فلسفه قربان و مرتبه ایمان ابراهیم نبی(ع)
راز عقل ربانی
مرتبهای که در آن، عقل و عشق گره میخورند
«آنگاه که (آن پسر رشد یافت و) با او به سعی و عمل شتافت (یا در جهد و عبادت یا در سعی صفا و مروه با پدر همراه شد) ابراهیم گفت: ای فرزند عزیزم، من در عالم خواب چنین میبینم که تو را قربانی (راه خدا) میکنم، در این واقعه تو را چه نظری است؟ جواب داد: ای پدر، هرچه مأموری انجام ده که انشاءالله مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهی یافت (سَتَجِدُنِی إِن شاءالله مِنَ الصَّابِرِینَ). پس چون هر دو تسلیم امر حق گشتند و او را (برای کشتن) به روی درافکند (فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ). و ما در آن حال (که کارد به گلویش کشید) خطاب کردیم که ای ابراهیم، تو مأموریت عالم رؤیا را انجام دادی (کارد را از گلویش بردار). ما نیکوکاران را چنین نیکو پاداش میدهیم. این ابتلا همان امتحانی است که (حقیقت حال اهل ایمان را) روشن میکند (که در راه خدا از هر چیز میگذرند) (إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ). و بر او (گوسفندی فرستاده و) ذبح بزرگی فدا ساختیم.» (صافات ۱۰۷-۱۰۲)
دکتر قاسم ترخان
مدیر گروه علومانسانی قرآنی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
منطق عقل قدسی
آیات 102 تا 107 سوره صافات مربوط به واقعه عید قربان است که نکات درخور تأمل بسیاری دارد که در این یادداشت به دو مورد آن خواهیم پرداخت:
نخست اینکه، در این واقعه دو گونه عقل یعنی «عقل ابزاری و حسابگر» و «عقل متعارف ایمانی» به چالش کشیده میشود. عقل حسابگر در خدمت زندگی مادی، سود و لذات مادی است. اما عقل متعارف ایمانی در کنار منفعت مادی، منفعت معنوی مانند بهشت و... را هم اضافه میکند و در موارد تعارض به منفعت اخروی اصالت میدهد و از نفع مادی چشمپوشی میکند. اما عقل دیگری هم داریم که همه خواستهها را در راستای خواسته معشوق ارزیابی میکند. از این عقل، به «عقل قدسی و ربانی» تعبیر میشود؛ یعنی انسانها سه دستهاند: برخی شخصیت حیوانی دارند و برخی عقلانی و برخی ربانی.
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم (مولوی)
انسان میتواند عاقل باشد؛ اما عاشق نباشد در این صورت او را یک انسان پختهای میدانند. کاری که حضرت ابراهیم(ع) انجام داد در مرتبه «عقل قدسی» است. در این مرتبه، عشق و عقل گره میخورند و تعارضی باهم ندارند؛ لذا سوختن و پختگی را باهم دارد و دل کندن از دنیا را آسان میکند. اگر حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) در مرحله عقل ابزاری و حتی عقل متعارف ایمانی بودند، باز تسلیم چنین خواستهای نمیشدند. چنین اجابتی (فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ) از عشق آنان حکایت میکند. از اینکه آنان به هیچ چیز جز خواسته معشوق نمیاندیشند.
داستان یک امامت
نکته دوم در آیات مربوط به عید قربان در سوره صافات این است که، واقعه قربان یکی از همان وقایعی است که خداوند پس از آن، حضرت ابراهیم(ع) را به «مقام امامت» رساند. خداوند در این آیه از سوره صافات فرمود: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ و در آیه 124 سوره بقره، نتیجه سربلندی از این ابتلا را «امام شدن» قرار داد: «و (به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند میدهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید» که این آیه هم به قانون ابتلا و آزمایش اشاره دارد.
محال است انسان در این دنیا بیاید و آزمایش نشود. این قانون خداست که «تحویل» و «تبدیل» در آن راه ندارد؛ این قانون ثابتی است و همین ثبات به نفع انسان است.
«آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آوردهایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟» (عنکبوت/ 2) لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند دعا نکنید که خدا شما را امتحان نکند بلکه باید دعا کرد که خداوند کمک کند که پیروز شوید.
«خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید که شما بندگان را بیازماید تا کدام نیکوکارتر (و خلوص اعمالش بیشتر) است و او مقتدر و بسیار آمرزنده است.» (ملک/ 2)
قرآن میفرماید ما میتوانیم و باید امام بشویم: «و آنان که میگویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده» (فرقان/ 74) اما همه میتوانیم و باید امام متقین شویم. بنابراین میتوانیم بگوییم امام خمینی(ره) امام بود و رهبر انقلاب امام است و مردم ایران برای سایر کشورها امام و الگو هستند.
مسیر امام امت شدن
راه امام شدن «صبر» است. قرآن کریم در سوره سجده آیه 24 میفرماید: «و برخی از آن بنیاسرائیل را امام و پیشوایانی که خلق را به امر ما (نه به امر خلق) هدایت کنند قرار دادیم برای آنکه (در راه حق) صبر کردند و در آیات ما مقام یقین یافتند.» یعنی چون در برابر آزمایشهای الهی و مشکلات استقامت داشتند، امام شدند.
«امام» یعنی کسی که به او نگاه میشود و دیگران با راهنمایی او، راه را پیدا میکنند. هرکس بیشتر مبتلا و پیروز شود امامتش هم مهمتر است. امام حسین(ع) سیدالشهدا میشود چون بر بزرگترین «ابتلائات اختیاری» صبر کرد؛ یعنی خودش را در مشکل میاندازد تا رشد کند. ابتلا، به استقبال بلاهای اختیاری رفتن است که وسیله رشد انسان است. بلای اختیاری به این معناست که شما میدانی اگر «حق» را انتخاب کردی با موانعی روبهرو خواهی شد اما با وجود این، به استقبال این موانع بروی و نترسی و راه حق را کج نکنی. امام حسین(ع) میتوانست بفرماید من کاری به کار یزید ندارم و عافیت را انتخاب کند، اما این کار را نکرد.
یکی از ابتلائات اختیاری «امر به معروف و نهی از منکر» است که نه تنها انسان را بزرگ میکند بلکه امتی که امر به معروف و نهی از منکر میکند هم بزرگ میشود. پس اگر جامعه و ملت امر به معروف کند؛ میشود «امت» و اگر فرد امر به معروف کند؛ میشود «امام». این مشکلات ملت همان ابتلای ملت است که اگر ملتی پیروز شد باعث امت و برتر شدن ملت میشود. اگر ملتی جهان را به امام زمان(عج) و امام حسین(ع) دعوت کند و از ظلم امریکا نهی کند، میشود امام؛ چون نهی از منکر کلان انجام داده است. این ابتلائش وسیعتر است و امامتش هم بیشتر است و شما میشوید الگوی بشریت تا آنها راه را پیدا کنند.
بــــرش
در حریم معشوق
انسان میتواند عاقل باشد؛ اما عاشق نباشد اما کاری که حضرت ابراهیم(ع) انجام داد در مرتبه «عقل قدسی» است که در این مرتبه، عشق و عقل بهم گره میخورند. اگر حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) در مرحله «عقل ابزاری» و حتی «عقل متعارف ایمانی» باقی میماندند، تسلیم چنین خواستهای نمیشدند. اما چنین اجابتی، از عشق آنان حکایت میکند. از اینکه آنان به هیچ چیز جز خواسته معشوق نمیاندیشند.