم و اگر اتفاقات خوبی هم افتاده، اتفاقی بوده است. کما اینکه در حوزه پژوهش هم نزدیک به 5 دهه است که هنوز استادان متخصص هنر اسلامی تربیت نکردهایم و دانشنامههای تخصصی نداریم. کار باید جزو سیاستهای چشمانداز کلان دولت باشد یعنی باید دولت و بودجه دولتی هم حضور داشته باشند.
اما خود هنرمندان به صورت خودجوش چه کار میتوانند بکنند؟ بحث این است که ناچاریم به این شکل کار را پیش ببریم و سعی کنیم هنر خوشنویسی را معاصر کنیم. اگر هنری قابلیت معاصر شدنش را کشف نکند، هر هنری که باشد، از بین میرود. قصیدهسازی که در دورهای تاج سر ادبیات بوده یا مثنویسرایی یا نگارگری در نسخههای خطی در دنیای معاصر علاقهمند به مینیمال شده، مضمحل میشود و پسند جامعه و گذر تاریخ هیچ رحمی به آن ندارد.
با این اوصاف آیا هنر خوشنویسی قابلیت معاصرشدن دارد؟ برخی از اساتید خوشنویسی معتقدند نیازی به معاصرشدن خوشنویسی نیست.
هنر خوشنویسی قابلیت معاصرشدن را دارد. شاید یک آسیب این است که در دورههایی خوشنویسی را نتوانستند معاصر کنند. اصل این اتفاق در دوره پهلوی دوم صورت گرفته است. مراکزی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از همه هنرها حمایت کردند اما خوشنویسی در برنامهشان نبود. این عدمحمایتها باعث شد در دورهای 30، 40 ساله کاملاً خوشنویسی را فراموش کرده و کنار بگذارند. بعد از انقلاب هم بدون برنامهای مدون، یکباره به صورت یک آموزش همهگیر افراط و تفریط صورت گرفته ولی با وجود این امروزه میتوانیم از خوشنویسی استفاده کرده و معاصرش کنیم.
یکی از راهها این است که هنرمند از آرمانگرایی بیش از اندازه دست بکشد و واقعبین باشد. مثلاً اگر کسی حقوق خوانده، باید در ذهنش باشد که قاضی یا نماینده مجلس شود، اما اگر نشد سرخورده نشود چون همیشه و در هر جا، تعداد افراد معدودی در رأس هرم هنر هستند. در نتیجه چون هنرمندان ما آرمانگرا هستند، با این طرز فکر که آثارشان وارد حراج هنری میشود و با مبالغ چندصد میلیون تومانی فروخته و معروف میشوند، وارد برخی هنرها میشوند اما وقتی میبینند آثارشان فروش نمیرود، سرخورده میشوند. باید واقعگرا باشیم و بپذیریم که به عنوان مدرس هنر، تدریس کنیم. بپذیریم که نمیتوانیم مثل میرعماد باشیم پس باید در گوشهای به عنوان خادم فرهنگ، کارمان یا پژوهشمان را انجام دهیم و در رأس هرم هم نباشیم. بنابراین باید امکانات معاصر کردن خوشنویسی را کشف کنیم.
چطور شد که خوشنویسی به سمت نقاشی حرکت کرد و ما به دوره نقاشیخط رسیدیم؟
به نوعی نقاشیخط جلوهای از معاصرشدن خط است. از دهه 40 که نهضت سقاخانه راه افتاد، متوجه شدند آثار خوشنویسی باید کمکم به سمت نقاشی میل کند و ما شاهد بلوغ دوباره نقاشیخط و خط شدیم. البته این آگاهی را ملک محمد قزوینی، حسن زرینقلم و اسماعیل جلایر و دیگران دریافته بودند اما شمارشان حداقل بود. در بسیاری از حراجیها نقاشیخط بیش از آثار خوشنویسی مخاطب دارد. این تغییرات از دوره قاجار شروع شد. تا دوره قاجار آثار خوشنویسی روی دیوار نمیرفت و فقط نمود آن در کتابت و استنساخ بود. از سده سیزدهم کمکم متوجه شدند آثاری با ابعاد بزرگ نیاز است. ضمناً آثاری که در کتاب داریم قطع عمودی است، اما آثاری که روی دیوار هستند، غالباً افقی هستند. از دهه 40 متوجه شدند باید تکنیکها و ابزار را از قلم و مرکب خارج کنند. مخاطب سلیقهاش تغییر کرده و خوشنویسی توانست به حیاتش ادامه دهد.
