شهادت یعنی حضور در آینده

نسبت پیام عاشورا و شهیدحاج قاسم سلیمانی

«ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم.» این جملات را از زبان سردار دل‌ها شهید حاج قاسم سلیمانی شنیده‌ایم؛ جملاتی که نشان‌دهنده پیوند و وابستگی ناگسستنی رهپویان این مکتب با نهضت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و عاشورای حسینی است. به مناسبت ایام عزاداری سید و سالار شهیدان گزیده‌ای از مصاحبه مکتب حاج‌قاسم با استاد اصغر طاهرزاده پیرامون نسبت پیام عاشورا و شهید سلیمانی در ادامه از نظر می‌گذرد؛

اصغر طاهرزاده

بشر آخرالزّمانی و نیاز به فهم نهایی‌ترین حضور
بشر آخرالزّمانی نیاز دارد تا نهایی‌ترین حضور را بفهمد؛ حضوری که اصحاب کربلا برای خودشان تعیین کردند. این تاریخ با حضرت اباعبدالله آغاز شده است و تا زمان حاضر ادامه پیدا کرده است. بریر و زهیر در جست‌و‌جوی چه چیزی هستند که می‌مانند؟ وقتی حضرت می‌فرمایند بروید، می‌گویند اگر هزار بار سوخته شویم و متولد شویم از تو جدا نمی‌شویم. معلوم است که می‌خواهند در تاریخی که با حضرت اباعبدالله شروع شده است، حاضر باشند. ما شهدای‌مان را در جهان حضرت امام(ره) حاضر می‌یابیم. شهدا در جهان امام خمینی(ره) گمشده‌شان را پیدا می‌کنند. یکی از رازهای انقلاب اسلامی این است که انسان در آنجا که تاریخ شهادت شروع شده است حاضر شود تا اینکه بتواند شهید شود. شرح‌حال و احوالات شهدا را بخوانیم و بفهمیم که چرا می‌خواهند در حضوری که امام خمینی در تاریخ آورده‌ خودشان را حاضر کنند و این حضور یعنی شهادت. شهادت حضور در جهان حضرت اباعبدالله؛ شهادتی که حضرت اباعبدالله در ابتدای تاریخ شهادت شروع کردند و حضرت امام ادامه دادند. امثال حاج قاسم، چرا دنبال شهادت می‌دوند؟ چون در این آغاز تاریخی که حضرت امام آن را معنا کرده‌ است بودن در دل شهادت را می‌خواهند؛ می‌خواهند عقب نیفتند. شهید آوینی‌ها این را می‌خواهند با قلم و ادبیاتشان ادامه بدهند. آوینی هم قلمش شهادت‌پرور می‌شود و هم خودش شهید می‌شود.
 فرهنگ شهید و شهادت بهترین نوع حضور در زمانه
فرهنگ شهید و شهادت بهترین نوع حضور در زمانه است و درک امکانات و ظرفیت زمانه امری است که موجب می‌شود تا شهید مرعوب سیطره حاکمان جبار و استکبار نشود؛ این را همه تصدیق می‌کنند که فرهنگ شهید و شهادت چه تأثیری در مقابله با دشمن دارد. دیگر طرف چه اقدامی می‌تواند انجام دهد؟ نهایت این است که بگوید من می‌خواهم با برق شمشیرهایم شما را بترسانم! می‌گوییم خدا پدرت را بیامرزد! ما آمدیم که اصلاً شهید بشویم. آن شهیدی که افقی برای خودش کشف کرده است، می‌داند که با شهادتش چه آینده‌ای شکل می‌گیرد. حاج قاسم دربه‌در دنبال شهادت می‌گشت، چون می‌دانست که با شهادتش ادامه برتر خود را در جامعه جاری می‌کند و دیدید که شد؛ یعنی وجوه پنهان و نهفته این شخصیت به ظهور آمد. این قصّه همه شهادت‌ها است. فرهنگ شهید و شهادت بهترین نوع حضور است. خدا ان‌شاءالله توفیقش را به ما بدهد که این نحو بودن را در خودمان تجربه کنیم.
حضرت اباعبدالله می‌فهمند که ظرفیت زمانه، ظرفیتی است که می‌شود از امویان عبور کرد. 10 سال قبل از اینکه یزید سر کار بیاید، معاویه هست؛ امام حسین هم امام جامعه است، اما شهادت معنا نمی‌دهد؛ آن ‌وقتی ‌که می‌خواهند از مدینه خارج شوند، وقتی‌ که یزید حاکم است، حضرت بحث شهادت را به میان می‌آورند؛ یعنی با توجه ‌به ظرفیت زمانه، شهادت پیش آمد؛ ظرفیتی که می‌شود با آن تاریخی شروع بشود. به همین جهت است که درک امکانات و ظرفیت زمانه در مسأله شهادت، هم کربلا را برای ما اندیشیدنی‌تر می‌کند و هم می‌گذارد که ما نسبت به تاریخ خودمان فکر کنیم.
