نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف میکنم» از آثار انتشارات روزنامه ایران برگزار شد
اعتراف اجباری در بازجوییهای ســـــــــاواک یا خیــــانت
وحید افراخته برای علاقهمندان تاریخ معاصر نام پررمز و رازی است؛ عضو رده بالای سازمان مجاهدین خلق که پیش از وقوع انقلاب به دست ساواک افتاد. دستگیریاش همانقدر پرحاشیه بود که فعالیتهایش. او بهرغم سن و سال کمی که داشت طی کمتر از یک هفته بازجویی، لب به اعترافاتی گشود که برچسب خیانت بر پیشانیاش چسبانده شد. بعد از صفحات بیشمار اعترافاتی که تحویل دستگاه امنیتی پهلوی دوم داد، سلولهای زندانها بودند که یکی پس از دیگری از اعضای مجاهدین خلق پر میشدند. با این حال طی همه سالهایی که از دستگیری و تیربارانش میگذرد، کتاب «من اعتراف میکنم» را میتوان نخستین اثر مستقلی دانست که درباره این چهره سیاسی در دسترس مخاطبان قرار گرفته است. محمد رحمانی، نویسنده این کتاب در نوشته خود که به همت انتشارات مؤسسه فرهنگی ایران منتشر شده سراغ این عضو مرکزی و پرحاشیه سازمان مجاهدین خلق در قبل از انقلاب رفته است. نکاتی درباره این اثر را در نشست نقد و بررسی کتاب «من اعتراف میکنم» که با حضور احمدرضا کریمی (نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ و عضو سابق سازمان مجاهدین خلق)، حسین تقوایی (کارشناس مسائل امنیتی) و مجید سهرابی (کارشناس) و خوشبختیان (عضو سابق سازمان مجاهدین خلق) برگزار شده است، میخوانید.
مریم شهبازی
روزنامهنگار
ماجرای وحید افراخته هیچگاه کهنه نمیشود
مجید سهرابی، کارشناس و مجری:«من اعتراف میکنم»، کتابی درباره اعترافات، زندگی و زمانه وحید افراخته است. او از انجمن حجتیه با آن گرایشهای فکریاش شروع کرد و بعد به سازمان مجاهدین خلق پیوست. هر چند باز هم تغییر ایدئولوژی میدهد، آنقدر که در زمان دستگیریاش نه دیگر مسلمانی مؤمن بود و نه حتی مارکسیستی معتقد! هم این مسأله و هم چرایی بریده شدنش از سازمان که برخی آن را خیانت میخوانند نیاز به بررسی و بحث دارد. عجیب اینکه در تاریخ مبارزان سیاسی چند دهه اخیر کشور با کمتر کسی همچون افراخته روبهرو هستیم که به اذعان خود ساواک، بویژه پرویز ثابتی تا آن حد با دستگاه امنیتی رژیم پهلوی همکاری کرده باشد. نفرات زیادی را لو داد و اطلاعات بیشماری در اختیارشان گذاشت، آنچنان که به نقل از مسئولان ساواک آمده است:«وحید افراخته برای یک دهه خوراک فکری به ما داد.» به همین خاطر نیز پژوهشگران تاریخ و سیاست معتقدند ضربه فکری او به مجاهدین خلق به قدری بزرگ بود که تبعاتش تا سالها در دستگیری اعضای این سازمان مشهود بود. لذا پرداختن به شخصیت وحید در کنار اعترافات وی بحث جالبی است که بهانه تألیف این کتاب شده و محمد رحمانی برای نخستینبار نکاتی خواندنی را درباره وحید افراخته در کتاب «من اعتراف میکنم» پیش روی مخاطبان گذاشته است. البته به شکلی پراکنده نکاتی درباره وحید منتشر شده است اما بعید میدانم بجز این کتاب، پژوهش مستقل دیگری در اختیار علاقهمندان قرار گرفته باشد. این کتاب فقط اعترافات وحید افراخته نیست، حتی میتوان آن را دایرةالمعارفی برای افرادی دانست که خواهان پژوهش در تاریخ معاصر بویژه در خصوص گروههای مسلحانه همچون مجاهدین خلق هستند. جالب اینکه کتاب «من اعتراف میکنم» در زمانی کمتر از یک سال به چاپ سوم رسیده و در فضای مجازی هم با استقبال زیادی روبهرو شده است. احمدرضا کریمی، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق است که با وحید افراخته هم نشستو برخاست داشته است؛ آقای کریمی! درباره این بگویید که چه عواملی سبب بریده شدن افراخته از سازمان و انجام آن اعترافات میشود؟
