دختر 4 ساله همه را سرکار گذاشت

ترانه گمشده

زهرا علی هاشمی/ «وقتی مادرش از فرط خستگی، زیر سایه درخت گیلاس به خواب رفت، او از باغ بیرون زد. دختربچه بازیگوش و کنجکاو چهار ساله، با یک دمپایی سبز، پایش را به دنیای خطرناک بیرون از باغ خانوادگی گذاشت.»
ماجرا مربوط به «ترانه» چهار ساله است.  این دختربچه که از باغشان خارج شده بود چهار نیروی هلال احمر را تا کیلومترها آن طرف‌تر به دنبال خودش کشاند.
مأموریت نگران کننده
رامین یوسفی، نجاتگر جمعیت هلال احمر که در مأموریت پیدا کردن ترانه حضور داشت به خبرنگار «ایران» می‌گوید: «شنبه 17 تیرماه، ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود که مفقود شدن یک دختربچه را به ما اعلام کردند. تیم امدادی ما، سریعاً بعد از هماهنگی با مرکز استان لرستان، به روستای چشمه در حوالی بروجرد و باغی که دختربچه از آن گم شده بود رسید.»
ترانه گمشده
او می‌گوید که بعد از پرس و جو از اعضای خانواده متوجه شدند که یک دختر چهارساله به نام ترانه، زمانی که مادرش در حال استراحت زیر سایه درختی بوده، شیطنت می‌کند، از او جدا می‌شود و به خارج از باغ می‌رود.
یوسفی در ادامه می‌افزاید: «گویا پیش از اینکه با نیروهای هلال احمر تماس گرفته شود، اعضای خانواده به جست و جو پرداخته بودند؛ ولی هیچ اثری از ترانه نیافتند. مادر دختربچه بشدت وحشت کرده بود و گریه می‌کرد و ما سعی می‌کردیم از لحاظ روانی از او حمایت کنیم. او برای ترانه کوچکش دلشوره شدیدی داشت و نمی‌دانست چکار کند. بعد از دریافت اطلاعات اولیه، اعضای تیم چهار نفره ما در منطقه پخش شدند. همچنین نیروی انتظامی هم به کمک ما آمد تا سریعتر دخترک را پیدا کنیم.»
افزایش نگرانی
این نجاتگر هلال احمر با اشاره به اینکه بعد از حدود دو ساعت جست و جو، به نتایجی دست پیدا کردند، می‌گوید: «من بشدت دلواپس بودم که بچه آسیب جدی ندیده باشد. بعضی وقت‌ها از خدا می‌خواستم بچه در چاه نیفتاده یا دچار مارگزیدگی نشده باشد. حتی این احتمال هم وجود داشت که حیوانات درنده به او حمله کنند.»
رامین یوسفی می‌افزاید: «یکی دو ساعت بعد، حدود سه کیلومتر از باغ دور شدیم. از یک دره عبور کردیم و به یک باغ دیگر رسیدیم. وارد آن باغ شدیم و متوجه اتفاق عجیبی شدیم!»
صحنه عجیب
او در ادامه با اشاره به اینکه دیدن یک صحنه عجیب، همه نیروی‌های امدادی را شوکه کرده بود، می‌گوید: «ترانه، با صاحب آن باغ دوست شده بود و با هم مشغول چای خوردن بودند! تا او را دیدم در آغوش گرفتمش و بررسی کردم که آسیبی ندیده باشد. او فقط می‌خندید و شیطنت می‌کرد.»
دختربچه بازیگوش با آن دمپایی سبز رنگ، چند کیلومتر از جایی که باید باشد دور شده بود و سرخوش و فارغ از هیاهوی جهان، با مرد باغدار، مشغول چای خوردن بود.
دختربچه شیردل
رامین یوسفی، نجاتگر هلال احمر می‌گوید: «من از شجاعت و شیردلی این کودک مبهوت بودم. ما که با پوتین آن مسیر را طی کردیم، پایمان به واسطه فرو رفتن بین خارها، زخم شده بود ولی ترانه، با آن دمپایی، هیچ آسیبی ندیده بود و ما همه خوشحال بودیم که او صحیح و سالم است.»
او می‌گوید: «من متعجب بودم که این بچه، چطور دره را هم رد کرده بود و به باغ دیگری رسیده بود. برای ما که نیروهای ورزیده امدادی هستیم عبور از آن مسیر در گرمای شدید، بسیار سخت بود؛ ولی ترانه، همچنان سرحال به راهش ادامه داده و مشغول شیطنت بود.»
رامین یوسفی در پایان می‌افزاید: «زمانی که بچه را به مادرش تحویل دادیم، آنچنان خوشحال شد که نمی‌دانست چطور ترانه را در آغوش کشد. من به این مادر توصیه کردم که خیلی مراقب ترانه باشند؛ چراکه ممکن است باز هم به سر دختربچه کنجکاو خانواده، شیطنت‌های دیگری بزند!»
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و سی و دو
 - شماره هشت هزار و دویست و سی و دو - ۲۴ تیر ۱۴۰۲