قابلیتهای خوشنویسی چطور بروز و ظهور میکنند؟
یکی از قابلیتهای خوشنویسی آموزش به کودکان است. این اشتباه تا دوره معاصر بوده که به کودکان به همان روش بزرگسالان آموزش دادهاند و تمام قواعد و ریزهکاریها را از هنرجو میخواهند. با کمحوصلگی کودک امروزی، به یقین از پس آن برنمیآید و کمکم به سمت هنری میرود که زودتر نتیجه دهد. پیشنهادم این است که به جای خط نستعلیق از خط بنایی یا معقلی استفاده کنیم که همزمان با خط کوفی است و بیش از 1000 سال قدمت دارد، ما یک مداد و پاککن با کاغذ شطرنجی نیاز داریم و در یک مربع یا مستطیل به هنرجو یاد میدهیم نامش را طراحی کند. آموزش این خط در عرض دو ساعت ممکن است. هنرجو میتواند هر نوع متنی را در کادر مربع و مستطیل و دیگر کادرهای هندسی (غیر مدوّر) طراحی کند. بنابراین انطباقی به سرعت آموزش و حوصله مخاطب دادهایم. برای همین هنرجو جذب میشود اما اگر هنرجو را وارد خط ثلث، شکسته و نستعلیق کنیم با مشکل مواجه میشود. در سدههای پیش هم متوجه بودهاند که آموزش حرفهای 40 سال طول میکشد:
چهل سال عمرم به خط شد تلف / سرِ زلفِ خط، ناید آسان به کف
و امروزه کسی حاضر نیست وارد چنین دالان تو در تو و مبهمی شود. در حالیکه چهل سال بعد معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد.
تجربه دیگری که در ورکشاپهای اروپا و امریکا داشتهام، این است که در بسیاری از این کارگاهها که در دانشگاههای معتبری چون واشنگتن، پرتلند، کارولینای شمالی، هاروارد و کمبریج برپا میشد، دیدم عدهای سالمند هم شرکت کردهاند. کنجکاو شدم که این جلسه به چه دردشان میخورد تا در سن بالا خط فارسی یاد بگیرند. ما قلم و مرکب در اختیارشان میگذاشتیم. جالب اینکه برخی حتی از راست به چپ بودن خط فارسی را هم نمیدانستند. اما با آموزش ساده، در 10 دقیقه میشود حرف ب را توضیح داد. در آنجا توضیحات مختصری راجع به خط فارسی دادم. با این اطلاع اندک، قلم و مرکب در اختیارشان گذاشتیم. اینها با مداد خطهایی کشیدند و بعد شروع به نوشتن حرف ب کردند. برخی از ایشان میگفتند که ما برای آموزش نیامدیم. آمدهایم چون شنیدیم نوعی مدیتیشن و هنردرمانی وجود دارد. آنها در دو ساعت نشستند و حرف ب را با صدای صریر قلم صدها بار طراحی و اجرا کردند. فکر میکردند مثل مکتب یوگا و ذن نوعی مدیتیشن و تمرکز را تمرین میکنند. یکی از پتانسیلهایی که سازمانها و انجمن خوشنویسان از آن غافلند، این است که امروزه مردم به دنبال هنردرمانی هستند و خوشنویسی یکی از سادهترین هنرها با امکانات کم برای این کار است. البته اگر مدرسان بدون پژوهش و آموزش وارد این حوزه شوند، بیم آن میرود که این بخش هم از تخریب مصون نماند.
