گفت و گوی «ایران» با دکتر بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی

روایت یعنی هویت

اگر تجربه تاریخی وارد حوزه «روایت» و «هنر» نشود، رابطه ما با تاریخ یک رابطه سطحی خواهد ‌بود

احتمالاً برای شما هم پیش آمده که وقتی به خواندن خاطرات، تماشای فیلم یا عکس یکی از رخدادهای مهم زندگی‌تان می‌پردازید، آن تجربه را ناب‌تر و عمیق‌‌تر‌ حس می‌کنید، چراکه اغلب «روایت»، تأثیرگذاری عمیق‌تری بر ما دارد. دکتر بهمن نامور‌مطلق، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی معتقد است برای بهره گرفتن از تاریخ هم باید آن را در قالب‌های هنری چون داستان، رمان، فیلم سینمایی، تئاتر، هنرهای تجسمی و... به «تجربه روایی» بدل کرد تا اثرگذارتر شود. از نظر او با تاریخ می‌توان اندیشید در صورتی که بتوانیم با ابزارهای روایی «تاریخ‌داری» را به «تاریخ‌مندی» بدل کنیم. او در گفت‌وگو با ما از اهمیت «تجربه روایی» و «هنر» در ساخت تاریخ می‌گوید و اینکه چقدر مهم است که یک جامعه بتواند روایت‌های خود را بسازد. نامورمطلق در این زمینه دو کتاب «ترا روایت» و «دیرش روایی» را نگاشته است. علاوه بر اینکه در کارنامه اجرایی‌ او مدیریت نهادهایی چون فرهنگستان هنر، دانشگاه استاد فرشچیان، خانه هنرمندان، معاونت صنایع‌دستی سازمان میراث فرهنگی هم دیده می‌شود.

مهسا رمضانی
خبرنگار

 جناب دکتر نامورمطلق، ما که از سابقه تاریخی خوبی برخورداریم آیا توانسته‌ایم به درستی تجربه‌های تاریخی‌مان را برای پیشبرد مسائل‌مان به‌کار گیریم؟
ما نسبت به نقش و تأثیری که «تجربه روایی» در زندگی‌مان دارد، کم‌توجهیم. به همین دلیل به‌رغم اینکه در کنار با سابقه‌ترین تمدن‌های بشری قرار داریم و یک «جامعه تاریخ‌دار» محسوب می‌شویم، اما نمی‌توانیم از تجربیات تاریخی‌مان استفاده‌ کنیم و به تعبیری «تجربیات را تجربه می‌کنیم.»
 
گره کار کجاست که بهره لازم از تاریخ‌داری‌مان نمی‌بریم؟
یکی از دلایل آن بی‌توجهی به نقش و کارکرد «روایت‌‌ها» است. داشتن «تاریخ‌ بلند» نشان‌دهنده «تاریخ‌‌مندی» نیست، چون تاریخ‌مندی هنگامی شکل می‌گیرد که برخی از عناصر و لوازم فراهم شده‌ باشند. «تاریخ ‌داری» الزاماً به «تاریخ‌مندی» منجر نمی‌شود.
 
وجه تمایز «تاریخ‌داری» و «تاریخ‌مندی» چیست؟
در مواجهه با تاریخ سه مرحله داریم؛ ما یک تاریخ زمانی داریم که به آن «تاریخ‌داری» اطلاق می‌شود و دوم تاریخی داریم که دربردارنده متن‌های بشری و پردازش تاریخی است و به آن «تاریخ‌مندی» گفته می‌شود. اگر تجربیات زمانی ما به تاریخ به معنای متن تبدیل نشود، عملاً از آن تجربیات بهره‌ای نخواهیم ‌برد. در واقع در صورت ثبت شدن است که تاریخ‌مند می‌شویم و این تاریخ‌مندی است که ما را از تکرار می‌رهاند. ما امروزه تحولات اجتماعی‌ را پیوسته تکرار کرده و در فاصله‌ای مجدداً از صفر شروع می‌کنیم. اگر تاریخ یک جامعه به مرحله «تاریخ‌مندی» نرسد، همچنان در کودکی‌اش باقی خواهد ‌ماند و هیچ‌گاه به بلوغ نمی‌رسد. امروزه در خصوص «متنیت‌بخشی به تاریخ» وضعیت رضایت‌بخشی نداریم.
اما یک مرحله سوم و بالاتری هم داریم به نام «تجربه روایی.» تبدیل «زمان» به «تاریخ» و نوشتن آن برای بهره‌مندی از آن کافی نیست، مگر اینکه این «تجربه تاریخی» را به «تجربه روایی» بدل کنیم و آن را در قالب داستان، رمان، فیلم سینمایی، تئاتر، هنرهای تجسمی و... درآوریم. اگر تجربه تاریخی وارد حوزه «روایت» و «هنر» نشود، رابطه ما با تاریخ یک رابطه سطحی خواهد ‌بود.
 
