نگاهی به سندروم درددل کردن با کودکان و آسیب‌های جدی آن

به این شیشه‌ها سنگ نزنید

سمیه افشین فر
خبرنگار

«پدرت اصلاً مرد زندگی نیست»، «مادرت اصلاً کدبانو نیست»، «من به خاطر تو با او زندگی می‌کنم و اگر تو نبودی یک لحظه هم در این زندگی نمی‌ماندم» و...
درددل کردن با کودک، روح و روان فرزند شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به طوری که آثار این تخریب تا سال‌های طولانی روی او باقی می‌ماند. شاید از نظر شما با یک درددل اتفاق خاصی نمی‌افتد و شاید اصلاً برایتان عجیب به نظر برسد که یک درددل ساده تا این حد مخرب باشد اما این موضوع واقعیت دارد و متأسفانه این روزها زیاد دیده می‌شود. اگر ازجمله والدینی هستید که از کودک‌تان برای تسویه‌حساب با دیگران بهره می‌برید، باید بدانید درددل با کودک، باعث آسیب‌زدن به جان و روح فرزند شما می‌شود؛ چطور و چگونه‌اش را در ادامه می‌خوانید.

کودکان ابزار دعواهای ما نیستند
دکتر حمیلا بخشی، روانشناس کودک به «ایران» می‌گوید: «سندروم درددل کردن پدر و مادر با بچه‌ها نام جدیدی است که من برای این موضوع اختصاص داده‌ام و متأسفانه در میان بسیاری از مراجعه‌کنندگان این موضوع را می‌بینم. بچه‌های ما افراد مناسبی برای درددل کردن نیستند. ولی این روزها زیاد می‌بینم که اولیا به‌خصوص مادران بسیار با بچه‌ها درددل می‌کنند. باید در نظر داشته باشید که بچه‌ها دوستان ما نیستند. متأسفانه بسیاری از والدین تصور می‌کنند که بچه‌ها دوستان ما هستند، در حالی که ما باید دوست بچه‌ها و شنونده مشکلات آنها باشیم.
از عمده‌ترین دلایل درددل با کودک، یارکشی کردن و استفاده از کودک برای مقصر قلمداد کردن طرف مقابل است. زمانی که با همسرمان یا هر فرد دیگری دچار اختلاف می‌شویم، دوست داریم برنده باشیم و بحث را به نفع خودمان تمام کنیم. به همین دلیل است که بسیاری از والدین از کودک خود به عنوان ابزاری برای بهره‌کشی استفاده می‌کنند و ترجیح می‌دهند لااقل در ذهن کودک هم که شده، برنده این مجادله باشند. آنان کودک را با مشکلات زندگی آشنا می‌کنند. برای مثال مادر او را با مشکلاتی که از طرف پدر ایجاد می‌شود، آشنا می‌کند ازجمله مسائل مالی یا بی‌توجهی. مادران تصور می‌کنند که بچه‌ها بزرگ شده‌اند و باید در زمینه‌های مختلف اطلاعاتی داشته باشند، در حالی که کاری از دست بچه بر نمی‌آید.»