راه معاصر کردن خوشنویسی چیست؟
یک راه معاصر کردن این است که هنر قابل استفاده شود و به درد مردم بخورد. طبیعی است که نتوانستیم برای این هنر این قابلیت را کشف کرده و توسعه دهیم. در خوشنویسی بویژه در تولید آثار و در بحث آموزش، استفاده از خوشنویسی در شکلهای مختلف صورت گرفته و خواهد گرفت. برای مثال ما هنوز قابلیت خوشنویسی را در شکلهای مختلف که توسط هزاران هنرمند ایرانی خلق شده برای تزئینات داخلی خانه استفاده نمیکنیم. در طراحی در و پنجره و نردههای تراس یا حتی روی دیوارهای نما و ساختمان استفاده نمیکنیم. تزئینی که با گل روی ماشین انجام میشود، میتواند با حروف همراه شده و زیباتر شود. در حوزه مجسمههای شهری، جواهرسازی و زیورآلات مختلف میتواند استفاده شود. کشف اینها و استفاده از این قابلیت بخشی از معاصر کردن هنر و بومیسازی محسوب میشود.
درباره بازار هنر خوشنویسی توضیح دهید؟ به نظر میرسد بازار این هنر چه در داخل و چه در خارج دچار رکود است.
بازار هنر را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. من سالهاست کارشناس تعیین اصالت و خرید نفایس هنری در کتابخانه ملی ایران و موزه خوشنویسی هستم . یک بخش همان آثار نفیسی است که سالهاست توسط موزهداران، کتابخانهداران و مجموعهداران خرید و فروش میشوند و در همه جای جهان هم هست. اما باید همان داد و ستدها را در دوره معاصر با آثار هنرمندانی که در قید حیات هستند، پی بگیریم. یک مشکل این است که همیشه آثار معاصران در کشورهایی مثل ایران کماهمیت و نازل دیده شده است. اما در دنیا اینگونه نبوده و نیست. مثلاً آثار نقاشان معاصر امریکایی یا هنرمندانی چون سالوادر دالی، پیکاسو و... در دوره حیاتشان به شهرت زیاد رسید و آثارشان نایاب بوده است. این فرمول متأسفانه در کشورهای خاورمیانه و ایران نبوده است. از دورههای صفویه و قاجار همه هنرمندانی که درصدد جعل آثار پیشینیان برآمدند، معتقدند اگر کار استاد 200 سال پیش را بنویسند اثرشان فروش میرود، ولی اگر خودشان بنویسند و عرضه کنند، به فروش نمیرسد. عیار و کیفیت کارشان شاید شبیه استادان گذشته نباشد و البته گاه از آنها هم خلاقتر است. این نکته را به اصطلاح «درد معاصریت» نامگذاری میکنم و در دوره معاصر، این آسیب بسیار زیاد به هنرمندان لطمه میزند. ما قابلیت و تواناییهای جوانانی که در دو دهه اخیر اوج گرفته را نادیده میگیریم در حالی که اگر جوانان را تشویق کنیم و اجازه دهیم از طریق نمایشگاههای داخلی یا خارج از کشور با حمایت دولت این افراد در همه جای دنیا دیده شوند، استعدادشان به تبلور میرسد.
