صفحات
شماره هشت هزار و دویست و بیست و یک - ۱۱ تیر ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و دویست و بیست و یک - ۱۱ تیر ۱۴۰۲ - صفحه ۲۲

چه بلایی سر نخستین بازارچه صنایع دستی تهران آمد؟

دست‌های خالی

کبریا حسین‌زاده
خبرنگار


هفت سال از راه‌اندازی نخستین بازارچه صنایع دستی تهران می‌گذرد؛ بازاری که برای افتتاح فاز نخست آن 6 میلیارد تومان هزینه شد و قرار بود با همین رویکرد بخش‌های دیگر عودلاجان تا محله مسکونی آن بازسازی و مرمت شود و این محله به قطب گردشگری و بازارسازی در حوزه صنایع دستی تبدیل شود اما حالا فقط 13 غرفه از 20 حجره‌ای که افتتاح شدند فعالیت می‌کنند در حالی که قرار بود طبق برنامه پیش‌بینی شده این تعداد حجره به 140 عدد برسد.
خاک نخستین بازارچه صنایع دستی تهران را هنرمندان اصفهانی خوردند اما چیزی کاسب نشدند. برای اجاره بهای غرفه‌ها، ماهانه 500 هزار تومان پرداخت می‌کردند، هزینه خوراک و اقامت در تهران، نبود فروش و ضرر و زیان‌هایی که متحمل شدند در نهایت منجر به بازگشت آنان به شهرشان شد. زیان هنرمندان اصفهانی فقط مادی نبود و آنان تهران را با خاطرات تلخ دیگری ترک کردند، چرا که مغازه‌دارها به آنان کلید نمی‌دادند و ساعت به 3 بعدازظهر که نزدیک می‌شد، کار را تعطیل، درِ مغازه را قفل و هنرمند را بیرون می‌کردند تا فردا ساعت ۸ صبح که دوباره درِ مغازه باز می‌شد!
هرچند مقاومت مالکان اصلی عودلاجان که یک عمر در حوزه سلفون کار می‌کردند آنقدر زیاد بود که حتی با ظاهرسازی غرفه‌هایشان با محصولات صنایع دستی هم نتوانستند این صنف را از میدان به در کنند و در نهایت برای درس عبرت دیگران چند مغازه پلمب شد.
طرح جامع نخستین بازارچه صنایع دستی چیزی کم نداشت و حتی یک کافی‌شاپ صنایع دستی هم برای گردشگران داخلی و خارجی افتتاح شد تا با سرو نوشیدنی‌ها و خوراکی‌ها در ظروف صنایع دستی، کاربردی بودن این هنر-صنعت را ثابت کنند و تورگردانان، گردشگران را از مسیر این بازارچه به بافت تاریخی بازار تهران و در نهایت کاخ گلستان هدایت کنند، اما نتیجه خاصی نداشت.
بازار عودلاجان همچنان با طاق آجرچین، در و پنجره‌های چوبی و سنگفرشی منظم، دل رهگذران را می‌برد اما دیگر نمی‌توان اسمش را بازارچه صنایع دستی گذاشت، چرا که در آن از هر صنفی مشغول به کار هستند.
وارد یکی از مغازه‌هایی می‌شوم که همه نوع صنایع دستی در آن چیده شده است. صاحبان مغازه مادر و دختر هستند. از اینکه هر روز صبح باید دو لَت چوب سنگین را از روی ویترین بردارند و زمین بگذارند و شب دوباره آن را روی ویترین جا بیندازند خسته شده‌اند. سر صحبت که باز می‌شود درد دل‌شان باز می‌شود: «خانم، سفره‌ای پهن بود که حالا جمع شده است به همین دلیل بسیاری جمع کردند و رفتند. ما خیلی روزها چیزی نمی‌فروشیم و اگر هم تا امروز دوام آوردیم به این دلیل است که در کنار فروش صنایع دستی یک مزون لباس هم راه انداختیم، از طرفی مغازه برای خودمان است و لازم نبوده کرایه پرداخت کنیم. خیلی از مالکان بازارچه و شهرداری همکاری نکردند حتی برای جاافتادن این بازارچه تبلیغات هم نشد، ارگان‌های دولتی هم حمایت نکردند. ما هم تا امروز مقاومت کردیم و به زور یه تعداد مشتری جمع کردیم اما با این روش که نمی‌توان ادامه داد. زمانی تعدادی توریست به بهانه سرزدن به کاخ گلستان از این بازارچه رد می‌شدند اما این روزها توریست کجا بوده؟ گروه‌های کوچکی از چین و روسیه می‌آیند، نگاه می‌کنند و می‌روند. حتی مردم ما برای دل خودشان صنایع‌دستی نمی‌خرند و اگر قرار باشد به کسی هدیه بدهند، سراغ ما را می‌گیرند.»
سراغ مغازه‌های دیگر هم می‌روم، مردی در حال تغییر دادن قیمت روی محصولات است و با بیان چند جمله کوتاه ترجیح می‌دهد سکوت کند: «شما خبرنگار هستی و مجبوری برای آنکه پول دربیاوری بنویسی، اما من مجبور نیستم شکایت کنم چون می‌دانم اگر هم شما بنویسید فایده‌ای ندارد بنابراین ترجیح می‌دهم حرفی نزنم.»