البته بناست که شهادت به زیباترین شکل جلوه کند؛ بنا نیست امام حسین صرفاً یک آدم پهلوانی باشد. باید ظرفیت زمانه را درک کرد و دید که می‌شود در این زمانه شهادت را دنبال کرد. مگر می‌شود شهادت را هرکسی دنبال کند؟ دیدید که توّابین بیچاره بعد از حادثه عاشورا می‌خواستند شهادت را دنبال کنند، چه نتیجه‌ای گرفتند؟ هیچ.نظر به شهدای کربلا و نفی سیطره امویان در کنار نظر به شهدای انقلاب اسلامی و نفی سیطره استکبار، عاملی است جهت کسب بصیرت تاریخی. بیش از چهار هزار متفکر جهان اسلام سراغ حضرت امام محمّد باقر و امام صادق (علیهماالسلام) می‌روند. متفکر جهان اسلام غیر از شیعه‌بودن است. امروز اگر ادّعا کنیم که تمام جهان اسلام غیر از وهابیت، شیعه هستند، ادّعای گزافی نیست؛ هم فقهاً شیعه هستند و هم کلاماً؛ این ادّعای ما نیست، چراکه هر چهار امام اهل‌سنت، مستقیم و غیرمستقیم تحت مکتب حضرت صادق(ع) هستند. استادان بزرگی مانند آیت‌الله جوادی در درس فصوصشان می‌فرمودند: «ابن‌عربی شیعه است.» ابن‌عربی از نظر فقهی به ظاهر حنفی است ولی ایشان دوگانگی‌ای بین فقه حنفی شافعی با فقه شیعی نمی‌دانند. یا آیت‌الله حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می‌گویند مرحوم قاضی معتقد بود که مولوی و ابن‌عربی و امثال اینها شیعه هستند؛ نه صرف شیعۀ عقیدتی، اطلاقاً شیعه. نگاه کنید کتاب روح مجرد را.
بسیاری از روایت‌های ما را که اموی‌ها داشتند حذف می‌کردند، بنی‌العباس به‌خاطر حفظ هویت خودشان که نشان بدهند از مسیر اهل‌بیت جدا نیستند، احیا کردند. خود معاویه خیلی تلاش کرد که هیچ روایتی در فضیلت امیرالمؤمنین نباشد، اما بنی‌العباس که آمدند اینها را احیا کردند؛ نه به‌خاطر تشیع بلکه دیدند می‌توانند از این طریق حیات خودشان را احیا کنند.
   امویان، زندانیان زمانه‌ خویش
امویان با امیدی که به اسلحه‌ها و حیله‌های رسانه‌ای خود داشتند، زندانی زمان حال خود شدند. ما گاهی می‌گوییم چقدر قوی هستیم، آن وقت «چقدر قوی هستیم» منجر می‌شود که زندانی زمان حال خود بشویم و نتیجه‌اش این می‌شود که فاقد هرگونه آینده‌نگری باشیم. الان مگر جهان استکبار همین‌طور نیست؟ به قول خودشان می‌گویند جهان استکبار هیچ آینده و چشم‌اندازی ندارد و به همین جهت دائم گرفتار تکنیک بعد از تکنیک شده است. می‌خواهند این‌طور خود را ارضا کنند. حتّی میشل فوکو که پست‌مدرن است می‌گوید دیگر برای آن جهانی که فکر می‌کردیم می‌توانیم با مدرنیته و پست‌مدرنیته بسازیم، آینده‌ای نمانده است. امویان با امیدی که به اسلحه‌ها و حیله‌های رسانه‌ای خود داشتند، زندانی زمان حال خود گشتند و فاقد هرگونه آینده‌نگری شدند؛ در مقابل، امام حسین(ع) نماد آینده‌نگری و مقابله با ظلمات آن دوران بودند و متذکر آینده‌ای بودند که حجاب امویان و جاهلیت دوران تلاش داشت جهان اسلام را از آن آینده غافل کند، تا مردم گمان کنند جاهلیت همچنان ادامه می‌یابد. اگر موفّق می‌شدند، هیچ‌چیز از اسلام باقی نمی‌ماند. امروز اگر آینده ندارد، امروز نیست، همان نیهیلیسم و پوچی است که جهان را فراگرفته است. بنی‌امیه نه‌تنها امام حسین را شهید کردند، بلکه خانه‌های بنی‌هاشم را هم در مدینه خراب کردند که از نظر خودشان این جریان تمام شود. کی تابه‌حال این‌طور بوده که اگر یک گروهی مغلوب می‌شدند، اسب‌ها را زین کنند و بر جسدهای اینها با اسب‌هایی که نعلین نو زدند، بتازند؟ اینها معمول نبوده است؛ قبل از آن هم معمول نبوده است. یعنی باید این گوشت‌ها را با خاک‌ها یکی کنیم که هیچ‌چیزی نباشد. اینکه حضرت زینب برادرشان را پیدا نمی‌کنند، به‌خاطر این بود که واقعاً پیدا نبود. وقتی علی‌اکبر را شهید می‌کنند، هلهله و رقاصی و خوشحالی پیش می‌آید، چون فکر می‌کردند که امام بعدی علی‌اکبر است. خوشحالی آدم کشتن که نیست. حس حضور در آینده است؛ چون می‌دیدند که بی‌‌‌‌‌آینده هستند. به راز شهادت خیلی باید فکر کنیم؛ شهادت یعنی بهترین حضور در آینده. حضرت اباعبدالله متذکر آینده‌ای می‌شوند که حجاب امویان و جاهلیت دوران تلاش داشت جهان اسلام را از آن آینده غافل کند و مردم گمان کنند جاهلیت همچنان ادامه می‌یابد؛ در حالی ‌که چیزی نگذشت و جهان از آن امامان شد و بیش از چهار هزار دانشمند به سراغ حضرت امام باقر و امام صادق آمدند تا اسلام زنده بماند. حاج قاسم گفت: «ما اگر بخواهیم نامزد باشیم، نامزد شهادتیم.» این نشان می‌دهد که می‌فهمد که یک حضور برتری را می‌تواند با شهادت خودش ایجاد کند.
اوّلاً کربلا در نسبت با حضور، چه آینده‌ای را برای ما تدوین کرد و حاج قاسم‌ها چه معنایی به ما می‌دهند؟ پیام عاشورا یعنی حضور در آینده از طریق شهادت.
 راز شهادت و حضور در آیندۀ تاریخ
با جمهوری اسلامی چه آیندۀ مهمّی مقابل ما گشوده شد؟ جملۀ حاج قاسم را با هم بخوانیم؛ من می‌گویم این جمله عطای الهی بود. عطای الهی به حاج قاسم این بصیرت است. با هم بخوانیم این جمله را: «خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به شوق فروش آمده‌اید… عنایت کنید جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است. امروز قرارگاه حسین ‌بن‌ علی ایران است.» آیا این تعابیر ناسیونالیستی است؟ تعبیر دیگری دیدم که خرد خسروانی وجدانی را به ما داد که شیعه را بفهمیم. این تعبیر برای کربَن است؛ می‌گوید: «ایرانی‌ها تشیع را که اصیل‌ترین نحوۀ قرائت اسلام است، برگزیدند.» ما عمیق‌ترین قرائت را داریم عرضه می‌کنیم. به قول یکی از استادان، می‌فرمودند: «غزه شیعیانی هستند که دست‌بسته نماز می‌خوانند.» همین‌طور است. ما تشیع را به‌عنوان تبیین اصیل مطرح می‌کنیم. هر مسلمانی دوست دارد که عمیق‌ترین نحوۀ اسلام را برای خود کشف کند، به سمت تشیع بیاید. می‌فرماید: «بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند دیگر حرم‌ها می‌ماند. اگر دشمن این حرم را از بین ببرد، حرمی باقی نمی‌ماند؛ نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).» انقلاب اسلامی یک حرکتی است که می‌خواهد با یک شور انقلابی پیش برود ولی جمهوری اسلامی یک سازمان است، یک دستگاه است و می‌خواهد آن را حرکت دهد. می‌گوید نه، همین بستر، بستر طلوع آینده است. چرا حاج قاسم بحث جمهوری اسلامی را مطرح می‌کند؟ ایشان هم بهتر از من بلد بود بگوید انقلاب اسلامی ولی تقریباً در جملات ایشان انقلاب اسلامی نمی‌بینید. این مرد مخاطبش را آماده می‌بیند که بحث جمهوری اسلامی را مطرح کند.