احمدرضا کریمی، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ و عضو سابق سازمان مجاهدین خلق: موضوع وحید افراخته هیچگاه کهنه نمیشود. او یکی از مطرحترین چهرههای سازمان بود که در زمان شاه (پهلوی دوم) دستگیر میشود. البته در بین دستگیرشدگان تقی شهرام هم عضو مهمی بود اما او بعد از انقلاب گرفتار میشود. به نظرم آنچه بیشتر از همه سبب بروز حساسیتهایی درباره این کتاب شد عنوانش است که باعث شد برخی نسبت به آن موضع بگیرند. «من اعتراف میکنم» اسم جالبی است چراکه مسائل زیادی را بیان میکند. البته معتقدم مسأله وحید افراخته گستردهتر از آن است که او را به برخی اختلافنظرها محدود کنیم. محمد رحمانی بر اساس کنجکاوی شخصی و همراهی برخی دوستان موفق به تألیف اثری ارزشمند شده است. هر چند برخی مخالفتها کارش را به تأخیر میاندازد. نویسنده از جنبههای مختلفی دست به بررسی وحید افراخته زده است. شما در کتاب «من اعتراف میکنم» ماجرای تغییر ایدئولوژی و نقشی که افراد مختلف در این سازمان ایفا کردهاند از جمله بهرام آرام و تقی شهرام را میخوانید. حتی تحلیلی از بنیانگذاران اولیه مجاهدین خلق عرضه کرده است . کمک به شناخت جامعی از وضعیت نیروهای سیاسی، بویژه گروههای مسلحانه همچون مجاهدین خلق در دورانی که مبارزات به همین چند گروه منحصر شده بود، از جمله نتایج مطالعه کتاب مذکور است.
یکی از نکاتی که آقای سهرابی به آن اشاره کرد و باید اصلاح شود، تعبیری است که درباره خیانت وحید افراخته به کار میرود. آقای سهرابی شما لفظ خیانت را به تعبیر شخصی خودتان به کار بردهاید یا آن را از زاویه نگاه دیگران یا حتی سازمان و مرکزیت آن زمان مجاهدین به کار بردهاید؟ این تعبیری خاص و بسیار جهتدار است!
سهرابی: در به کار بردن این لفظ باید توده غالب مردم را در نظر بگیریم. مردم، افرادی که به مبارزان پشت کرده و منافع پهلوی را تأمین میکردند، خائن میدانستند. بر اساس اطلاعاتی که از افراخته در این کتاب آمده یا در پروندهاش ثبت شده است، وحید مبارزان زیادی را لو میدهد، حتی بیش از ضرورتی که با آن مواجه بوده و برای خوش خدمتی به ساواک سبب دستگیری افراد زیادی و از جمله بروز اتفاقات بسیاری میشود. این گفته من نیست، تلقی دیگر مبارزان و حتی همگروهان وحید است. از این بابت لفظ خائن را دربارهاش به کار بردم. اما آقای کریمی شما که خودتان عضوی از مجاهدین خلق بودهاید بگویید که واقعاً خائن بوده است یا نمیتوان او را مستحق چنین صفتی دانست.
کریمی: اینکه کار وحید خیانت بوده یا نه را باید در پاسخ به این سؤال جستوجو کرد که سازمان مجاهدین در آن زمان مشغول خدمت به مردم بوده یا نه! پاسخ این سؤال نشان میدهد کسی که علیه این سازمان در آن مقطع زمانی سال 54 موضع میگرفته به مردم خیانت کرده یا به تشکیلات؟ اما واقعیت این است که فعالیتهای تشکیلات در آن برهه هم ضد رژیم بوده و هم علیه مردم، اما مسأله این است که موضع ما نسبت به جریانهای مبارزاتی آن زمان کاملاً بسته و تکبعدی است که بر آن اساس وحید را خائن میدانیم! اگر بخواهیم اینطور حساب کنیم، پس تقی شهرام هم به مفهوم دیگری خائن محسوب میشود. همین موضعی را که افراخته نسبت به رژیم و مجاهدین خلق داشته، «احمد احمد» هم داشته است. او هم آن زمان علیه سازمان حرکت کرده و عوامل مؤثری از سازمان را معرفی میکند. آیا به احمد هم باید از آن زاویه نگاه کنیم؟ ما نمیتوانیم نگاه واحدی به هر دوی اینها داشته باشیم.
