نقشه تبهکارانه ای که یک جمع دوستانه در یک شب سیاه کشید

شبگردی‌های شوم باند

۱۸ ساله‌هادر پایتخت

اعضای جوان باند سارقان که تحت پوشش مسافر سوار خودروها می‌شدند و ماشین را از زیر پای راننده می‌دزدیدند، انگیزه تفریح و سرگرمی داشتند!
به گزارش «ایران»، یک روز دور هم نشسته بودند و به قول خودشان روی قرص بودند؛ مخدر دود می‌کردند و در هاله دودهایی که به هوا می‌رفت، رؤیاهای‌شان را مرور می‌کردند.
رؤیای آنها فراتر از دور دور کردن با ماشین نمی‌رفت. دل‌شان می‌خواست با ماشین در محل ویراژ دهند و گمان می‌کردند همین که اهل محل آنها را پشت فرمان ببینند انگار برای خود اعتبار و آبرو خریده‌اند.
نقشه هیجانی
در همان جمع دوستانه‌شان بود که ذهن یکی از آنها به سمت یک نقشه هیجانی سوق پیدا کرد. نقشه‌ای که وقتی در مورد آن حرف می‌زد چشم‌هایش از شادی برق می‌زد. وقتی دوستانش هم این نقشه را شنیدند، دل‌شان خواست یک بار چنین هیجانی را تجربه کنند، اما فکر اینجا را نکرده بودند که تجربه هیجان آنها به قیمت چه وحشت و ترسی در دیگران تمام می‌شود، حتی فکر نکرده بودند که خیلی زود پلیس آنها را دستگیر می‌کند و دستبند فولادی بر دستان‌شان می‌نشیند.
انگیزه عملی کردن این نقشه هر لحظه با حرف زدن در مورد آن برایشان بیشتر از قبل قوت می‌گرفت. بالاخره آنها تبدیل شدند به باند سرقت خودرو!
سرهنگ گودرز داوری رئیس پایگاه سوم پلیس آگاهی در توضیح این پرونده به خبرنگار ما گفت: «رسیدگی به این پرونده با طرح شکایت از سوی یک شهروند در دستور کار مأموران ما قرار گرفت. با اقدامات صورت گرفته مشخص شد که 3 جوان کم سن و سال در پوشش مسافر، سوار خودرو شده و در مکانی خلوت راننده را با تهدید و ارعاب از خودرو پیاده کرده، سپس خودرو را سرقت کرده و از مهلکه گریخته‌اند. با پیگیری‌های صورت گرفته از سوی کارآگاهان ما 2 روز بعد از سرقت، خودرو سرقتی در حالی که در حاشیه شهر رها شده بود، کشف شد، سپس متهمان که ساکن شهرهای حاشیه تهران هستند در 3 نقطه مختلف شناسایی شده و در یک اقدام ضربتی دستگیر شدند. اعضای این باند تا کنون به 2 سرقت خودرو اعتراف کرده‌اند اما احتمال بالا رفتن شمار شاکیان وجود دارد.»
خفه‌زنی برای سرقت خودرو
اعضای این باند روش خفه‌زنی را برای سرقت خودروها انجام می‌دادند. خفه‌زنی اصطلاحی است که شاید در ادبیات عامیانه مردم عادی ناملموس باشد اما برای سارقان و خلافکاران و اشرار یک عبارت آشناست!
خفه‌زنی یعنی ناغافل از پشت سر گردن کسی را می‌گیرند و با ساعد گلویش را فشار می‌دهند!
باند سرقت وقتی نقشه خود را کشیدند، تصمیم گرفتند برای عملی کردنش از این شیوه استفاده کنند. آخر شب وقتی خیابان‌ها خلوت می‌شد آنها به عنوان مسافر سوار خودرویی می‌شدند و از او می‌خواستند آنها را به مقصدی در همان حوالی برساند، اما نزدیک مقصد که می‌شدند، یکی از آنها در چشم بر هم زدنی سوئیچ خودرو را برمی‌داشت و از ماشین پایین می‌پرید. راننده که می‌خواست پیاده شود و داد و بیداد راه بیندازد، فردی که پشت سر او نشسته بود، گلویش را می‌گرفت و خفه‌زنی می‌کرد، سپس نفر سوم سریع از ماشین پیاده شده و پاهای راننده را می‌گرفت و او را از ماشین پایین می‌کشید. بعد هم هر 3 نفر سوار خودرو می‌شدند و فرار می‌کردند. مطابق ادعای شاکیان این افراد بعد از سرقت خودرو از داخل آن اقلامی را سرقت کرده و سپس ماشین را رها می‌کردند.

