پایان موسم حج و بروز و ظهور برخی ‌سفره‌های رنگین

ولیمه های لاکچری!

 ایران واشقانی فراهانی
گزارش نویس


«حاجی که برمی‌گشت، سراغ بقیه فامیل و همسایه‌ها را می‌گرفت. اگر قهر بودند، آشتی می‌داد و اگر گرفتار بودند، گره‌گشایی می‌کرد. قبل از رفتن، حلالیت می‌گرفت و وقتی برمی‌گشت، مراقب بود اشتباهی نکند و دلی را نیازارد. انگار نامه اعمالش هم سپید شده بود؛ مثل لباسش. شاید به همین خاطر بود که هر کجا دعوا یا اختلافی بود، حرف حاجی، حجت بود تا پایان دهد به مرافعه، اما الان رفتار بعضی حاجی‌ها ناخواسته خودش باعث دعوا و ناراحتی است. مثل همین ولیمه‌های پرخرج!»
مرد میانسال این را می‌گوید و با دلخوری از سر میز بلند می‌شود و مجلس را ترک می‌کند. برخی از میهمانان این را به حساب حسادتش می‌گذارند که آمده است تا مجلس را بهم بزند. برخی هم در مارپیچ سکوت، گرفتار شده‌اند و از ترس طرد شدن از این‌گونه مجالس یا انزوا، وانمود می‌کنند چیزی نشنیده‌اند.
تالار پذیرایی با سقف‌های بلند باشکوه و گچبری‌های خوش تراش، با لوسترهای مجلل روشن و دکوراسیون چشم‌نواز، دو سالن پذیرایی دارد که هم برای شام عروسی رزرو شده است و هم برای ولیمه حاجی. صاحبان این مجالس، هر دو سپیدپوش هستند. یکی در آغاز زندگی مشترک است و می‌خواهد ازدواجش را جشن بگیرد و دیگری مسافری است برگشته از یک سفر معنوی و پرنور که از کشف حقیقت آمده است. آنکه جوان‌تر است، ته دل نگران است؛ کیسه‌ای خالی اما دلی امیدوار دارد تا بسازد رؤیاهایش را و ببافد ریسمان خوشبختی‌شان را به بلندای گیسوان شریک زندگی‌اش. اینکه گرد پیری بر چهره‌اش نشسته، استطاعت مالی دارد و توانایی تأمین زندگی خانواده‌اش را تا آخر راه. زائر خانه خدابوده است و از سرزمین وحی می‌آید.
تازه داماد برای امشب، سفارش یک نوع غذا، سالاد، نوشابه و دسر داده است و امید دارد بتواند از هدایای نقدی که جمع می‌شود، هزینه تالار را تأمین کند. مهندس جوانی است که به تازگی در یک شرکت ساختمانی استخدام شده و پس‌انداز چندانی ندارد. نمی‌خواهد پدر بیمارش را درگیر بدهی‌های عروسی‌اش کند. اما حاجی برای امشب سنگ تمام گذاشته است. ظرف‌های پایه‌دار میوه و شیرینی با تنوع و ظرافت خاصی روی میزها چیده شده‌اند و گروه موسیقی با دف و نی، مولودی اجرا می‌کند. باقالی‌پلو با گوشت و مرغ، فسنجان، جوجه کباب، زرشک پلو، چلو کوبیده و7 نوع سالاد با انواع دسر، شربت، بستنی و آبمیوه به صورت سلف‌سرویس روی میز چیده شده‌اند. او آدم معروفی است که متناسب با درآمدش خرج می‌کند.
میهمانان حاجی یکی یکی از راه می‌رسند. تعداد تاج‌های گل آنقدر زیاد است که دیگر زیبا به نظر نمی‌رسند و زائده بصری شده‌اند در دوطرف تالار. در یک سو چند تابلوی نفیس و تعدادی هدیه کادوپیچ شده را روی میز چیده‌اند.اغلب خانم‌ها با شناختی که از خانواده حاجی دارند، سکه طلا هدیه می‌دهند. هر چند متن داخل کارت تأکید کرده میهمانان از آوردن هدیه خودداری کنند، اما خانواده حاجی با پوشیدن لباس‌های فاخر و پولک‌دوزی شده در همان ورودی ایستاده‌اند و با خیر مقدم به میهمانان، هدایا را تحویل می‌گیرند. اینکه در سال‌های اخیر چگونه تجملات و ظاهرگرایی در سبک زندگی اسلامی-ایرانی جان گرفته، قابل تأمل است.
میهمان معترض، بیرون تالار کنار خودروی خود ایستاده و چند نفر سعی دارند نصیحتش کنند به مجلس برگردد. آقای سیفی هیچوقت سفر معنوی حج نرفته است اما هر سال اربعین در موکب اصناف تهران، به زائران امام حسین خدمت می‌کند و می‌گوید بعضی‌ها حتی حسرت رفتن به مشهد دارند از بس تنگدست هستند.