کتابی با موضع بیطرف نسبت به شخصیت اصلی آن
محمد رحمانی، نویسنده کتاب «من اعتراف میکنم»: البته در این کتاب سعی در انعکاس وقایع و صحبت منصفانه درباره آدمها داشتهام.
کریمی: اتفاقاً من هم بیطرفی شما را در تألیف این کتاب، ویژگی مثبت آن میدانم. واقعیت این است که صحبت کردن درباره وحید و تحلیل اقدامات وی سبب روشن شدن وقایع بسیار دیگری میشود.آقای رحمانی شما که این کتاب را نوشتهاید چه نظری دارید، آیا او را خائن میدانید یا نه؟!
رحمانی: وحید افراخته در این کتاب، نه مواجهه با یک خائن است و نه یک قهرمان و حتی ضدقهرمان! دربارهاش بهعنوان یک انسان و مسیری که طی کرده نوشتهام. اینکه وحید چه کسی بود، چه کرد و چه اتفاقاتی در زندگیاش رخ داد و سبب وقوع چه وقایعی شد. حتی ممکن است در کتاب با نقدهای جدی درباره وحید افراخته روبهرو شوید اما اینها نظر شخصی خودم نیست و انعکاس گفتههای شخصیتهای مطرحی است که همدوره وحید بودهاند. البته من به نوعی یک نگاه شخصی هم درباره او دارم چراکه این انتظاری است که از من بهعنوان راوی میرود.
کریمی: بحث مهم درباره افراخته این است که چطور شد وحید از سازمان برید! البته اگر اصطلاح بریدن را دقیق و درست بدانیم. بریدن یعنی تسلیم شدن، بریدن انواعی دارد؛ عدهای زیر بار نمیروند و میبُرند. عده دیگری هم آن بریدنها را به شکل دیگری تحلیل میکنند، برخی معتقدند خواهان مبارزه با جریانهای انحرافی بوده و اینگونه کارشان را توجیه میکنند. مسأله دیگر اینکه وحید افراخته در رأس تشکیلات و عضو مرکزیت شده و به جای حسین سیاهکلاه و بهرام آرام، بار مسئولیت شاخه نظامی را به عهده گرفته بود. هر چند تا جایی که از تقی شهرام شنیدهام، بهرام آرام موافق ورود او به مرکزیت نبوده است. خود تقی شهرام اصرار زیادی به این کار داشته و خیلی هم اغراقآمیز او را مناسب این جایگاه میدانسته است.
سهرابی: وحید به تقی شهرام یا بالعکس آن؟
کریمی: شهرام به وحید. تعابیر عجیب و غریبی هم دربارهاش به کار میبرد.
رحمانی: اصلاً آقای کریمی بحثی درباره همکاری وحید هست که تبدیل به روایت رسمی شده، آنقدر که حتی جریانهای مخالف هم به نوعی آن را پذیرفتهاند، اینکه وحید با دو تا سیلی شکست را پذیرفت. در صورتی که اینطور نبوده. در کتاب هم آمده که یک روندی طی شد تا این تغییر را پذیرفت. اینگونه نبوده که با شکنجه مسیرش را عوض کرده باشد.
کریمی: در مجموع هشت روز زمان برد تا وحید با دستگاه امنیتی دوره پهلوی کنار بیاید. در این فاصله شکنجه جسمی شد و در حین آن به شکل غریبی یکسری اطلاعاتی را ارائه کرد که تحقیق درباره آنها نیازمند صرف زمان زیادی بود که وقت ساواک را هم تلف میکرد. خلاف گفتههای او هم ثابت نشد، چراکه قابل بررسی هم نبودند.
