پیگیری پرونده | قاتل فراری 4 مرد، وعده قتل‌عام دیگری داد

وحشت از شبح سرگردان در روستا

قاتلی در بخش جلالوند کرمانشاه بعد از اینکه خون 4 روستایی را ریخت، فرار کرد و با گذشت بیش از 20 روز هنوز زندگی مخفیانه‌ای دارد. به گزارش «ایران»، اهالی روستای زینلان علیا از توابع بخش سرفیروزآباد جلالوند بعد از قتل‌عام خونین روز و شب ندارند! همه فکر و ذکرشان شده وحشت و اضطراب به خاطر پرسه زدن قاتلی در اطراف شهر که 4 نفر را به قتل رسانده و تهدید کرده است 8 نفر دیگر را هم می‌کشد!
4 قتل با شلیک‌های مرد کینه‌ای
11 تیرماه امسال صدای شلیک‌های پی‌درپی در منطقه کوهستانی روستا پیچید. جوان 37 ساله‌ای که با تراکتور خود سر زمین کشاورزی مشغول کار و کوبیدن نخودها بود، یکی از اهالی روستا به نام مراد را دید که به سمت زمین کشاورزی باباخان قاسمی نزدیک شد. باباخان به همراه دو پسرش به نام‌های عرفان و اشکان مشغول کار بودند. یکی از اقوام آنها به نام بیژن هم در زمین آنها بود. راننده تراکتور داشت با چشم خود رفتار مراد را می‌دید. باورش نمی‌شد که شاهد چنین جنایت وحشتناکی باشد. مراد کلاشنیکف در دست داشت که بی‌محابا به سمت باباخان و پسرانش نشانه رفت. بدون لحظه‌ای مکث و تردید دست را روی ماشه فشرد و رگبار مرگ را بر سر پدر و پسرانش بست. اجساد روی زمین می‌افتاد و در زمین کشاورزی حمام خون به راه افتاده بود.
فرار به کوهستان
مراد بدون هیچ وقفه‌ای اسلحه را به سمت بیژن گرفت و با تیراندازی به سمت او مجال زندگی را از او هم گرفت. سپس راه کوهستان را در پیش گرفت و فرار کرد.
از همان موقع تا به امروز، راننده تراکتور دچار افسردگی شده و صحبت نمی‌کند اما او تنها کسی نیست که بعد از این حادثه از کار و زندگی‌اش افتاده است.
دست قاتل را شکسته بودند
اختلاف و درگیری میان مراد و باباخان از حدود 3 سال قبل آغاز شد. قبل از آن مراد با پسرعموی خودش اختلاف ملکی پیدا کرده بود که در آن درگیری حتی به یک زن با تبر ضربه‌ای هم وارد کرده بود اما بعد از آن، اختلافات ملکی مراد با اهالی روستا تمامی نداشت.
این بار با داماد باباخان به خاطر زمین کشاورزی اختلاف پیدا کرد. مراد می‌گفت این زمین روبه‌روی خانه من است و ملکیت آن به من تعلق دارد اما داماد باباخان می‌گفت که تو نمی‌توانی به ما زور بگویی! هر چند این زمین سند ندارد اما مدارکی داریم که نشان می‌دهد ملکیت زمین به تو تعلق ندارد.
درگیری که بین آنها بالا گرفت، مراد شروع کرد به تهدید!
کار به درگیری مراد با خانواده باباخان رسید که در آن درگیری که یک سال قبل رخ داد، دست مراد شکست. از همان زمان بذر کینه در دل او کاشته شد. می‌گفت خانواده باباخان نباید از داماد خود حمایت می‌کردند و آنها را تهدید به مرگ کرده بود. داماد باباخان به حدی ترسیده بود که بار و بندیل زندگی‌اش را از روستا جمع کرد و برای سکونت به کرمانشاه رفت. اما مراد دست‌بردار نبود. اهالی وساطت می‌کردند که با خانواده باباخان آشتی کند اما او می‌گفت آنها دست من را شکستند و من باید آنها را به قتل برسانم!
بالاخره مراد وعده مرگبار خود را عملی کرد!
پرسه‌زنی قاتل در روستا
مراد از روز حادثه تا به امروز متواری است. همسر و فرزندانش از یک سال قبل که درگیری او با اهالی زیاد شد، دیگر نتوانستند زندگی پر از تشنج با او را تحمل کنند. همسرش جدا شد و به همراه 2 دختر جوانش به کرمانشاه رفت. حالا مراد جایی برای ماندن ندارد و در قسمت‌های کوهستانی روستا پرسه می‌زند. چند بار نیمه‌های شب سراغ برخی اهالی که در خانه‌شان تنها زندگی می‌کنند، رفته و با تهدید از آنها نان گرفته است.
در میانی اهالی شایعه شده که مراد با یکی از مأموران انتظامی تماس گرفته و گفته این افراد که کشتم، بیگناه بودند. حالا می‌خواهم 8 نفر دیگر را هم بکشم!
معلوم نیست این حرف‌ها حقیقت دارد یا نه اما چیزی که مشخص است، اینکه اهالی بشدت ترسیده‌اند. دیگر کسی با آرامش سر زمین کشاورزی نمی‌رود و شب‌ها سرشان را راحت روی بالش نمی‌گذارند.
قتل دو نفر دیگر در روستای خلیلان
وحشت در میانی اهالی روستا زمانی بیش از قبل شد که متوجه شدند دو پسرخاله مراد، به خاطر اختلاف ملکی با 2 نفر از اهالی روستای خلیلان، آنها را به قتل رسانده و متواری شده‌اند. ولوله در میان اهالی زیاد است. آنها می‌گویند نکند مراد و پسرخاله‌هایش الان به هم ملحق شده‌اند و می‌خواهند نقشه قتل بسیاری از اهالی روستا را بکشند! اهالی روستا این اطلاعات را در اختیار خبرنگار «ایران» قرار می‌دهند!
آنها می‌گویند که مراد یک انسان معمولی بود مثل بقیه اهالی. او مغرور و یک‌کلام بود و گاهی برخی مسائل را کینه می‌کرد، هر قدر هم برایش توضیح می‌دادند به خرجش نمی‌رفت.
گنج خانوادگی قاتل
مثلاً بعد از فوت مادرش به خواهران و برادران خود می‌گفت، من شنیده‌ام مادرمان گنج داشته و شما آن را به من نداده‌اید! هرقدر آنها می‌گفتند گنجی در کار نبوده و اگر بود الان اوضاع مالی ما باید تغییری می‌کرد؛ مراد قبول نمی‌کرد و حرف خودش را می‌زد.
حالا همین فرد معمولی بدخلق، تبدیل شده به شبح سرگردان شب‌های روستا که همه اهالی منتظر دستگیری او هستند.
بنابراین گزارش، متهم این پرونده هنوز توسط مراجع انتظامی مربوطه دستگیر نشده است.
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و چهل و یک
 - شماره هشت هزار و دویست و چهل و یک - ۰۳ مرداد ۱۴۰۲