نگاهی به کتاب «آرمان عزیز» در گپوگفت «ایران» با مجید محمدولی
نسل امروز قهرمان واقعی میخواهد
«این کتاب را برای گروه فکری یا سن خاصی ننوشتهام؛ نوشتار کتاب به گونهای است که عموم علاقهمندان قادرند آن را بخوانند. با این حال جامعه هدف مورد نظر خودم، گروه سنی نوجوان و جوان هستند که بیش از هر قشر دیگری در معرض تبلیغات منفی و مغرضانه دشمنان قرار دارند...
گروه فرهنگی/«آرمان عزیز» عنوان سیوچهارمین کتاب از مجموعه بیستوهفتیهای انتشارات 27 بعثت است که با نگاهی به زوایای پیدا و پنهان زندگی یکی از شهدای امنیت، طی روزهای اخیر روانه کتابفروشیها شده؛ این کتاب روایتهایی مستند از زندگی طلبه بسیجی، شهید آرمان علیوردی، به پژوهش و نگارش مجید محمدولی را شامل میشود.
بخشی از این کتاب را به عینه دیدهام
مجید محمدولی که تا به امروز کتابهای متعددی در عرصه دفاع مقدس و ادبیات پایداری به کوشش و قلم وی منتشر شده در پاسخ به چرایی انتخاب زندگی و فعالیتهای شهید آرمان علیوردی به عنوان موضوع نوشته تازهاش به «ایران» میگوید: «چرایی انجام این کار به هجمه گستردهای بازمیگردد که از همان روزهای آغازین ناآرامیها در سال گذشته و در نتیجه فعالیتهای تبلیغی، فرهنگی و سیاسی متوجه امنیت کشورمان شده بود. مسألهای که توجهم را به عنوان فردی علاقهمند به تحقیق و راستیآزمایی جلب کرد. این مسأله تا جایی برای من مهم بود که از همان ابتدا در کنار مدافعان امنیت به خیابان رفتم، بویژه که محل کارم نیز در چهارراه ولیعصر، از جمله نقاط شلوغ آن روزها بود.»
محمدولی که پیشتر نویسندگی کتاب «مرهم زخم» و مجموعه مستند «چشم مجنون» را نیز برعهده داشته ادامه میدهد: «نکتهای که خودم به عینه آن را لمس کردم مظلومیت بسیار مأموران مدافع امنیت در ماجرای سال گذشته و از سوی دیگر گستاخی اغلب افرادی بود که لیدری راهاندازی ناآرامیها را برعهده داشتند. ناگفته نماند که در کنار کسب تجربه میدانی همزمان خبرهای منتشر شده در رسانهها را نیز دنبال میکردم. شهید آرمان علیوردی از آخرین شهدای امنیت سال گذشته بود که متأسفانه با قساوت قلب عجیبی که قاتلانش به خرج دادند جان خود را از دست داد.»
نویسنده کتاب «آرمان عزیز» با تأکید بر تأثیری که شهادت آرمان علیوردی بر افکارعمومی میگذارد، تأکید میکند: «نکته عجیب درباره این شهید اتفاقی بود که بعد از انتشار گسترده فیلم چگونگی شهادت مظلومانهاش در شبکههای اجتماعی رخ داد؛ به طرز عجیبی بعد از این ماجرای غمانگیز تب ناآرامیها فروکش کرد و بسیاری از حاضران در شلوغیها کنار کشیدند. من در همه مراسمهای این جوان دهه هشتادی حضور داشتم؛ از مراسم وداع با پیکراو در حوزه علمیه حاجآقا مجتهدی گرفته تا برپایی مراسم چهلمش.»
پیشنهادی که از آن استقبال کردم
محمدولی اما تألیف این کتاب را در نتیجه یک پیشنهاد عنوان میکند و میگوید: «همانطور که اشاره شد من در جریان همه خبرها بودم و در همه یادبودهای این شهید حضور داشتم؛ آنچنان که وقتی جواد کلاته عربی، مدیر انتشارات 27 بعثت پیشنهاد تألیف کتابی درباره شهید آرمان را مطرح کرد استقبال کرده و پذیرفتم. با اینکه بیاطلاع نبودم کار دشواری بود. انجام گفتوگو با راویان کتاب حدود هشت ماه زمان برد که در نهایت اطلاعاتی خواندنی از زوایای پنهان و پیدای شخصیت و زندگی این شهید را پیش روی من گذاشت.»
