نقد شهید بهشتی به «جامعه قالبی»
حرکت بر مدار حکمت و عقلانیت
دکتر نجمه کیخا
استادیار اندیشهسیاسی
دانشگاه شهید بهشتی
«اخلاق» با تعدیل خلق و خوی آدمی به ایجاد تعادل در وجود انسان و جامعه یاری میرساند. بدون اخلاق و جلوگیری از تندرویها و کندرویها، «عدالت» که هدف اساسی یک نظام سیاسی است، حاصل نخواهد شد. شهید بهشتی بهعنوان مهمترین معمار قانون اساسی به اخلاق سیاسی و اجتماعی اهمیت زیادی میداد. وی تعدیل خلقیات و اندیشههای انسان ایرانی را هدف آموزشهای خود قرار داده بود و بر همین اساس بر عنصر تربیت تأکید زیادی میکرد. تأسیس مدرسه، تألیف کتب درسی و تشکیل حزب از جمله کارهای ایشان در این راستا بود.
***
هدف شهید بهشتی از تشکیل حزب
اگر مهمترین عیب احزاب را بیم نادیده گرفتن منافع و مصالح عمومی و توجه به منافع جناحی و گروهی و بخشی بدانیم که سبب مخالفت بسیاری با کار حزبی شده است، باید گفت شهید بهشتی هدف اصلی از تشکیل حزب را دور هم جمع شدن و فعالیت جمعی گروهی از مؤمنان میداند که با برنامه آموزشی و تربیتی منظم در حزب، مسیر متکاملی را طی میکنند و در این مسیر به همدیگر یاری میرسانند. هدف اساسی حزب، کمک به رشد جمعی افراد است نه به قدرت رسیدن و فتح مناصب و جایگاههای قدرت. از این رو، شهید بهشتی تا زمانی که در حزب جمهوری بود، مناصب اصلی سیاسی از سوی افرادی خارج از حزب اشغال میشد.
با توجه به علاقه زیاد شهید بهشتی به مباحث قرآنی و اهتمام ایشان بر جلسات مکتب قرآن، میتوان نمود بارز چنین توجهی را در آثار قرآنی ایشان جستوجو کرد. گویی ایشان هدف اساسی خود از تفسیر قرآن را نه فقط افزایش آگاهی قرآنی مستمعان، بلکه رفع کژیهای موجود در اخلاق و اندیشه جامعه و بازگرداندن اعتدال بدان میداند.
ایشان در تفسیر صراط مستقیم به نقد این تصور عمومی میپردازد که واژه «مستقیم» را به راحتی و آسانی معنا نموده و از تلاش و جستوجو برای یافتن راه درست امتناع میشود. عادت کردهایم از کار و کوشش کم، نتایج بزرگ انتظار داشته باشیم. تبلور چنین نگاهی این است که به جای اهتمام و پیگیری و مشورت و تفکر تا دستیابی به نتیجه، به استخاره گرفتن ، توسل و... بسنده میشود.
اهتمام برای ایجاد «اعتدال اخلاقی»
تلاش شهید بهشتی برای ایجاد تعادل اخلاقی و فکری در جامعه یادآور سه اندیشمند مطرح در ایران یعنی ابونصر فارابی، ملاصدرا و سید جمالالدین اسدآبادی است. ابونصر فارابی، فیلسوف سیاسی برجسته ایرانی است که تحقق مدینه فاضله را از مسیر همیاری همه افراد جامعه در کسب فضایل اخلاقی برای رسیدن به خیر عمومی امکانپذیر میداند و نظام فکری خود را برای تحقق این هدف بنا میکند. این تعریف دقیقاً همان کاری است که شهید بهشتی در ایجاد جمعی از مؤمنان برای همکاری در رسیدن به سعادت و گسترش این جمع تا رسیدن به امت فاضله انجام میدهد. از آن سو، سید جمالالدین اسدآبادی با تأکید بر علمآموزی مسلمانان و دوری از خرافات و عقبماندگی فکری معتقد بود در روزگار ما جراید و نشریات، مانند حکیمی عمل میکنند که فضایل ملت را پرورش میدهد و با تأسیس روزنامه و تأسیس انجمنهایی مانند انجمن وطنی مصر که به تربیت جمعی از مؤمنان اقدام نمود، دامنه تأثیرشان که به موازات افزایش سریع تعداد آنان گسترش مییافت، خطری برای منافع انگلستان به حساب آمد. شهید بهشتی به تبعیت از حرکت جوهری صدرایی، جامعه را در حرکت و تلاطم دائمی و انسان را جستوجوگری در مسیر شدن میدانست. هر سه این اندیشمندان تلاش میکردند حکمت و عقلانیت را معیار حرکتهای اجتماعی قرار دهند و جامعه را به تعادل برسانند. بهشتی در حقیقت فیلسوف زمانشناس زمانه خویش است.