 

 

گفت‌و‌گو با دزدان 18 ساله

می‌خواستیم در خیابان فر بخوریم!
نامش حامد است و 18 سال دارد. او در این سرقت‌ها نقش کلیدی را بازی می‌کرد. حالا هم که دستگیر شده بیشتر از بقیه بلبل‌زبانی می‌کند و گاهی موقع تعریف کردن ماجرا نمی‌تواند جلوی خنده‌اش را بگیرد. خودش گمان می‌کند بزرگ این باند است اما رفتارش نشان می‌دهد هنوز هم متوجه نشده جدیت این ماجرا در حدی است که باید منتظر عقوبت و مجازات باشد.
در مورد نقش خودت در این سرقت‌ها توضیح بده.
در خیابان پرسه می‌زدیم و به عنوان مسافر سوار خودرو می‌شدیم. از قبل قرار گذاشته بودیم که من روی صندلی جلو کنار راننده بنشینم. وقتی در جایی خلوت، سرعت ماشین کم می‌شد سوئیچ را برمی‌داشتم و فرار می‌کردم.
چرا ماشین را سرقت می‌کردید؟
فقط می‌خواستیم با آن در خیابان فر بخوریم!
فر خوردن یعنی چه؟
یعنی بی‌هدف و بدون اینکه مقصد خاصی داشته باشیم در خیابان چرخ بزنیم و این طرف و آن طرف برویم. اشتباه کردیم. روی قرص بودیم و بچگی کردیم.
بعد از داخل خودرو سرقت هم می‌کردید؟
نه فقط برای تفریح ماشین‌ها را می‌دزدیدیم.
اما شاکی گفته که لاستیک زاپاس و پول نقد و لباس و کفش کارش را از داخل ماشین برداشتید!
حالا زاپاس را شاید قبول کنم اما کفش و لباس کار واقعاً در ماشین نبود!
از بچگی ماشین دوست داشتم
احسان نام دومین فردی است که عضو این باند سرقت است. او 18 سال دارد و همان کسی است که فن خفه‌زنی را پیاده می‌کرد.
چرا تصمیم به سرقت گرفتی؟
من اصلاً قصد سرقت نداشتم، فقط می‌خواستیم در محل با ماشین ویراژ دهیم و جلوی بچه محل‌هایمان قیافه بگیریم!
آنها نمی‌دانستند شما ماشین ندارید؟
می‌دانستند اما ما به آنها می‌گفتیم که ماشین برای یکی از اقوام‌مان است و از آنها قرض گرفته‌ایم.
ماشین قرض گرفتن هم باعث افتخار است؟
نه، اما از بچگی دلم می‌خواست پشت فرمان نشستن را تجربه کنم. ماشین‌سواری را دوست داشتم اما خانواده ضعیفی دارم.
اعتیاد داری؟
بله، گل می‌کشم. موقع این سرقت‌ها هم قرص مصرف کرده بودیم و در حال خودمان نبودیم.
پشیمانم!
نامش ماجد است. یک جوان 18 ساله افغان که مثل ابر بهار اشک می‌ریزد و گریه امان صحبت کردن به او را نمی‌دهد.
چرا گریه می‌کنی؟
چون خیلی پشیمانم. می‌دانم که الان خانواده‌ام متوجه دستگیری من شده‌اند و شاید آبروی‌شان به خاطر کاری که کردم برود.
چطور وارد باند سرقت شدی؟
اصلاً نمی‌دانستم دارم وارد باند سرقت می‌شوم! یک روز با دوستانم دور هم جمع شده بودیم که آنها گفتند ماشین سرقت کنیم و با آن به گردش و تفریح برویم. من هم از این پیشنهاد خوشم آمد و فکر می‌کردم همه چیز در حد سرگرمی است.
نقش تو در این سرقت‌ها چه بود؟
وقتی دوستم خفه‌زنی می‌کرد من پاهای راننده را می‌گرفتم و او را بیرون از ماشینش می‌کشیدم.
وحشت نمی‌کرد؟
خیلی می‌ترسید اما تا به خودش بیاید خودرو را برمی‌داشتیم و فرار می‌کردیم.
50 سال از عمرم کم شد
یکی از شاکیان این پرونده مرد میانسالی است که طعمه باند سارقان شده است. وقتی چشمش به سارقان می‌افتد خشم همه وجودش را پر می‌کند؛ انگار همه احساسات منفی روز حادثه برایش تداعی شده‌اند.
او به خبرنگار ما می‌گوید: «حدود 2 هفته قبل ساعت حدود 11 شب بود و من در حال برگشت به خانه بودم که این 3 جوان، در میدان آزادی جلوی ماشین را گرفتند و گفتند می‌خواهند سمت انقلاب بروند. راستش گمان می‌کردم کارگر هستند و دلم برایشان سوخت برای همین آنها را سوار کردم اما وقتی به مقصد رسیدیم ناغافل به من حمله کردند. یکی از آنها چاقو هم داشت و چند ضربه به دستم ضربه زد. بعد من را از خودرو پایین انداختند و ماشین را بردند. 2 روز بعد، خودروی پراید من پیدا شد اما کفش و لباس کار به همراه گوشی من و مقداری پول نقد که در ماشین بود، سرقت کرده بودند. لاستیک زاپاس را هم برده بودند.»
این شاکی در ادامه می‌گوید: «من یک فرهنگی بازنشسته هستم که برای کمک خرج خانواده‌ام مسافرکشی می‌کنم. آن شب به حدی وحشت کرده بودم که انگار 50 سال از عمر من کم شد.»
بنا بر این گزارش رسیدگی به اتهامات این متهمان در جریان تحقیقات ادامه خواهد یافت تا تعداد دقیق شاکیان مشخص شود.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و بیست و سه
 - شماره هشت هزار و دویست و بیست و سه - ۱۳ تیر ۱۴۰۲