این نویسنده تأکید میکند: «برای واکاوی و تحقیق درخصوص اطلاعاتی که درباره شهید آرمان کسب کرده بودم سراغ افراد مختلفی رفتم، از خانوادهاش گرفته تا همرزمان وی در گردانی که با همراهیشان به صف مدافعان امنیت میپیوندد و از سویی دوستان طلبه و برخی دوستانی که در دانشگاه داشته است. با انجام این گفتوگوها به نتایج جالبی رسیدم، از جمله اینکه شخصیت فوقالعاده جذابی داشته است. شهید آرمان نه تنها بسیار شوخطبع بوده بلکه روابط عمومی خوبی هم داشته است. جالب است بدانید با آنکه در ابتدا جوانی بشدت مادی بوده اما به یکباره تغییر مسیر داده و از مادیات دل میکند.» به گفته محمدولی، مخاطب با مطالعه کتاب «آرمان عزیز» با سیر تحول شخصیتی این شهید آشنا میشود؛ اینکه چطور میشود که یک فرد با سعی و تلاش بسیار به مرتبهای دست مییابد که مصداقی از «لیس للانسان الّا ما سعی» به معنای «برای انسان جز حاصل تلاشش چیزی نیست» میشود.
نوشتهای به روایت بیست و دو نفر
این نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری ادامه میدهد: «کتاب آرمان عزیز بیست و دو راوی دارد و در بیست و پنج فصل نوشته شده است؛ کوشیدهام این اثر را به دو بخش کلی تقسیم کنم. نخستین بخش، روایتی از لحظه پیوستن او به گردانی برای مواجهه با آن وضعیت را تشکیل میدهد و بخش دوم نیز از لحظهای که برای آرام کردن وضعیت، قدم به خیابان میگذارد تا لحظه شهادتش را شامل میشود. روایتهایی که در این کتاب آمده با گفتههای مادر شهید آرمان شروع شده و با صحبتهای پدرش تمام میشود. هر یک از راویان به واسطه میزان نزدیکی و دوستیشان با وی به ارائه نکاتی خواندنی درباره شخصیت او پرداختهاند و بر همین اساس نیز اطلاعاتی را در کمک به شناخت هرچه بیشتر وی در اختیار مخاطبان گذاشتهاند. با اینکه در خلال انجام گفتوگوها با روایتهای مختلفی روبهرو شدم اما برخی از آنها مشابهت زیادی داشت که برای پرهیز از تکراری شدن مطالب، آن بخشها را حذف کردهام.»
محمدولی در عین آنکه تأکید دارد کتاب تازهاش را برای عامه مردم، از هر سن و هر قشری نوشته میگوید: «این کتاب را برای گروه فکری یا سن خاصی ننوشتهام؛ نوشتار کتاب به گونهای است که عموم علاقهمندان قادرند آن را بخوانند. با این حال جامعه هدف مورد نظر خودم، گروه سنی نوجوان و جوان هستند که بیش از هر قشر دیگری در معرض تبلیغات منفی و مغرضانه دشمنان هستند. در چرایی تألیف و انتشار این قبیل کتابها واقعیت مهمی نهفته است؛ اینکه نسل جوان امروزمان به قهرمانهایی نیاز دارند که الگوی زندگیشان شوند؛ قهرمانهایی از بین خود مردم و شبیه به آدمهای عادی. قهرمانی که دور از دسترس نباشد و بتوان از زندگیاش درس گرفت.» این نویسنده و پژوهشگر کشورمان در پایان تأکید میکند که آمادگی همکاری با هر نهاد یا تشکلی که علاقهمند به ساخت مستند از زندگی شهید آرمان علیوردی باشد را دارد. گفتنی است که کتاب «آرمان عزیز» روایتهایی مستند از زندگی طلبه بسیجی، شهید آرمان علیوردی به تازگی و با پژوهش و نگارش مجید محمدولی، از سوی انتشارات 27 بعثت روانه کتابفروشیها شده است.
بــــرش
در بخشی از کتاب میخوانید: «احسان گرگی از آن جوانهای لات و خلافکار بود. در جادهای که نه نور داشت و نه علائم هشدار، با سرعتی حدود دویست کیلومتر بر ساعت، در دل شب رانندگی میکرد. خیلی ترسیده بودیم. پرسید: «داداشام ترسیدین؟» گفتم: «نه داداش. فقط مراقب باش هرجا جاده پیچید، شما هم بپیچی، وگرنه ده دقیقه طول میکشه تا ته دره برسیم.» زد زیر خنده و گفت: «بابا، من تو عمرم آخوند به این باحالی ندیده بودم. بچه مشتی هستیها!» گفتم: «خیلی نوکرم.» آرمان به پایم زد که مراقب گفتارت باش، اما برای ارتباط گرفتن با احسان گرگی باید به فاز او نزدیک میشدم. بارها قلبمان به دهانمان آمد تا به پلدختر رسیدیم. چرخی در شهر زد و ویرانیها را
نشانمان داد که....»