 ارتباط مستقیم امام راحل با جهان جدید
انسان‌ها بخصوص در تاریخ جهان جدید بزرگ‌تر از آنی هستند که بخواهند فقط در جهان محدود خودشان باشند. اصطلاحاً می‌گویند: «انسان جدید سوژۀ خودش شده.» یعنی می‌خواهد تمام عالم را پیش خودش داشته باشد. چطور شد که هواپیما و فضای مجازی و… را اختراع کرد؟ چون خودش بیش از آنی است که یک گوشه‌ای باشد. آیا این انسان به جهت این ‌همه بزرگی می‌تواند به جهانی که مدرنیته به او عطا می‌کند، راضی باشد؟ نه جهان مدرن را می‌خواهد، نه جهان تحجّر و داعشی‌گری را می‌خواهد. حتماً جهان وسیع‌تری می‌خواهد. بشر جدید به کمتر از جهان مدرن نمی‌تواند راضی باشد ولی حالا اینجاست. جهان مدرن می‌خواست از ابعاد معنوی انسانی که می‌خواهد در جهان باشد، پاسداری کند ولی نتوانست. امثال جان‌لاک و اینها نمی‌گویند که دین نداشته باشید؛ جالب است بدانید که جان‌لاک می‌گوید: «دین محترم است، ما هم تقویت می‌کنیم سیاسیون را، اما دین نباید تکلیف انسان را روشن کند.» ادعای من این است که بشر جدید آرام آرام رسید به اینکه نمی‌تواند در بزرگی خودش سکولار بماند؛ نمی‌خواهد کاتولیک هم بشود، نمی‌خواهد دین متافیزیکی هم داشته باشد، نمی‌خواهد تئولوژی هم داشته باشد؛ بلکه این بشر چیزی را می‌خواست که در عین حضور جهانی‌اش به نام بودن، یک هویت قدسی داشته باشد و این را انقلاب اسلامی از طریق حاج قاسم‌ها متذکر شد؛ به همین علت بود که دیدید کسانی خود را در حاج قاسم یافتند که ظاهراً هم آدم‌های متدینی نبودند. اینها می‌خواستند در جهان باشند. ما ممکن است در نسبت با انقلاب اسلامی به‌عنوان یک حرکت دینی نسبتمان را با امام و حاج قاسم شکل دهیم ولی این همۀ ما نیستیم. ما خودمان هم بیش از آنیم که اینجا باشیم. ما می‌خواهیم در همۀ جهان باشیم در حدی که با همۀ جهان در جهان آیندۀ قدسی مشترک و سهیم باشیم که انقلاب اسلامی و امام خمینی با آگاهی بشر جدید و جهان جدید ارتباط مستقیم دارد. ادلّه‌ای داریم که امام به‌طور حیرت‌انگیز متوجّه بشر جدید بود. آن جملۀ مشهورشان هم هست که می‌فرمایند: «اشتباه می‌کنید، من برگردم این مردم برنمی‌گردند.» چون مردم به‌دنبال جهان جدیدی هستند.
 حضور استعلایی مردم در دلدادگی به امام حسین(ع)
حضور استعلایی و روح والای مردم در دلدادگی به امام حسین موجب حفظ افراد و جامعۀ اسلامی در طول تاریخ شده است. شما در پیش خودتان چیزهایی دارید که گاهی از آن غافل هستید که امامان به آن متذکر می‌شوند و در راستای فرهنگ امامان مورد توجّه قرار می‌گیرد.
حضرت امام فرمودند: «اسلام را نهضت کربلا حفظ کرد.» جامعۀ گذشتۀ ما با امام حسین حفظ شده است.جهان مدرن که آمد، آن جامعه دیگر نمی‌تواند بماند؛ بخواهد و نخواهد نمی‌تواند بماند. ولی آیا نمی‌شود ما با امام حسین در این تاریخ هم حاضر باشیم؟ تعلّق استعلایی و وجدانی به حقیقت توحیدی انقلاب اسلامی و شهدا، ان‌شاءالله برخلاف نقشه‌های دشمن موجب حفظ افراد و جامعۀ اسلامی و از این مهم‌تر کارآمدی انقلاب اسلامی خواهد شد. آیا انقلاب اسلامی و شهدا چنین چیزی را در مقابل ما نمی‌گذارند که موجب حفظ افراد و جامعۀ اسلامی و کارآمدی نظام اسلامی بشود. هروقت خواستید تاریخ را حس کنید ببینید بر جان انسان‌ها چه چیزی نازل شده است. حضرت آقا در ماه رمضان فرمودند از انفعال و ناامیدی پرهیز کنید و بعد فرمودند که کانون امید باشید. این صادق‌ترین حرفی است که در این تاریخ زده شده است. ما کسانی را می‌شناختیم که هیچ نسبتی با انقلاب و دیانت نداشتند، اما به حاج‌قاسم ارادت داشتند. همان‌طور که حضور استعلایی اباعبدالله جریان اموی را از بین برد و یک حضور تاریخی خاص آورد، ما این را در حضور حاج قاسم دیدیم. این است که ما باید کربلای خودمان را در این تاریخ و آنچه که باید پیش بیاید تجربه کنیم. به اجمال و ابهام می‌دانیم که خبری در راه است. حافظ هم می‌فرماید: «آنقدر هست که بانگ جرسی می‌آید.»
