سلبریتی‌هایی برای جمهوری اسلامی

در میانه اصالت، بی‌سامانی و سیاست

سید علی موسوی
کارشناس فرهنگی


وَ الشُّعَراءُ یتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ. أَ لَمْ‌تر أَنَّهُمْ فِی کلِّ وادٍ یهِیمُونَ. وَ أَنَّهُمْ یقُولُونَ ما لایفعلون. (شاعران را گمراهان هوس‌باز هواداری می‌کنند. آیا نمی‌بینید که آنان در هر وادی‌ای عطش غلوآمیزی دارند و آنچه اهل عمل به آن نیستند را به زبان می‌آورند.) حکایت غالب سلبریتی‌ها در ادبیات قرآنی چنین است. ما انقلاب کردیم که استثنایی در عالم طاغوت زده شهوت پرست باشیم. ما باید تلاش کنیم به سمت مصادیق فقره نهایی برویم. إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا‌الله کثیرا. (مگر آنان که ایمان بیاورند، عمل صالح انجام دهند و بسیار اهل ذکر الهی باشند) صدا و سیمای جمهوری اسلامی و پلتفرم‌های تبلیغی نظام اسلامی ابزار هدایت الی‌الله است و باید مصداق این بخش آخر باشد و قصه‌گویی او همچون قرآن نه ابزار سرگرمی که زبانی مأنوس برای هدایت باشد.
در هر حال نباید از نظر دور داشت که فقره نهایی استثنا است و نمی‌توان توقع اغلبیت از آن داشت. فضای غالبی هنر همین است که قرآن بسیار زیبا و دقیق توصیف کرده است. از این‌رو سؤال اساسی این است که با یک هنرمندی که وارد دالان تربیتی، فکری و آرمانی ما نشده و نمی‌شود، باید چه تعاملی داشت. آیا نباید از او بهره برد؟ به نظرم نوع تعامل اهل بیت علیهم السلام بیشتر روی تربیت هوادار و میدان دادن به ایشان استوار بوده چرا که هزینه همراهی با مکتب اهل بیت بسیار است. شاید بذل و بخشش صله به شاعری نتیجه‌اش شعری می‌شد که بلافاصله با صله طرف مقابل تبدیل به ضد خود می‌شد لذا در سیاست همراه کردن شاعران توسط اهل بیت علیهم السلام به هیچ وجه در سطح راهبردی شاهد حساب کردن روی بازی با برگ‌های هنرمندان رام جهان سرمایه‌داری اموی، نیستیم. شاعرانی با اهل بیت بودند که واقعاً همچون دعبل دست از جان شسته و دار خود بر دوش می‌کشیدند یا اینکه به معنای واقعی کلمه اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام در همان حد شعر خودشان داشتند و استفاده ابزاری از شاعران را کمتر شاهدیم.
البته همین‌جا عرض کنم که شاعران طیف بالادستی سلبریتی‌ها هستند وگرنه سیاست پیامبر اکرم (ص) در مورد مغنیه و رقاص به‌عنوان سلبریتی‌های آن دوره اساساً حذف آنان از صحنه مرجعیت و اثرگذاری فرهنگی بود.
سؤال این است که آیا با همین سیاست می‌توان در این زمانه به جنگ فرهنگی با دشمن رفت؟ تلقی رایج این است که مردم ما هوادار سلبریتی‌ها هستند و باید این واقعیت را بپذیریم. اولاً این تصویر در مورد ایرانی که عشق حسینی و علوی دارد آنقدرها هم درست نیست. مردم ایران آرمان دارند و رسالت و هویتشان در زیست جذاب دنیای سلبریتی زده خلاصه نمی‌شود. اقلیتی هم که رام سلبریتی‌ها شده‌اند، در خلوت‌شان آرمان شیعی و اسلامی‌شان زنده است.
پاسخ داده می‌شود که ما دست‌مان از هنرمندانی که عمیقاً باور به ارزش‌های انقلاب داشته باشند، خالی است. ما در عصر فتوحات نیستیم بلکه در عصر «مقاومتیم». مائیم و اغلبیت هنرمندانی که فی کل واد یهیمون‌اند و یقولون ما لایفعلون و ناچاریم با همین‌ها سر کنیم. اگر از مناقشه در این حوزه بگذریم، حداقل گزاره متقنی که در عصر «مقاومت» مهم است، این است که نباید میدان متابعت غاوون را باز کنیم. ما نباید به این متابعت دامن بزنیم. فرهنگ سلبریتی زده بسیار خطرناک است.
