فرصت سوزی در کمین زمان طلایی
لحظهای که هرگز از راه نمیرسد
ترانه بنی یعقوب
گزارش نویس
عاشق فکر کردن و برنامهریزی برای آینده است.همه میدانند در آینده زندگی میکند و دائم برایش نقشه میکشد.شغل خوبی دارد با کلی پسانداز اما این اندوخته را هم برای روز مبادا نگه داشته. زمانش که برسد حتماً خرجش میکند، اما باید زمانش برسد.همه در محل کارش میدانند که او دو دست لباس بیشتر ندارد این یکی را که میشوید منتظر میماند تا آن دیگری خشک شود تا بتواند به محل کارش بیاید. برای همه سؤال است چرا دست به پول هایش نمیزند و این طور به خودش سخت میگیرد هر میهمانی دعوت میشود برای اینکه لباس نخرد نمیرود.میهمان دعوت نمیکند چون خرج دارد.برای همه سؤال است با اینکه تنها زندگی میکند چرا این همه پول جمع میکند.جواب پاسخها به همه این پرسشها ساده است؛ او نه خسیس است و نه بیانگیزه فقط منتظر است تا زمان درستش برسد تا پولهایش را خرج کند به همه نشان میدهد که زندگی کردن چطور است.حالا زمان مناسب برای او کی هست؟ برای او دوره بازنشستگیاش است همین که بازنشسته شود،سفر میکند، کلاسهای مورد علاقهاش را میرود، لباسهای قشنگ برای خودش میخرد و در یک کلام آن موقع حتماً زندگی میکند. فعلاً وقت این کارها نیست تا میتواند باید پول جمع کند و به خودش سختی بدهد بعد همه این سختیها جبران میشود.آنقدر جدی این حرفها را میزند و آینده را به تصویر میکشد که میتوانی ابر آرزوهای بالای سرش را هم ببینی. یکبار یکی از همکارانش پرسید: «نمیترسی تا آن موقع بلایی سرت آمده باشد یا مثلاً پای سفر نداشته باشی؟» آخر خودش از آنهایی است که هر چه درمی آورد همان موقع خرج میکند چون معتقد است هیچکس از فردا خبر ندارد. مرد وقتی حرفهای همکارش را شنید چند لحظهای مکث کرد انگار که دارد جدی فکر میکند و جواب داد: نه حتماً زمانش میرسد و مطمئنم توی زمانش خیلی خوش میگذرد من نمیتوانم این جوری زندگی کنم.
حالا شما چطورهستید؟ آیا از آنهایی هستید که هر کار را در زمان خودش انجام میدهید یا برای خودتان تاریخ تعیین میکنید که فلان کار را در چه زمانی انجام بدهید.شاید هم به این ضربالمثل قدیمی پایبند هستید که کار امروز را به فردا نینداز.خلاصه اگر اهل به تعویق انداختن کارهایتان هستید ومنتظر زمان طلایی هستید بد نیست روایت ما را از آدمهایی که مثل شما فکر میکنند، بخوانید.
برای زن هنوز آن شنبه نرسیده.همان شنبه معروفی که قرار است آدم دیگری شود، ورزش کند، زبان انگلیسی بخواند، هرروز بیست صفحه کتاب بخواند. هر هفته برای آن شنبه برنامهریزی میکند و چون میداند از شنبه قرار است آدم دیگری شود پس دو روز آخر هفته تا میتواند پرخوری و تفریح میکند؛ پیتزا، سیب زمینی و قارچ سوخاری چرب سفارش میدهد و تا میتواند همراه این غذاها نوشابه مینوشد و فیلم میبیند و تفریح میکند.به همسرش که پرسرزنش نگاهش میکند با دهان پرمی گوید ازهمین شنبه دیگر خبری از این کارها نیست، ورزش میکند ومسیر زندگیاش را تغییر میدهد.همسرش سری تکان میدهد. او مدتهاست فهمیده شنبهای در کار نیست. البته از حال و روز خود زن هم نگویم که شنبهها واقعاً افتضاح است وقتی از خواب بلند میشود ومی بیند هیچکدام از برنامههایش را اجرایی نکرده. افسردگی میگیرد و بیشتر در خودش فرو میرود. از خودش میپرسد چرا اینقدر بیانگیزه است؟ بعد هم تصمیم میگیرد بخوابد تا کمی اندوهش کمتر شود.بعد از این خواب طولانی باز هم تصمیم میگیرد که شنبه آدم متفاوتی شود. اما آن روز برای او دست کم هنوز از راه نرسیده.
پسرجوان خیلی سیگارمی کشد گاهی تا روزی دو پاکت. سیزده سالش که بود سیگار کشیدن را شروع کرد.همه میدانند سیگاری شدن در سن پایین چقدر مضراست و درعین حال ترک این عادت را هم خیلی سخت میکند. وقتی 30 ساله شد جدی به ترک کردن سیگار فکر کرد.اما به نظرش زود آمد وتصمیم گرفت برای خودش یک ددلاین بگذارد و آن وقت ترک کند حالا وقتش کی بود؟ 35 سالگی وچون فکر میکرد تا آن موقع برای ترک سیگار وقت دارد تا می توانست دود میکرد و لذت میبرد. دائم به خودش میگفت باید از این پنج سال نهایت لذت را ببرد.بعدش هر آسیبی را هم به خودش زده باشد رفع و رجوع میکند.حسابی ورزش میکرد الان که نمیتواند ورزش کند. تا میخواهد دو قدم راه برود نفسش بند میآید بعداً حتماً ورزش میکند... هرکس هم به او میگفت خیلی سیگار میکشد و این جوری به سلامتش لطمه میزند فوری میگفت که برنامه ترک دارد تا اینکه یک روز با درد دست و قفسه سینه راهی بیمارستان شد. فکر میکنید دکتر به او چه گفت؟! اگر دوست دارد زنده بماند باید همین الان سیگار را ترک کند و چه باور کنید یا نه جوابش این بود آخرهنوز 35 سالش نشده. دکتر از جوابش شاخ درآورد و او همانجا فهمید گاهی زندگی منتظر آدم نمیماند.