آسیب‌های پنهان سندروم درددل با کودکان
 اگر هر کدام از ما خسته از فشارهای روانی نشستیم و با کودکمان درددل کردیم و از زمین و زمان بد گفتیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ این روانشناس کودک می‌گوید: «با این کار آسیب زیادی به بچه زده‌ایم چون بچه‌ها هنوز شناخت عاطفی کاملی به دست نیاورده‌اند و آمادگی لازم را برای درددل کردن ندارند. بنابراین هنوز نمی‌توانند شنونده دردهای ما باشند چون به بلوغ عاطفی و عقلانی نرسیده‌اند. وقتی در معرض قضاوت‌های ما درباره پدر، مادربزرگ، عمه و خاله قرار می‌گیرند، آنها هم قضاوت می‌کنند و قضاوت آنها آسیب می‌بیند چون هنوز قوه تشخیص ندارند و نمی‌توانند درست و غلط را تشخیص دهند. بنابراین به هیچ عنوان نباید با بچه‌ها درددل کنیم. با درددل کردن احساسات غمگین و انرژی‌های منفی خودمان را به کودکان منتقل می‌کنیم. درددل کردن یک نوع سوءاستفاده و یک نوع آزار هیجانی کودک است. کودکان در سنین زیر 12 سال آمادگی لازم برای درک اینکه ما چه مشکلاتی داریم را ندارند و چیزی از مشکلات ما نمی‌فهمند. درک آنها با درک ما بسیار متفاوت است. اینکه پدر با مادر این رفتار را کرد یا عمه اینطور گفت را متوجه نمی‌شوند. ما کودکی را داشتیم که وقتی نقاشی می‌کشید، یک خانم را کلاً تیره می‌کشید و می‌گفت، این عمه است، عمه مامان را خیلی اذیت کرده! این موارد نتیجه درددل کردن نادرست یک مادر است. با این کار بچه‌ها را زود بزرگ و از دنیای کودکی دور می‌کنیم. در واقع نادانسته آنها را به یک بلوغ زودرس می‌رسانیم و آنها را در یک شرایط تصمیم‌گیری قرار می‌دهیم و از نظر هیجانی مسئولیت یک تصمیم‌گیری را به کودک می‌سپاریم. همه این موارد، چون کودک درکی از مشکل ندارد، جز آسیب زدن به روان او نتیجه دیگری ندارد و فقط دلش برای والدینش می‌سوزد و چون کاری از دست او برنمی‌آید، تصور می‌کند والدین او افراد ضعیفی هستند که به او پناه برده‌اند. او فکر می‌کند اگر همراهی نکند و شنونده خوبی نباشد، در مقابل پدر و مادرش انسان خوبی نیست و دچار احساس گناه می‌کند. در واقع با این کار ما احساس گناه را به فرزندمان منتقل می‌کنیم. حتی متأسفانه دیده‌ام که برخی والدین درباره مسائل کاری و ارتباط خود با رئیس و همکارانشان با کودک درددل می‌کنند! این کار چه لزومی دارد؟ اینکه در محیط کار با شما چه رفتاری می‌شود، به کودکتان چه ارتباطی دارد و اصلاً چه کاری از دست یک کودک برمی‌آید جز اینکه با این کار از نگاه آن بچه دیگر ما یک والد قوی و مقتدر نیستیم. بنابراین او دنبال مهره‌ای می‌گردد که قوی باشد و از مادر یا پدرش حمایت کند. حتی گاهی برخی از خانواده‌ها از رفتار معلم یا کادر آموزشی مدرسه با کودکشان صحبت و انتقاد می‌کنند که آن هم همانند موارد گفته‌شده، آسیب‌های جبران‌ناپذیر تربیتی برای کودک به همراه خواهد داشت.»
درددل با کودک ذهن و رؤیاهای او را تخریب می‌کند
در نظر داشته باشید کودک حق دارد در یک محیط سالم و آرام زندگی کند. درددل با کودک و کشیدن پای کودک به میان دعواهای زندگی، ذهن و رؤیای او را تخریب می‌کند. کودکی که در یک محیط ناشاد و پُرتنش زندگی می‌کند، دچار بیماری‌های روحی مختلفی می‌شود که اثر تخریبی آن بر روان او تا سال‌ها باقی می‌ماند و شاید هرگز نتواند این خاطرات تلخ را از ذهنش پاک کند.
دکتر بخشی می‌گوید: پیش از درددل با کودک، به این موضوع توجه کنید که کودک حق دارد در محیط عاطفی امن و آرام رشد و پرورش پیدا کند، پس بهتر است مسیر درست‌تری را برای برنده شدن پیدا کنیم و مسیر ذهن و روان کودک را برای برنده نشان دادن خود رها کنیم. برای درددل کردن درباره مشکلات زندگی باید سراغ یک مشاور یا روانشناس برویم.