تجربه روایی چگونه این عمق‌بخشی را رقم می‌زند؟
مثلاً هومر سال‌ها پیش اهمیت روایت را درک کرده بود؛ «وقتی اولیس حوادثی را در جریان جنگ تروا سپری می‌کند و نهایتاً با طرح او، تروا شکست می‌خورد، در مسیر برگشت به ‌کشورش دچار نفرین شده و در دریاها سرگردان می‌شود و...» همه این مشکلات در کتاب اودیسه هومر با جزئیات نوشته شده ‌است، اما نکته این است که در مسیر بازگشت به کشورش اهالی جزیره متوجه هویت او می‌شوند و می‌کوشند تا در یک مراسم آیینی از او تجلیل ‌کنند. پادشاه آن جزیره از نقالی می‌‌خواهد در این مراسم نقالی کند. این نقال، داستان خود اولیس را برایش تعریف می‌کند. در آن لحظه همه فکر کردند این کار موجب ملالت اولیس می‌شود و نقال را سرزنش می‌کنند، اما به یکباره متوجه می‌شوند اولیس سر خود را در دستانش گرفته و می‌گرید. اولیسی که این حوادث را در عالم واقعی سپری کرده‌ و خم به ابرو نیاورده‌ بود، با شنیدن داستانش به گریه می‌افتد و احساسات او برانگیخته می‌شود. این نقال به این درک رسیده‌ بود که «تجربه روایی» تجربه‌‌ای ناب‌تر و عمیق‌تر از تجربه واقعی است.
 
از صحبت‌های شما می‌توان اینگونه استنتاج کرد که‌ ما برای درک عمیق تاریخ به «هنر» نیاز داریم؟
دقیقاً، چون در «قالب هنر» می‌توانیم با نهانی‌ترین قسمت‌‌های وجودی انسان ارتباط برقرار کنیم که از «شناخت» هم عمیق‌تر است و به بخش عواطف و باورها نفوذ می‌‌کند. تاریخ را زمانی می‌توانیم به صورتی ناب دریافت ‌کنیم که آن را به «هنر» و «روایت» تبدیل کرده‌ باشیم؛ کاری که برخی از تمدن‌ها به خوبی انجام داده‌اند. ما در گذشته از روایت‌‌ها به خوبی بهره می‌گرفتیم؛ پدران ما از هر فرصتی برای تبدیل تجربیات خود به داستان‌ بهره می‌گرفتند و تجربیات حماسی و دینی را مثل شاهنامه در عرصه‌های عمومی مثل قهوه‌خانه‌ها، محل‌های اجتماع یا در مراسم‌هایی چون شب‌های چله و... نقل می‌کردند، چون دنیای روایت به اندازه دنیای واقعی اهمیت دارد و حتی می‌‌توان گفت گاهی مهم‌تر است. هنر و هنرمندی چیزی فراتر از سرگرمی و حتی مسائل شناختی محسوب می‌شوند، چنانچه بدون آن تاریخ ناقص می‌ماند. بزرگان ما چون فردوسی و نظامی به این واقعیت اذعان داشتند. به همین دلیل لازم است در مورد شخصیت‌ها و حوادث تاریخی‌مان رمان خوب و روایت‌های ناب داشته باشیم.
 
به نقش تجربه روایی در «ساخت تاریخ» اشاره کردید، اما سهم آن در «ساخت آینده» چیست؟
 روایت یعنی زندگی. ما این روایت را نزد شهرزاد قصه‌گو هم داریم که متوجه شده ‌بود روایت برای او مساوی با زندگی است. داستان شهرزاد قصه‌گو لایه‌های پنهان زیادی دارد که می‌تواند از لحاظ نشانه‌شناسی مورد بررسی قرار گیرد، از جمله اینکه «روایت»، یک داستان سرگرم‌کننده نیست، بلکه می‌‌تواند جان‌هایی را نجات داده، زندگی را معنا کرده و آن را شدنی کند. به این اعتبار، عرصه روایت را نباید به روایت‌های تخیلی فروکاست، هرچند تخیل هم در جایگاه خود ضروری است، اما ما به روایت‌های واقعی نیاز داریم. روایت‌ها چون باورپذیر می‌شوند تأثیرگذارند. روایت یعنی قدرت و ما باید با این قدرت آشنا شویم و از آن برای ارتقا و   جامعه‌مان استفاده کنیم؛ خصوصاً برای نوجوانان و کودکان این روایت‌ها می‌تواند بسیار مؤثر باشد. متأسفانه ما دیگر روایت‌ساز خوبی نیستیم. خیلی از روایت‌هایی که فرزندانمان در حوزه موسیقی، سینما و... پیگیری می‌کنند، روایت‌های ما نیستند، اینها روایت‌های دیگرانند. روایت یعنی هویت. اگر روایت‌هایی که فرزندان ما پیگیری می‌کنند روایت‌های خودی نباشد، نباید از آنان انتظار خودی بودن داشته‌ باشیم. باید بین تجربیات جهانی و روایت‌هایش با روایت‌های خودمان تعادل برقرار کنیم. اگر روایت‌های ما از دست‌ رفته و فرزندانمان به روایت‌های ما گوش ندهند، آینده فرهنگی‌مان به مخاطره خواهد افتاد.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و سی و پنج
 - شماره هشت هزار و دویست و سی و پنج - ۲۷ تیر ۱۴۰۲