رحمانی: قبل از اینکه سراغ آقای تقوایی برویم اجازه بدهید به نکتهای اشاره کنم که حین تحقیقات برای خود من خیلی جذاب بود. وقتی مشغول بررسی اسناد بودم متوجه دستخطهای خوشنویسی منسوب به وحید شدم که میدانم چنین دستخطی نداشته!
کریمی: چون میدانست خط من بهتر است جای او مینوشتم.
رحمانی: همین را میخواستم بگویم که شما پیشدستی کردید، متوجه شباهت آن نوشتهها به دستخط شما شدم آقای کریمی. بخشی از هماهنگی برای نوشتن لایحه دفاعی و حتی مصاحبه تلویزیونی از سوی آقای کریمی بازنویسی شده بود که اهمیت حضورتان در جلسه امروز را بیشتر میکند.
سهرابی: جناب آقای تقوایی چند سؤال هم از شما دارم؛ اول اینکه شخصیت وحید را از بین اعترافاتش چطور ارزیابی میکنید؟ دوم اینکه نقش بریدهها در ضربه زدن به یک جریان مبارز را چطور میبینید؟
حسین تقوایی، کارشناس مسائل امنیتی: جمعآوری اسنادی که در کتاب آمده کار ارزشمندی است. همانطور که اشاره شد گفتههای وحید افراخته را میتوان در حکم یک دایرةالمعارف دانست که برای حدود پنجاه سال مغفول مانده بود. علاقهمند هستم که از دو جهت به کتاب «من اعتراف میکنم» بپردازم، هم از جهت شکلی و هم محتوایی. حجم کتاب بسیار زیاد است، اگر در 2 جلد منتشر میشد خوانش راحت تری داشت. کتاب به حواشی زیادی پرداخته، اینکه چطور بمب میساختند یا انجام ترورها را با جزئیات بسیار ریز که در بیان آنها ضرورتی نبوده تشریح شده. اینها از حوصله مخاطب خارج است. از جهت محتوایی، مطالب وحید افراخته به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی فرار از بازجویی و فشاری که طی روند آن به وی وارد میشده و دیگری بحث همکاری و خوشخدمتیاش به ساواک. در بازجوییها نیاز به آن پرگویی نبوده. حتی نامهای که به بازجوی خود مبنی بر آن نوشته که «دلم برایت تنگ شده حداقل بیا با من حرف بزن» دیگر منطقی نیست.
کریمی: خب اینجا بحث تجربهای است که من از زندانی شدن داشتهام؛ در چنین شرایطی اوضاع آنقدر متفاوت است که دیگر نمیتوان چنین خردهای گرفت.
تقوایی: آقای کریمی با بحث شرایط روحی که درباره افراد زندانی مطرح شد موافق هستم، اما مسأله من این است که افراخته اطلاعاتش را خیلی فراتر از چیزی که بازجو نیاز داشته عرضه کرده. در بحث بریدن، ما با افراد زیادی روبهرو هستیم که از سازمان کنار میکشند؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. رضا رضایی به اصطلاح میبرد و همراه ساواک گشت میرود اما این کار را فقط برای فرار از بازجویی انجام میدهد.
کریمی: شما به وحید انتقاد میکنید اما اصل مطلب این است که چرا اینطور شد؟
تقوایی: اینکه چرا وحید به این نقطه رسید، بحثی است که پیشتر هم مطرح شده. اینکه 54، سال بحران هویت بود. سازمان در این دوره دچار مارکسیست شده و ترورهای داخلی شکل گرفته بود. مجاهدین خلق در آستانه فروپاشی بودند. مشابه اتفاقاتی که سال 64 در انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین خلق رخ داد. آن کارهایی را که در آن مقطع امثال تقی شهرام انجام دادند مسعود رجوی سال 64 انجام داد، سازمان را در آستانه فروپاشی قرار داد و گفت یا با ما، یا علیهمان هستید. وحید افراخته در سال 54 همین وضعیت را داشت، در بحران هویت گیر کرده و از طرفی هم بحث مارکسیست شدن و ناامیدی از ادامه مبارزه را داشت. همه اینها دست به دست هم داد و به جایی رسید که افراخته به آن شکل با ساواک همکاری کرد. از اعترافات وحید یکی درباره اقداماتی است که در سازمان انجام شده بود و دیگری بحث ترورهای داخلی، حذف فیزیکی و کارهای عملیاتی دیگر. شاید از آن مهمتر بحث درباره گرفتاری اعضای سازمان به بیهویتی بود که ساواک خیلی خوب از آن به نفع خودش بهرهبرداری کرد و سبب شد بسیاری از نیروهای مذهبی دست از حمایت مجاهدین خلق بردارند. در کنار اعترافاتی که وحید کرده به نظرم این ضربه سنگینتری به شمار میآید. درباره نقش بریدهها که پرسیدید، چه قبل و چه بعد از انقلاب، بریدن مراحل مختلفی داشت. یکی برای فرار از بازجویی و دوری از شکنجه و عدهای هم بابت تغییر فکری از سازمان جدا میشدند. اینکه کسی تحت فشار بازجویی اطلاعاتی را ارائه کند خیلی متفاوتتر از فردی است که برای خوشخدمتی دست به لو دادن همگروهیهای خود میزند. خود ساواک درباره گفتههای افراخته تأکید کرده که او ما را برای یک دهه در تحقیقات و عملیاتمان جلو انداخت.