او با یادآوری رسوم حج می‌گوید: نوای چاووش‌خوانی، بوی اسپند و جمعیتی که صلوات‌گویان از سر خیابان به خم کوچه می‌پیچید، فقط استقبال از حاج آقا و حاج خانم سپید پوش نبود. دعوتنامه‌ای ساده و بدون تشریفات بود برای استقبال از انسانی که راه عبادت رفته و بوی خانه خدا می‌داد. نه فقط سپیدی لباس حاجی که رفتارش هم بریدن از مادیات و کشف حقیقت بود. جمعیت همه وارد خانه حاجی می‌شدند و گوسفند قربانی، ولیمه آن روز بود تا فقیر و غنی به حرمت زائر خانه خدا، کنار هم بنشینند و میهمان یک طعام ساده باشند. به همین سادگی، همین قدر بی‌تکلف!
قادر سیفی که حالا کمی آرام‌تر شده، این را می‌گوید و آهی می‌کشد از حسرت و ادامه می‌دهد: «ولیمه دادن واجب نیست و جزو مستحبات است اما برخی حاجیان چنان در این مسأله افراط می‌کنند که این سنت به بیراهه رفته و به شکلی تجملگرایی رسم شده است. این حاجیان دست به خیر هم دارند؟ اگر جوانی برای سر و سامان دادن به زندگی‌اش از آنها قرض بخواهد، حاضرند بدون چشمداشت کمک کنند؟»
گلایه می‌کند که مسافر برگشته از یک سفر معنوی و پرنور، باید سبکبال و آرام از یک ماه زیارت و «قرب خدا» بازگردد نه چمدان‌هایی پر از سوغاتی‌های گرانقیمت، و نه اسراف که در اخلاق و سنت و آیین‌مان، نهی شده است.
حاج حمید محسنی هم تأیید می‌کند و می‌گوید: «متأسفانه این سنت پسندیده همانند بسیاری از سنت‌های ناب ایرانی-اسلامی دستخوش تغییرات زیادی شده است. به همین دلیل، هزینه‌ها برای سفر به خانه خدا چند برابر شده و در این میان برخی به جای پرداختن به آداب و مناسک حج وادای مستحبات، دغدغه خرید سوغاتی دارد و خانواده‌های حجاج هم دغدغه تأمین محلی را برای برگزاری ضیافت ولیمه و پذیرایی از میهمانان خود به‌شکلی آبرومندانه دارند.»
او که مطالعه زیادی در علوم دینی و جامعه‌شناسی داشته است، به بخشی از کتاب حج اشاره می‌کند و می‌گوید: «شریعتی در بیان معنی حج به خوبی به خواننده می‌فهماند که چرا باید به حج رفت و حج را عصیان از جبر ابلهانه، از این سرنوشت معلوم و برون رفتن از نوسان، تردید و دور زندگی، تولید برای مصرف و مصرف برای تولید می‌داند. او به خوبی تمام آنچه باید برای حجی مقبول مهیا کرد را می‌شمارد؛ از پرداختن قرض‌ها، شست‌و‌شوی کدورت‌ها و غبارهای دل، حلالیت طلبیدن‌ها تا وصیت که تمرینی برای مرگ است.»
«عطر مزن، بوی خوش مبوی، تا دلت یاد زندگی نکند، میل‌ها در تو سر بر ندارند، بوی هوس در سرت نپیچد و لذت‌ها را تداعی نکند». «به هیچ‌کس دستور مده، به هیچ جانوری آزار مرسان، حتی حشره‌ای حقیر را مکش، میازار، حتی به زور مران، گیاهی از زمین مکن، صید مکن و...»
قربانی و خوردن و خوراندن گوشت آن را، جنگ با فقر می‌نامد اما زائری که حالا حاجی شده را رها نمی‌‌کند و به او می‌گوید: «ای حاجی؛ اکنون به کجا می‌روی؟ به خانه؟ به سوی زندگی؟ دنیا؟ رفتن از حج آنچنان که آمده بودی؟ هرگز!» و توصیه می‌کند: «سرزمین خویش را منطقه حرم کن که در منطقه حرمی؛ عصر خویش را زمان حرام کن؛ که در زمان حرامی، و زمین را مسجدالحرام کن؛ که در مسجدالحرامی؛ که: «زمین مسجد خداوند است» و می‌بینی که «نیست»!
در سال‌های اخیر، فخرفروشی و تجملات آنچنان بر اعتقادات بخش‌هایی از جامعه سنگینی می‌کند که باورها و سنت‌های دینی را نیز آلوده کرده است. فراموش کرده‌ایم زائران خانه خدا پس از گذشت نزدیک به یک ماه تصفیه درون، نباید میزبان سفره‌هایی باشند که با اسراف و حیف و میل نعمت‌های خدا رنگین شده‌اند. یادمان رفته که پا جای پای حضرت ابراهیم گذاشته‌اند. که شریعتی می‌گوید: «تکان‌دهنده است! فهمیدی یعنی که پا جای پای ابراهیم! کی؟ تو؟ وه که این توحید با آدمی چه‌ها می‌کند؟»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و بیست و دو
 - شماره هشت هزار و دویست و بیست و دو - ۱۲ تیر ۱۴۰۲