اگر هم می‌خواهیم از سلبریتی به نفع نظام خدمت بگیریم، حداقل باید سیاست‌ها و قواعد اداره کردن سلبریتی را از همان دنیای خالق این پدیده بیاموزیم. در دنیای غرب سلبریتی در خدمت همان کمپانی‌ای است که او را سلبریتی کرده و کاملاً در راستای منافع آن کمپانی عمل می‌کند. آن کمپانی نیز ناچار تابع قوانین سخت ایالات متحده و منافع ملی آن است و در حال سرویس دادن‌های حساب شده به سازمان امنیت داخلی و سازمان جاسوسی خارجی امریکا است. جالب است که در امریکا چیزی به‌عنوان وزارت فرهنگ وجود ندارد اما فرهنگ به شدت تحت کنترل است. دلیل اصلی آن اداره فرهنگ و رسانه در امریکا توسط سازمان‌های امنیتی است. طبعاً در جمهوری اسلامی ما با مردم صادقانه و با اخلاق اسلامی تعامل می‌کنیم اما این به معنای رهایی سلبریتی‌ها و پیروی آنها از هژمونی سازمان‌های امنیتی امریکایی نباید باشد.
لذا اگر نمی‌توانیم در عصر حاضر با منطق اهل بیت کشور را اداره کنیم، به ناچار در عصر هژمونی امریکایی، باید حداقل از همان روش‌های امریکایی برای کشورمان بهره ببریم نه اینکه به توصیه‌های استعماری امریکا عمل کنیم. بر اساس منطق خود امریکا باید مسیر تبدیل «هنرمند به سلبریتی» را مدیریت کرد. هنرمندی که وارد قرارداد کاری با آنتن رسمی صداوسیما می‌شود باید فعالیت‌های مستقل و صفحات شخصی‌اش نیز در خدمت نظام باشد. واقعیت در دنیای غرب نیز همین است. مدیایی که هنرمند را سلبریتی می‌کند، قراردادهای اینچنینی می‌بندد.
سلبریتی دنبال خوش رقصی است. فارغ از هر نظام سیاسی، کمپانی به طور طبیعی ضمانت‌های خوش رقصی هر سلبریتی‌ای را قبل از تریبون دادن و بزرگ کردنش، می‌گیرد. تعبیر خوش رقصی تعبیر زننده‌ای است اما منطق زیست سلبریتی چیزی جز این نیست. به هر حال این رها بودن حوزه سیاستی تعامل با این جماعت چیزی جز سیاست استعماری امریکایی نیست؛ سیاستی که امریکا حاضر نیست در کشور خودش به آن عمل کند بلکه با دیکتاتوری آهنین تمامی کمپانی‌ها هنرمندان را به بردگی می‌کشند. ما منطق بردگی را قبول نداریم اما جریان مدرن پرست اگر می‌خواهد بر اساس قواعد مدرن امریکایی کشور را اداره کند، نباید به توصیه‌های استعماری امریکا توجهی داشته باشد بلکه باید متوجه عملکرد واقعی او باشد.
این روزها سخن از بازگشت برخی چهره‌ها به روی آنتن است. هر کسی که قصد دارد به آنتن صداوسیما برگردد، اول باید برادری‌اش را ثابت کند. نیازی به خواندن توبه‌نامه‌های صوری نیست. سلبریتی جماعت خوب بلد است چه طور به شکل حرفه‌ای به جریان مقابل انقلاب اسلامی لگد بزند. در قدم اول از فرصت برنامه‌های اینترنتی می‌توانند برای اعتماد‌سازی نظام نسبت به خودشان بهره ببرند و در فضای مجازی با لگد زدن به جریان مقابل انقلاب برادری‌شان را ثابت کنند. طبعاً به سادگی هم نباید راضی شد، هرقدر به نظام انقلاب لگد زده، باید جبران کند.
پس از آن با یک قرارداد حرفه‌ای که تکلیف صفحات شخصی‌شان را نیز روشن می‌کند، آنتن رسمی صداوسیما در خدمت‌شان است. طبعاً سلبریتی با دیده شدن روی آنتن رسمی زنده است و التماس فعلی‌شان به خاطر جذابیت‌های آنتن رسمی است. قدر این آنتن را بدانیم و مفت آن را نفروشیم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و شصت و پنج
 - شماره هشت هزار و دویست و شصت و پنج - ۰۴ شهریور ۱۴۰۲