انتقال تجربه به جای تعریف تجربیات و مشکلات
در مواقعی که می‌بینیم کودک توان شکست را ندارد، می‌توانیم به عنوان پدر و مادر درباره خاطرات یا موانعی که در زندگی پشت‌سر گذاشته‌ایم، به صورت انتقال تجربیات با بچه‌ها صحبت کنیم. به این صورت که به هر حال ما به عنوان والد طی مراحل رشدمان دچار شکست‌هایی شده‌ایم، می‌توانیم تجربیاتمان را از مسائلی که پشت‌سر گذاشته‌ و حل کرده‌ایم، به بچه‌ها انتقال دهیم. با این شرایط دیگر درددل نمی‌کنیم بلکه فقط تجربیاتمان را منتقل می‌کنیم. می‌توانیم در تصمیمات خانوادگی با آنها مشورت کنیم؛ مثلاً اینکه در جابه‌جایی خانه تو کدام اتاق را دوست داشتی و یا کدام اتاق را می‌توانی داشته باشی. درست است که کودک عضوی از خانواده است اما نباید او را در مشکلات سهیم کرد. او عضوی از خانواده است ولی بدگویی از یک والد و درددل با او جز آسیب زدن به او کار دیگری نمی‌کند، فقط هزینه سنگینی بر بچه‌ها تحمیل و آنها را از نظر عاطفی شکننده می‌کند. شما به عنوان والدین موظفید کارهایی را برای کودک و خانواده انجام دهید و اگر به خاطر این انجام وظیفه، مثلاً ادامه تحصیل ندادید یا مشکلی برایتان ایجاد شده، به کودک هیچ ارتباطی ندارد و اینکه به فرزندمان بگوییم، تو به دنیا آمدی و من نتوانستم درس بخوانم یا من از زندگی‌ام زدم تا تو را بزرگ کنم، بسیار اشتباه است. نباید بچه‌ها را با مسائلی که از درک آن عاجز هستند، آلوده کنیم. با این کار نگاه آنها را تغییر می‌دهیم. توجه داشته باشید هیچ‌گاه چند بت تربیتی را برای کودک نشکنید، ازجمله بت والدین و معلم. اگر به این دو بت آسیب بزنیم، کل داستان زندگی بچه‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده‌ایم.
کودک، همه اطرافیانش را دوست دارد و وابستگان مانند پدر و مادر، خاله، دایی، عمه و عمو و سایرین، بخشی از ساختار شخصیت و هویت او محسوب می‌شوند. درددل با کودک و بدگویی کردن از کسانی که کودک آنها را دوست دارد، می‌تواند به بهای تخریب بخشی از شخصیت او منجر شود. اگرچه ممکن است ما با همسرمان یا بستگان همسرمان اختلافاتی داشته باشیم و گاه این اختلافات شکل جدی‌تر و تنش‌آلودی به خود بگیرد، اما نسبت این افراد با کودک ما متفاوت است و آنها بخشی از هویت فرزند ما محسوب می‌شوند. بنابراین درگیر کردن کودک با مشکلات خانوادگی، به معنی مقابله با خود کودک است. متأسفانه برخی از والدین آنها را به عنوان سنگ‌صبور می‌بینند و او را بدهکار خود می‌کنند.
اگر تا امروز این رفتار را در قبال کودکتان داشته‌اید، فقط کافی است تغییر رفتار ایجاد کنید و به آن رفتار ادامه ندهید.

 

هشدار

تکنیک‌های فرزندپروری را بیاموزید
دکتر بخشی می‌گوید: متأسفانه روح و روان کودکان و نوجوانان با مشاهده‌ شرایط آشفته خانواده، روابط ناپایدار والدین، بحث‌ها و زدوخوردهای والدین آزرده می‌شود، به طوری که در تمام مراحل زندگی خود بار این ناراحتی را به دوش می‌کشند. شنیدن خاطرات و درد و رنج‌های والدین برای کودک و نوجوان غیرقابل تحمل است و جز اضطراب برایشان نتیجه‌ای نخواهد داشت. در میان گذاشتن موضوعاتی با کودک نظیر اینکه من به‌خاطر تو با پدرت زندگی می‌کنم، من به خاطر تو در این زندگی مانده‌ام و آن را تحمل می‌کنم و... او را دچار آشفتگی و کابوس می‌کند چرا که ظرفیت پذیرش این موضوعات را ندارد. البته برخی از والدین، نگرانی کودک و نوجوان نسبت به پدر و مادر را نشان از علاقه او به والدین می‌دانند، در حالی که اگر کودک و یا نوجوان دائماً نگران والدین خود باشد، همواره این نگرانی را در تمام کارها و فعالیت‌هایش با خود خواهد داشت و به طور حتم دچار آسیب می‌شود چرا که همیشه با خود تکرار می‌کند باید مراقب والدین و شرایط موجود در خانه باشد. والدین باید نسبت به رفتارهایی از قبیل اندوه، گریه مداوم، ناامیدی، کاهش انگیزه انجام فعالیت‌ها، خستگی مداوم، انزوای اجتماعی، احساس گناه، صحبت کردن و تلاش کردن برای ترک خانه، افکار و رفتار دال بر خودکشی در کودک و نوجوان خود حساس باشند و تکنیک‌های فرزندپروری را بیاموزند و از آنها برای تربیت کودک خود بهره ببرند و در صورت بروز مشکلات رفتاری حتماً از مشاور و روانشناس کمک بگیرند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و هفتاد و سه
 - شماره هشت هزار و دویست و هفتاد و سه - ۱۳ شهریور ۱۴۰۲