 حضور توحیدی انقلاب اسلامی در آخرالزّمان
یک روایت فقهی از امام حسین(ع) در ده سال امامتشان نداریم. ببینید چقدر بیرون بودند از تاریخ اسلام. چقدر گذشت که این‌همه رجوع به امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) شد؟ چرا امام کاظم(ع‌) زندانی شد؟ چه می‌شود که مأمون مجبور می‌شود امام رضا را بیاورد کنار خودش، حداقل به اسم ولیعهدی بنشاند؟ همان‌طور که می‌دانید در آن جلسه حضرت ابتدا نمی‌پذیرند؛ ولی مأمون تحکم می‌کند چراکه بدون ولایت امام رضا دیگر نمی‌تواند هویت خودش را نگه دارد. حیات توحیدی در هر تاریخی جای خود را به بهترین نحو باز می‌کند.
 حضور یاران مهدی (عج)
 در شرق و غرب عالم
انقلاب اسلامی یک حضور توحیدی دارد و جواب یک بشری را می‌دهد که اتفاقاً می‌خواهد جهانی باشد و قدسی باشد؛ اینجاست که می‌فرماید: «یاران مهدی (عج) اگر در شرق عالم هستند، در غرب عالم هم حاضر هستند.» ما آن‌قدر که در کاخ سفید حاضر هستیم، بایدن حاضر نیست. این ‌همه در جریان این جهان بودن، نشان می‌دهد که روح جهانی پیدا شده است؛ قبلاً در جریان قبیله بودن کافی بود؛ عموماً معنای هرکسی محلّه‌اش بوده است؛ الان یعنی آیا واقعاً بشر آخرالزّمانی طلوع کرده است؟ شواهد نشان می‌دهد که آری.
 ماهیت بشر آخرالزّمانی
بشر دیروز با علمش خودش بود، بشر امروز با بودنش خودش است؛ بشر دیروز دانشش مقدم بر بودنش بود، بشر امروز بودنش اصل است. اگر نتوانستید بودنش را به‌طور قدسی به او بدهید با هزار استدلال قرآنی و فقهی نمی‌توانید خودش را به خودش بدهید. در میخانه یعنی چه؟ یعنی بودن پیش خودم. میخانه یعنی من در شعف حضور خودم، خودم باشم. در میخانه بگشایید، چه کسی دارد این را می‌گوید؟ یک فقیه متدین و متعبّد. بیت آخر هم این است:
بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده هوشیار شدم
این یعنی بشر آخرالزّمان؛ بشری که نهایی‌ترین نهایت را بودن خودش می‌داند؛ یعنی اگر بودنش را توانست الهی حس کند، پوچی حس نمی‌کند. تاریخی که ما الان داریم ظرفیت این را دارد که نگذارد بعد از امام، امام به حاشیه برود. ما امام را ادامه دادیم. می‌خواهم نتیجه بگیرم؛ تاریخ ظرفیت این را دارد که در حال حاضر ما ولایت حضرت امام را به معنای ادامۀ ولایت حضرت حق در این تاریخ کاربردی‌تر یا ملموس‌تر به صحنه بیاوریم. گویا بشر ظرفیت بیشتری دارد. اگر حرفی برای وجدان عمومی داشته باشید مردم آماده‌تر از دیروز هستند برای اینکه در امروز و فردایشان حاضر بشوند.

 

بــــرش

انقلاب اسلامی خنثی‌کننده‌ حیله‌های رسانه‌ای

انقلاب اسلامی یک وجدان عمومی آورده است که تا حدی نقشۀ آنها را خنثی می‌کند و آینده هم طبق آنچه گفته شد، از آن شهید و شهادت است. برای اینکه شهید عجیب در وجدان عمومی انسان‌ها غوغا به پا می‌کند. حاج قاسم چه غوغایی در وجدان عمومی به پا می‌کند؟ همین است که ما با همۀ این رسانه‌ها و دیکتاتوری رسانه‌ها و امپراطوری رسانه‌ها می‌دانیم که آینده، آیندۀ دیگری است.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و چهل و دو
 - شماره هشت هزار و دویست و چهل و دو - ۰۴ مرداد ۱۴۰۲