کریمی: بله بیشتر اطلاعاتی که عرضه کرد دربردارنده مسائل مهمی بودند. اما اینکه شما گفتید ساواک تأکید کرده بود که اطلاعات افراخته آنان را یک دهه جلو انداخته اغراقآمیز است؛ از زمان گرفتار شدن این
عضو سازمان مجاهدین تا وقوع انقلاب فقط چند سال سپری میشود.
دستگیری پرتبعات افراخته
تقوایی: آقای خوشبختیان خودش در آن زمان زندان بوده، پیشتر به نقل از ایشان شنیدهام دستگیری افراخته چنان تبعات گستردهای داشته که دیگر سلولها جا نداشتهاند. البته ایشان تأکید کرد که باوجود حرفهایی که درباره افراخته میگویند او از خانه تاکتیکی اطلاع داشته اما آن را لو نمیدهد. برخی از این بریدهها، فراتر از بحث زندانی دست به ارائه اطلاعات زدهاند.
سهرابی: آقای تقوایی تأکید کردند که صحبت از تغییر ایدئولوژیکی سازمان اتفاقی است که وحید دربارهاش به ساواک میگوید و آن را علنی میکند.
کریمی: نه اصلاً! دستگیری خلیلی دزفولی سبب شد که ساواک در این رابطه مطلع شود.
سهرابی: آقای تقوایی شما به نوعی درباره فرق بریده با زندانی عادی گفتید، زندانی عادی ناچار به اعتراف میشود اما بین فردی که بریده یا خائن است تفاوتهایی وجود دارد. خائن درباره اطلاعاتی که فراتر از شرایطش هست صحبت میکند.
رحمانی: در این کتاب نه فقط درباره وحید، بلکه در ارتباط با هر فردی که در اعترافات خود به آنها اشاره کرده، پروندههایی آوردهام. نکتهای که درباره بحث ایدئولوژی است و بیان هم شده این است که تغییر ایدئولوژیک در محافل هم مطرح شده بود. اما کارویژه افراخته این بوده که سراغ روحانیون زندانی میرود و روحانیت را نسبت به سازمان حساس میکند. همین سبب میشود آن پشتیبانی مادی و معنوی که جامعه مذهبی از سازمان مجاهدین داشته، حذف شود. این از هوش و نبوغ بالای افراخته بوده است.
سهرابی: آقای خوشبختیان شما در مقطع تاریخی موردنظر، عضو سازمان و متواری بودهاید؛ ساواک در به در دنبالتان بوده. اطلاعاتی درباره اینکه وحید افراخته را تا چه اندازه میشناختید ارائه بدهید. گویا برای دورهای هم مسئول بالادستی شما بوده است.
خوشبختیان، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق: بگذارید با مسألهای که نسبت به کتاب دارم شروع کنم، بحث اصلی من این است که چرا محمد رحمانی به این شخص پرداخته؟ البته ایشان تأکید کرده چون تا به حال کسی درباره افراخته ننوشته، سراغش رفته. به نظرم انگیزه جالبی نیست. ساواک همه چیز را میدانسته. بحثی که در کتاب جای آن خالی است اینجاست که سازمان تقریباً از سال 50 گرایش چپ پیدا کرد، سال 51 با فدائیان جلسات مشخصی داشتند. به اختلافاتی در بحث ایدئولوژی هم برخورده بودند. زمانی که تقی دزفولی در تلویزیون این بحث را مطرح کرد ساواک دربارهاش خبر داشت، منتها به دلایلی نمیخواست آن را رو کند.
