اشکهای مادر برای دختر فراری اش
از روزی که مادرم با مردی که ۲۰ سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد، حال و روز خوبی ندارم و در آشفتگی شدیدی به سر میبرم. حوصله هیچکسی را ندارم چرا که او نمیتواند جای پدرم را بگیرد، با اینکه پدر خودم نیز آدم خوبی نبود و دائم من و مادرم را اذیت میکرد...
او داستان زندگیاش را اینگونه روایت کرد: 5 سال بیشتر نداشتم که قیچی طلاق، زندگی خانوادگی ما را به گونهای برید که سرنوشت من نیز روی لبههای وحشتناک آن قرار گرفت و قطعه قطعه شد.
کودکی احساسی بودم و به یقین آغوش مادر را پناهگاه خودم میدیدم چرا که پدرم اعتیاد داشت و من در همان سن کودکی، آشفتگی و بیسر و سامانی را تجربه کردم اما باز هم در کنار مادرم احساس آرامش میکردم.
خانواده پدریام که با ما رفت و آمدی نداشتند و از خانواده مادری نیز دوری میکردم، چرا که آنها مرا بچه طلاق صدا میزدند و نفرتی را در دلم ایجاد میکردند.
مادرم با کارگری هزینههای زندگی را تأمین میکرد و من هم به تحصیلم ادامه میدادم تا اینکه 2 سال قبل سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد.
مادرم با مردی که از خودش۲۰ سال بزرگتر بود و او هم مثل مادرم از همسرش جدا شده بود ازدواج کرد، اما من هیچ علاقهای به ناپدریام نداشتم و نمیتوانستم او را به جای پدرم بپذیرم. وقتی «حمید» به خانه ما میآمد، من به داخل اتاقم میرفتم و دوست نداشتم با او روبهرو شوم. اما هفته گذشته وقتی او به خانه ما آمد، من هم بنای لجبازی با او را گذاشتم و سعی کردم به او بفهمانم که هیچ احساس خوبی نسبت به او ندارم.
این در حالی بود که مادرم فقط به این لجبازی آشکار نگاه میکرد و میخندید. من که از این رفتارها عصبانی شده بودم، خطاب به ناپدریام فریاد زدم: تو پدر من نیستی و حق نداری به من امر و نهی کنی! مادرم ناگهان سمت شوهرش ایستاد و من ویران شدم.
به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به خانه دوستم رفتم.
بعد از چند روز که در خانه دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم میدهد و بعد از چند ساعت متوجه شدم که مادرم جلوی در خانه دوستم آمده و من را به اجبار به خانه برد.
در ادامه مادر نگران که از استرس کمی صدایش میلرزید و گریه میکرد، وقتی حرفهای دختر را شنید، اشکریزان گفت: دختر نوجوانم چه میداند که یک زن مطلقه بودن یعنی چه! او چگونه درک میکند که وقتی صاحبخانه میگوید من به زن تنها خانه نمیدهم چه احساسی دارم! او چه میفهمد که اگر سایه یک مرد بالای سرت نباشد با چه مشکلاتی دست به گریبان هستی! آیا دخترم میداند در 9سال گذشته چگونه هزینههای تحصیل و مخارج زندگی را تأمین کردهام؟!
نظریه کارشناسی
فخرآبادی کارشناس ارشد روانشناسی
بیشک خانواده، نخستین و مهمترین بستر رشد همهجانبه انسان است که از دیرباز نقشها و کارکردهایش مورد توجه روانشناسان، جامعهشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت بوده است. یکی از وجوه منفی پدید آمده از این نهاد اجتماعی، آسیبی به نام طلاق است که موجب بروز ناهنجاریهای اجتماعی بسیاری میشود. در سایه طلاق، فرزندان ناخواسته درگیر تضادهایی میشوند که نه توان درک آنها را دارند و نه تاب کنار آمدن با آنها را. محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترک پس از انحلال خانواده، آنها را از بسیاری مواهب و مزایای خانوادگی محروم میکند و اثرات جبرانناپذیری بر آنها باقی میگذارد.
طلاق، پیامدهای منفی بسیاری بر فرزندان دارد. فقدان پدر و مادر غیر از مشکلات مادی که برای فرزندان به وجود میآورد، از نظر تربیتی و عاطفی نیز ضربه سختی به روح و روان آنان وارد میکند. در حقیقت فرزندان طلاق، قربانی اشتباه پدر و مادری هستند که بدون توجه به حق و حقوق آنان از یکدیگر جدا شدهاند. برخی از این آسیبها و پیامدها عبارتند از:
۱. ایجاد بحرانهای روحی و روانی
۲. خلأ عاطفی
۳. افت تحصیلی
۴. گرایش به بزهکاری و اعتیاد
طلاق، پایان زندگی نیست؛ بلکه پایان ازدواجی نافرجام است. در این میان قربانیان اصلی کودکان و نوجوانانی هستند که با از هم پاشیدگی کانون خانواده، دچار مسائل و مشکلات عدیدهای میشوند. به همان میزان که زندگی در یک خانواده باثبات و به دور از آشفتگی و ناآرامی میتواند به رشد و نمو بهتر کودکان و نوجوانان کمک کند، به همان میزان نیز اختلاف میان پدر و مادر و بویژه طلاق و جدایی آنان از یکدیگر میتواند آسیبهای بسیاری به جسم و روان فرزندان وارد کند. تأثیرات این آسیبها تا جایی است که فرزندان طلاق در تعاملات اجتماعی، فرهنگی و تحصیلی دچار مشکلات جدی میشوند و گاه حتی به سوی گردابهای خطرآفرینی چون اعتیاد کشیده میشوند. در شرایطی که زنان و مردان پس از طلاق یا از دست دادن همسران خود قصد ازدواج مجدد دارند، بهتر است برای پیشگیری از مشکلات ارتباطی فرزندانشان با نامادری یا ناپدری با مراکز مشاوره موضوع خود را درمیان بگذارند تا با راهکارهای مناسب رفتارهای ضدپذیریشی از سوی فرزندان التیام یافته و یا پیشگیری شود تا زمینه و مقدمات شروع بهتر زندگی برای طرفین ایجاد شود.
فرزندان هم حق دارند بفهمند و درک کنند اگر این فضا برایشان ترسیم شود، قطعاً از این چالش رهایی خواهند یافت.