برای مثال، از یکی از کشورهای آفریقایی به من ایمیل کردند که میخواهند روی پاکتی مقوایی که نان در آن گذاشته میشود اثرم را چاپ کنند. میخواستند، اجازه بگیرند. به ذهنم رسید که ما میتوانیم در آفریقا هم بازار داشته باشیم. هم روی لباس هم پارچه و کاغذدیواری و چیزهایی مثل اینها. ما نتوانستهایم اینها را کشف کنیم. یکی از راههایش این است که کم کم با توجه به ذائقه مخاطب، آثار معاصران را در نمایشگاههای مختلف معرفی کنیم. در دوسالانههایی مثل ونیز که سابقه چندده ساله دارند، دولت باید سهمیه و بودجه بیشتری صرف کند تا هنرمندان شایستهتری گسیل شوند. بخصوص هنرمندانی که به ایده و خلاقیت اهمیت میدهند بویژه هنرمندانی که در حوزه خوشنویسی نقشهای شگفتانگیز و کارهای حجمی انجام میدهند، از طریق نمایشگاهها و حتی آموزش که باید از شکل ملی خارج شود و اجازه دهیم که اینها درآمد و در نتیجه واردات ارزی داشته باشند و آثارشان را به مجموعهها و افراد خارج از کشور بفروشند. درست است که هنرمند بیش از آنچه که در ایران میتوانست بفروشد کسب درآمد میکند اما آن گردش مالی از فروش آثار، برای کلیت کشور سودمند است و چرخه داد و ستد را بیشتر میکند و اقتصاد هنر را رونق میبخشد. باید عرصه را باز بگذاریم تا به صورت طبیعی استعدادها طبقهبندی شوند و تواناییهایشان دیده شود. بدون برنامهای که دولت از طریق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و انجمن خوشنویسان، حوزه هنری یا حراجگذاران و گالریداران دیکته شود. اگر توقع داشته باشیم این چرخه خود به خود شکل بگیرد، تقریباً بیهوده و عبث است و ممکن است این رویداد آنقدر به طول بینجامد که نسل معاصر از بهرهمند شدن از این امکان محروم بماند.
در آن چشماندازهایی که برنامه 20 ساله هست خیلی از چیزها دیده میشود، مثل سدسازی، حتی بحث علوم ژنتیک و جز اینها اما تاکنون ندیدهام در حوزه تجسمی و به طور خاص خوشنویسی یک چشمانداز بیست ساله و برنامهای برای حوزه هنر طراحی شود. آماری که در جلسات تخصصی هنرهای تجسمی فرهنگستان هنر مطرح شده است، نشان میدهد که از جمعیت کل ایران بیش از 5 میلیون نفر آموزش هنر تجسمی را در دانشگاهها و آموزشگاهها دیدهاند. این درصد بالایی است، اما برنامه کلانی برای اشتغال آنها دیده نشده است.
اینها نشان میدهد که اگر خواهان حفظ و پاسداری از هویت ایرانی باشیم که همه با آن موافقند و باید به دنیا معرفی کنیم، در ذیل آن باید به معیشت هنرمندان رسیدگی کنیم و گردش مالی را هم به این قسمت اضافه کنیم. مثلاً در جنوب میدان نقش جهان اصفهان مسجدی با نام مسجد امام (شاه) واقع است. زمین این مسجد متعلق به یک خوشنویس در دوره صفویه با نام علیرضا عباسی بوده که زمین را به مبلغ سیصد تومان به شاه میفروشد و مسجدی در آن مکان بنا میشود و این زمین اکنون صدها میلیارد تومان قیمت دارد. امروزه کدام خوشنویسی را داریم که داراییاش اینقدر باشد. اما در دورههای تاریخی این امکان را جامعه و دولت به خوشنویس داده است تا هنرمند به یک وضعیت مالی کلان برسد. ولی در دوره معاصر اگر همان کار را یک خوشنویس انجام دهد، نهایتاً یک نیم سکه به عنوان جایزه دریافت میکند. پس متوجه میشویم بخش عمده هنر خوشنویسی که در دوره تیموری و صفویه به اوج رسیده این است که حمایت دولتی بوده است. همین علیرضا عباسی بیست سال قبل از فروش زمینش به شاه، هنگامی که در شهر قزوین بوده، یک کاتب معمولی و ساکن حجرهای در یک مسجد بوده است. یعنی در طی بیست سال که هنرش را به جامعه و دولت عرضه کرده به چنین ثروتی هم میرسد. این مکنت را بسیاری از هنرمندان تا دوره قاجار هم تجربه کردهاند. اما از دوره پهلوی که برنامهای برای خوشنویسی نداشت، به شیب منفی و افول دچار شد و حتماً باید در برنامههای کلان دولتی به اینها توجه شود تا به رونق برسد.