فاش شدن ردپای برادر قاتل در هر دو اقدام جنایتکارانه
انتقام از برادر با اسیدپاشی
حرفهای بیاساس مرد تهرانی بذر شک و کینه را در دل برادرش کاشت و سبب شد دست به قتل بزند.
اما متهم وقتی سالها بعد از زندان آزاد و متوجه شد حرفهای برادرش بیهوده بوده، با اسیدپاشی انتقام عجیبی از او گرفت.
به گزارش «ایران»، هنوز ۳ ماه از آزادیاش از زندان نمیگذرد که بار دیگر دستبند بر دستانش خورد.
بار قبل به اتهام قتل و این بار به اتهام اسیدپاشی! آن دفعه حرفهایی که برادرش در گوشش میخواند سبب شد که از مردی کینه به دل گرفته و به خاطر شک بیهودهای آن مرد را به قتل برساند. این بار هم دست به اسیدپاشی علیه همان برادر زد!
رسیدگی به این پرونده ظهر پنجشنبه ۲۲ تیرماه امسال با اعلام از سوی مأموران کلانتری در دستور کار محمدمهدی براعه، بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت.
مرد ۵۵ ساله در خانه پدریاش واقع در محله شوش هدف حمله اسیدپاشی برادر ۵۳ سالهاش قرار گرفت و از ناحیه صورت بشدت سوخت. سپس برای طی مراحل درمان به بیمارستان منتقل شد و این در حالی بود که متهم به اسیدپاشی نیز از ناحیه پا دچار سوختگی شده بود. بررسیهای ابتدایی نشان میداد متهم بعد از ریختن اسید روی برادر خود اقدام به خودسوزی با اسید کرده بود. بعد از پانسمان زخمهای متهم، او صبح روز گذشته برای بازجویی ابتدایی به شعبه سوم دادسرای جنایی تهران منتقل شد.
گفتوگو با برادر اسیدپاش
اسیدپاشی به خاطر اتهام ناموسی
از اتهام قبلیات بگو. چه شد که دستت به خون آلوده شد؟
13 سال قبل تحت تأثیر حرفهای برادرم دست به قتل زدم. مقتول هممحله ما بود. روی او شناخت زیادی نداشتم. برادرم میگفت او مزاحم همسر من شده است. من هم خیلی عصبانی شدم و یک شب سر راه او قرار گرفتم و با چاقویی که از قبل تهیه کرده بودم به او ضربه زدم.
چرا به حرفهای برادرت اعتماد کردی؟
اشتباه کردم .حرفهای او درست نبود. او اعتیاد دارد و همین الان هم حرفهایی میزند که روی مغز من راه میرود. آن زمان هم همین کار را با من کرد. بعداً فهمیدم که همه حرفهایش بیپایه و اساس بوده و این وسط یک انسان کاملاً بیگناه کشته شد.
هدف او از زدن این حرفها چه بود؟
هدفش را نمیدانم. میخواست من را اذیت کند، چون اعتیاد مغزش را از بین برده بود.
شما با هم اختلافی داشتید که او به تو این حرفها را میزد؟
نه اصلا! هرگز اختلافی بین ما نبود. فقط به خاطر مصرف مواد این حرفها را میزد.
بعد از قتل چه شد؟
من خیلی زود شناسایی و دستگیر شدم. فکرش را هم نمیکردم که همه چیز اینقدر سریع اتفاق بیفتد. به دادگاه رفتم و خانواده مقتول تقاضای حکم قصاص من را کردند. مدتی بعد حکمم آمد و خودم را در آستانه اعدام دیدم.
پای چوبه دار هم رفتی؟
نه چون هر بار خواهرانم از خانواده مقتول خواهش و تمنا میکردند که به من مهلت دهند و آنها با بزرگواری قبول میکردند.
بالاخره چطور راضی به رضایت شدند؟
ما اهل طایفه بختیاری هستیم. بزرگان فامیل و ریش سفیدان پا درمیانی کردند و آنها قبول کردند که با دریافت دیه از قصاص گذشت کنند. با خودم فکر میکردم که من پولی ندارم تا دیه را بپردازم، بنابراین احتمال میدادم که من را قصاص کنند. دیگر از همه چیز خسته شده و خودم را برای رفتن پای چوبه دار آماده کرده بودم. اما مثل یک معجزه با همت خواهرانم و کمک بزرگان فامیل، دیه تأمین شد و من بعد از 13 سال رنگ آزادی را دیدم.
چه مدت است آزاد شدهای؟
3 ماه!
13 سال حبس کافی نبود که بار دیگر دست به جرم نزنی؟
برادرم من را 13 سال از زندگی عقب انداخته بود. وقتی وارد زندان شدم دخترم فقط 20 سال داشت و به حضور پدر نیازمند بود. اما من پشت میلههای زندان افتاده بودم و همسرم مجبور شد کار کند تا با سختی و زحمت مخارج دخترم و خودش را تأمین کند.
برای همین نقشه اسیدپاشی را کشیدی؟
از او کینه به دل داشتم که با یک افترا باعث شده بود دست من به خون انسانی بیگناه آلوده شود اما همه ماجرا فقط همین نبود! من میخواستم بعد از آزادی از زندان درست زندگی کنم و دیگر دست به خلاف نزنم اما حرفهای بیاساس برادرم تمام نمیشد. این قدر در این مدت به این حرفها ادامه داد و روی مغز من راه رفت که کار به اینجا کشید!
مثلا چه حرفی؟
می گفت دخترت بچه خودت نیست! دوباره من را بدبین کرده بود. من دخترم را به آزمایش بردم و به او ثابت کردم که حرفهایش بیهوده است. اما او باز هم از زدن حرفهای ناموسی در مورد زن و بچه من دست برنمیداشت.
از روز حادثه بگو.
از قبل اسید تهیه کرده و در زیرزمین خانه پدریام گذاشته بودم.برادرم سر کار نمیرفت. یک خودرو برای همسرش خریده بود که با آن سرویس مدرسه بچهها شده بود. برای همین برادرم هر روز به خانه پدریام سر میزد و من این را میدانستم. میخواستم اگر این بار برادرم حرفی زد اسید را روی او بریزم. روز حادثه وقتی در حیاط او را دیدم باز هم من را عصبانی کرد و خونم را به جوش آورد. من هم اسید را آوردم و روی او پاشیدم.
روز حادثه چه حرفی زد که تو را عصبانی کرد؟
میگفت تو معتادی و میخواست به زور من را به کمپ ترک اعتیاد ببرد!
تو واقعاً معتادی؟
گاهی متادون مصرف میکنم، اما کسی که بیشتر از من نیاز به کمپ دارد برادرم است! او اینقدر شیشه کشیده که دیگر مغزش درست کار نمیکند.4 فرزند دارد که همه آنها میدانند پدرشان معتاد است.
چرا پاهای خودت را سوزاندی؟
من روی خودم اسید نریختم! اصلاً نفهمیدم چه شد که پاهای من هم سوخت. یادم نیست! شاید این سوختگی مربوط به 3 روز قبل از حادثه باشد.
بنابراین گزارش، رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن کامل راز ماجرا در دستور کار بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی قرار دارد.