نقد «انسان قالبی»
بحث مهم در اخلاق سیاسی و اجتماعی «انعطافپذیری» است. دستیابی به عدالت نیازمند انعطاف است تا جلوی ظلم گرفته شود. انعطاف، امری در میانه قانون و هرج و مرج و آزادی است. بر همین اساس، ایشان به نقد جامعه قالبی و انسان قالبی میپردازد. از نظر وی با توجه به اینکه ما در عصر غیبت و دوران انتظار بسر میبریم، قادر نیستیم حکومت و جامعهای کاملاً بیعیب و نقص ایجاد کنیم و گرچه در حد وسعمان تلاش میکنیم، اما حتماً فعالیتهای ما همراه با خطا خواهد بود. امکان خطا با امکان آزادی ما در ارتباط است. اگر هیچ نوع امکان تخلفی وجود نداشته باشد، چگونه میتوان از آزادی و اختیار انسان سخن گفت.
«اختیار» مهمترین ویژگی انسان و عامل تمایز او از دیگر موجودات است. اگر جامعه به گونهای عمل کند که انسانها گزینههای مختلفی برای انتخابگری نداشته باشند، این امر را در تضاد با انسانیت خود دانسته و در مقابل آن عصیان خواهند کرد. بنابراین ما باید امکان انتخابگری و مخالفت را تا زمانی که به هرج و مرج و زورمداری نینجامد به شهروندان بدهیم. در اینجا آزادی در واقع پاسداشت انسانیت انسان است. این امر از ایجاد جامعه خشک و متحجر و قالبی جلوگیری خواهد کرد. «جامعه قالبی» به این معنا نیست که هیچ نوع قالب فکری وجود نداشته باشد. نظام عالی آن است که بینش بدهد، محیط اجتماعی مساعد بسازد، امکانات در اختیار اشخاص بگذارد اما جنبه الزام و اجبار و یکسوگرایی در جامعه حاکم نباشد.
وظیفه عالِم اخلاق سیاسی
مردم هر جامعه باید به یک سلسله قالبهای فکری احترام بگذارند و حرفشنوی بیچون و چرا از یک نوع رهبری و نوعی عشق و علاقه به ارزشهای معینی که قبلاً پذیرفته شده داشته باشند تا امکان بسیج نیروهای جامعه در مواقع لازم وجود داشته باشد. تعیین حد مناسب آزادی و تبعیت از قالب فکری، وظیفه عالم اخلاق سیاسی است که باید جریانات مختلف اجتماعی را رصد کند و به تعیین رفتار مناسب و تصمیم درست به شهروندان یاری رساند. بخشهای مختلف اندیشه شهید بهشتی، یافتن این حد مناسب در امور مختلف است.
وی حتی از «انعطاف در احکام» سخن میگوید و در جلسات قرآنی خود در دهه چهل شمسی بحث میکند که ممکن است در برخی مراحل از کوششهای اجتماعی، فعل مستحب، واجب شود و اگر رهبر یک حرکت و جماعت چنین چیزی را امر کرد، آن مستحب، مانند واجب معمولی بر همگان واجب میشود. چیزی مشابه آنچه امام خمینی(ره) در بحث مصلحت نظام بیان کردهاند. حتی در تفسیر صلات وسطی در آیه «حافظوا علی الصلوات و الصلوه الوسطی و قوموا لله قانتین» اشاره میکند که متناسب با شرایط رشد جامعه، جو اجتماعی و فصول سال و درجه سختی و آسانی بجا آوردن نمازهای مختلف، تفسیر نماز وسطی نیز تغییر میکند و تصریح میکند «اصلاً قرار نیست قرآن و آیات قرآن اینقدر جمود داشته باشند که فقط بر یک مورد منطبق شوند.»
طریق تعادل در عمل اخلاقی
وی سعی میکند معیارهایی به ما عرضه کند که طریق تعادل را بدانیم و اخلاقی عمل کنیم. برای مثال در تفسیر آیه «و اما من ثقلت موازینه» مینویسد معیار ارزیابی ما از افراد باید این باشد که کفه حسناتش بچربد نه اینکه در کفه سیئاتش چیزی نباشد. حال آنکه معیار ما گاه در قضاوت افراد این است که اگر عیبی از او دیده باشیم بر مبنای همان عیب در مورد او قضاوت میکنیم. یا آیه «الحمدلله رب العالمین» یعنی ستایش مخصوص خداست و در برابر موجود دیگری نباید ستایش کرد. باید از افراد در همان حدی که هستند قدردانی کرد. فقط خداوند کمال مطلق و بینهایت است. غیر او حد و مرز دارند و باید این مرزها را رعایت کرد؛ «بیحساب سخن گفتن و ستایشگرانه یاد کردن در شأن مسلمان نیست.»
بــــرش
آزادی در نگاه شهید بهشتی به معنای پاسداشت انسانیت انسان است
«جامعه قالبی» به این معنا نیست که هیچ نوع قالب فکری وجود نداشته باشد. از نگاه شهید بهشتی نظام عالی آن است که بینش بدهد، محیط اجتماعی مساعد بسازد و امکانات در اختیار اشخاص بگذارد اما جنبه الزام و اجبار و یکسوگرایی در جامعه حاکم نباشد. او معتقد است ما باید امکان انتخابگری و مخالفت را تا زمانی که به هرج و مرج و زورمداری نینجامد به شهروندان بدهیم. در اینجا آزادی در واقع پاسداشت انسانیت انسان است. این امر از ایجاد جامعه خشک و متحجر و قالبی جلوگیری خواهد کرد.