مرد40 ساله است. یک خانه دارد و مقدار قابل توجهی پسانداز. ازسی سالگی دنبال ازدواج کردن است اما نمیداند چرا زمان طلاییاش سرنمیرسد. شغل خوبی دارد جوری که میتواند به 10 سال آینده زندگیاش مطمئن باشد.می خواهد با آمادگی کامل وارد این مرحله از زندگیاش بشود شاید اگر ماشینش را عوض کند آن وقت زمان مناسبی باشد که برای ازدواج اقدام کند. البته اگر ویلای شمال بخرد بهترهم هست یک جایی برای استراحت آخر هفته هم دارند.به قول دور و بریهایش همه این مقدمات را میچیند که به اصل مسأله نرسد.برای او هم وقت مناسب هنوز نرسیده.
دکتر احمد احمدیپور، روانپزشک وعضوهیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی آزاد تهران در گفتوگو با ما درباره این موضوع بیشتر توضیح میدهد: «اهمال کاری یکی از موضوعات روانشناختی مهم و شایع بین افراد است که گاهی به عنوان یک الگو و صفت دائمی همراه با فرد میشود و به دنبال آن فرد خیلی از کارهای ضروری را به این علت به تأخیر انداخته و طبعاً از این موضوع متضرر میشود.اهمال کاران را افراد دقیقه نودی هم میشناسند چون کارهایشان را در آخرین لحظه انجام میدهند فرق این افراد با کسانی که تنبل هستند این است که اهمال کاران به هر حال آن کار را در یک زمان دیگر با تأخیر انجام میدهند اما تنبلها کاری انجام نمیدهند.»
اما دلیل به تأخیر انداختن کارها توسط این افراد چیست؟ : «مهمترین دلیل کمبود انگیزه برای انجام کار است. اما امروزه ثابت شده آنچه پیش نیاز انجام کار است انگیزه نیست بلکه انجام دادن آن کار است که سبب افزایش انگیزه فرد میشود. به طورمثال اگر کسی میخواهد ورزش کند تا زمانی که نتیجه کارش را نبیند انگیزهاش هم برای ادامه ورزش افزایش نمییابد. دلیل دیگر کمالگرایی است. افراد کمالگرا بر این باورند که باید برای انجام هر کاری مقدمات آن به طور کمال و تمام آماده باشد و اگر ذرهای از آن مقدمات فراهم نباشد عملاً شروع هرکاری برایشان بیمعنا میشود.درمواردی نداشتن اطلاعات و اشراف نداشتن بر موضوع باعث تعویق کارها میشود اما متأسفانه در چنین مواردی افراد تلاشی برای کسب اطلاعات اولیه هم نمیکنند.در نتیجه شروع آن کار به بعد موکول میشود. برخی هم تصور میکنند زمان شروع کار الان نیست ومثلاً باید کاری را در زمان مشخصی انجام دهند؛فرضاً در دوران بازنشستگی یا دو سال بعد.اما آنها غافلند که آیا آن زمان شرایط جسمی و سلامتی حال حاضر را دارند یا نه؟ یکی از دلایل اصلی اهمال کاری در نوجوانان و کودکان هم اختلال بیش فعالی است که ممکن است تداوم این بیماری در بزرگسالی باعث به تعویق انداختن امورشود.کمبود تمرکز موجب نقص در برنامهریزی و نیازسنجی کارها میشود و با این نقص شروع کارها به تعویق میافتد. در مهارتهای برنامهریزی لازم است افراد سلسله کارهای پیش رو را تخمین بزنند تا بتوانند درصد بیشتری از کارهایشان را اجرا کنند که این موضوع در کسانی که نقص در تصمیمگیری و تمرکز دارند کمتر رخ میدهد. افراد با اضطراب زمینهای هم فکر میکنند ممکن است کاری که شروع میکنند نتیجه بخش نباشد یا به مشکل بخورد در نتیجه آن را شروع نمیکنند.در حالیکه نکته مهم این است، آنچه باعث تعویق در کارها میشود نتیجه احتمالی آن نیست بلکه اضطراب فرد است که به جای او تصمیم میگیرد.»
حالا اگر دقت کنید هر کدام ما میتوانیم جای کسانی باشیم که قصهشان را برایتان روایت کردم؛ آدمهایی که دنبال یک فرصت طلایی هستند تا کاری را انجام دهند اما هیچوقت آن کار را انجام نمیدهند.چون زمان طلایی برایشان هیچگاه فرا نمیرسد.ممکن است آن لحظهای که در انتظارش هستیم هیچگاه از راه نرسد و ما فقط با حسرت به عمر رفته نگاهی بیندازیم پس به قول قدیمیها بهتر است کار امروز را به فردا نیندازیم چرا که تا ابد وقت نداریم.