همانطور که آقای رحمانی هم اشاره کرد، سازمان پشتیبانی معنوی بچه مسلمانهای شیعه را از دست داد. البته من با بحث تغییر ایدئولوژیک موافق نیستم و بیشتر با تثبیت ایدئولوژیکی موافق هستم. این ماجرا از زمان حنیفنژاد و صادق شروع شده بود. علتی که بهرام آرام، آن گرایشها را داشته متأثر از تفکرات رایج در سازمان بوده. وحید افراخته از انجمن حجتیه شروع کرد و به سازمان رسید. البته اگر بخواهید به علت این اتفاقاتی که وحید هم جزئی از آنها بوده ریشهای نگاه کنید باید از سال 32 شروع کنید، از دوره حضور مهندس بازرگان بهعنوان نهضت آزادی و سوسیالیستهای مسلمان.
سهرابی: اولین مرتبه چه سالی وحید را دیدید؟
خوشبختیان: سال 54 بود. یک مرتبهای او را دیدم. چشم بسته او را به خانه تیمی بردیم. البته تاریخ دقیق یادم نیست این ماجراها برای پنجاه سال قبل است. بگذارید نکتهای هم درباره کتاب «من اعتراف میکنم» بگویم؛ من به متولیان فرهنگی نقد دارم. این کتاب که مضمونی مغایر با خط قرمزها ندارد پس چرا برای پنج سال اجازه انتشار نیافته بود! نقدی هم به اسم کتاب دارم؛ نویسنده «من اعتراف میکنم» باید فرقی میان اعتراف و اقرار قائل میشد. به نظرم گفتههای مندرج در این کتاب بیشتر اقرار هستند تا اعتراف.
سهرابی: شما تا چه سالی در سازمان بودید و بعد تصفیه شدید؟
خوشبختیان: من از سال 46 در حرکتهای اجتماعی شرکت داشتم البته نه با مجاهدین خلق. دو سال بعد با سازمان آشنا شدم؛ سال 49 به شکل سمپاتیک فعالیت داشتم و یک سال بعد حضورم قویتر شد تا اینکه سال 52 بهدنبال دستگیری شاپور (مشهور به احمد) برادرم که بهدلیل ارتباط با فاضل بود ارتباطم قطع شد و یکسال بعد همکاریام را دوباره از سر گرفتم. تا سال 55 در سازمان بودم. جلسهای که بحث تصفیه مطرح شد، صحبت من این بود که در نفس مبارزه که مشکلی با هم نداریم. به جای تصفیه یک ارتباط بیرونی داشته باشیم.
سهرابی: چه افرادی تحت مسئولیت شما بودند؟
خوشبختیان: در خانه تیمی آخر دیگر مسئولیتی نداشتم منتها بعد از یک مقطعی، حسن ابراری را در قراری به من متصل کردند که با او در ارتباط باش. مسئولیت من به سمت کارهای تکنیکی رفت و دیگر ارتباطی با آدمهای مختلف نداشتم.
در این جلسه که فرصت چندانی برای صحبت درباره کتاب آقای رحمانی پیدا نکردم، با این حال نقد اساسیام به کتاب «من اعتراف میکنم» این است که گفته بودند وحید حدود سه هزار صفحه اعتراف نوشته! اما من از برادرم شنیدم که هفتصد صفحه بوده! اگر اعترافات وحید مطالبی است که در کتاب آمده که اینها اعتراف نیست و باید اسمش را عوض کرد. از نظر امنیتی، اعتراف با اقرار فرق دارد.
آن روزها همه آن چیزی که ما را به فعالیت وا میداشت شور و کینه بود وگرنه کتابهای درستی در زمینه فکری و ایدئولوژی در اختیارمان نبود. ما دنبال چیزی بودیم که شوری را که در دلمان بود تقویت کرده و برای مبارزه تهییجمان کند. همهمان اینطور بودیم.