از بزرگ‌ترین فروشگاه صنایع دستی که مراسم افتتاحیه بازارچه عودلاجان در آن برگزار شد و حالا تبدیل به یک رستوران شده است، عبور می‌کنم و وارد مغازه دیگری می‌شوم. یک سال و نیم است که مغازه را اجاره کرده و مشغول به کار شده است. خلق صنایع دستی را به‌صورت زنده نمایش می‌دهد و می‌گوید: «بیشتر افرادی که در همین چند مغازه باقی‌مانده کار می‌کنند، فروشنده هستند و کسی تولید‌کننده صنایع دستی نیست. همه می‌دانیم که وضعیت اقتصادی خوب نیست و مردم هم درگیر تأمین نیاز‌های اولیه‌شان هستند و کسی صنایع دستی نمی‌خرد، توریست‌هایی هم که اغلب به ایران سفر می‌کنند اهل روسیه و چین هستند که آنان هم از نظر وضعیت اقتصادی تفاوت چندانی با خودمان ندارند. قیمت مواد اولیه افزایش چشمگیری داشته است؛ برای مثال قندان فیروزه‌کوبی که تا چند ماه پیش 300 هزار تومان قیمت داشت حالا به 900 هزار تومان رسیده است.»
همان طور که اثرش را خلق می‌کند، ادامه می‌دهد: «25 سال است که پدرم این کار را انجام می‌دهد و من هم 10 سالی می‌شود که قلمزنی روی فلز را شروع کرده‌ام و نمی‌توانم به‌راحتی تغییر شغل بدهم. بنابراین مجبورم این وضعیت را تحمل کنم. من برای این مغازه تا امروز، ماهانه 15 میلیون تومان اجاره پرداخت کردم اما نمی‌دانم مالک در سال جدید چه برنامه‌ای برای مغازه‌اش دارد و چه مبلغی می‌خواهد به اجاره ملک اضافه کند.»
از بین 13 مغازه باقی‌مانده‌ای که همچنان صنایع دستی می‌فروشند، برخی همچنان ویترین مغازه‌شان را با ترمه و چند تکه سفال تزئین کرده‌اند اما در عمل سلفون و شیرینگ خشک و نرم می‌فروشند. یکی از مغازه‌ها هم در کنار انگشتر و تسبیح عرقیجات گیاهی و ارگانیک هم عرضه می‌کند. فروشگاه دیگری که زمان افتتاحیه بازارچه صنایع دستی عودلاجان یک مغازه سه دهنه اجاره کرده بود حالا همه محصولاتش را در یک دهنه جمع کرده است.
وارد یکی دیگر از مغازه‌های صنایع دستی می‌شوم، فروشنده‌های این مغازه هم مادر و دختر هستند و عمده کارهایشان ظروف کاربردی سفالی است. ملک متعلق به خودشان است و چهار سالی می‌شود که مشغول به کار شده‌اند و حتی قصد داشتند ملک‌شان در بازارچه عودلاجان را هم تبدیل به کافه کنند اما با توجه به وضعیت فروش و کم رونق بودن گردشگری منصرف شدند و اصلاً از شرایط کارشان راضی نیستند.
فروشنده جوان دختری است که گرافیک خوانده و همزمان با حضور در مغازه، فروش مجازی هم دارد اما در آن دنیای دیگر هم خبری از خرید و فروش نیست و می‌گوید: «این ملک مربوط به سال 1328 است و زمانی که بازارچه عودلاجان افتتاح شد مرتب با ما تماس می‌گرفتند که بیایید مغازه را راه بیندازید، ما هم استقبال کردیم و حتی تصمیم گرفتیم خانه‌ای که پشت مغازه داریم به کافه تبدیل کنیم، اما گفتند برای تغییر کاربری باید چهارمیلیارد تومان پرداخت کنیم که در کل ما هم پشیمان شدیم. در تمام مدتی که این مغازه راه‌اندازی شده حتی یک مسئول هم برای بازدید از بازارچه نیامده است. به نظر می‌رسد دوست ندارند این بازارچه راه بیفتد و حتی تبلیغاتی هم برای آن نداشتند. یکی از مغازه‌دارها بخشی از بازارچه را با چترهای رنگی تزئین کرد که هر گردشگر و رهگذری که وارد بازارچه می‌شد با چترها عکس می‌گرفت، باد و باران‌های شدید چترها را تخریب کرد، وقتی تصمیم گرفتیم دوباره آن را درست کنیم، هیأت امنای بازارچه اجازه نداد! چندباری هم در بازارچه فیلم بازی کردند که البته از آن هم عوایدی ندیدیم. من گرافیست بودم و اگر همان کار خودم را ادامه داده بودم فکر می‌کنم وضعیتم بهتر از حالا بود.»
صاحبان حجره‌هایی که در بازارچه عودلاجان صنایع دستی عرضه می‌کنند با یک آه و نگاه غمگین بدرقه‌ام می‌کنند طوری که باور کرده‌اند نخستین بازارچه صنایع دستی تهران به مشکل جدی  خورده است.

 

بــــرش

از بین 13 مغازه باقی‌مانده‌ای که همچنان صنایع دستی می‌فروشند، برخی همچنان ویترین مغازه‌شان را با ترمه و چند تکه سفال تزئین کرده‌اند اما در عمل سلفون و شیرینگ خشک و نرم می‌فروشند. یکی از مغازه‌ها هم در کنار انگشتر و تسبیح عرقیجات گیاهی و ارگانیک هم عرضه می‌کند

جستجو
آرشیو تاریخی