تغییر سرنوشت ۶ نفر در یک سحر

جشن زندگی

ایران واشقانی فراهانی
گزارش نویس

 
همه آمده‌اند؛ از او که به‌خاطر انتقام خواستگار کینه‌جو صورتش سوخته است، تا مرد مهربانی که به حرمت خون یک شهید از خونخواهی قاتلان فرزندش می‌گذرد. انگار اشتیاق بازگشت چند مرد اعدامی از پای چوبه دار، آرام و قرار را از همه گرفته است تا در همهمه عفو 6 زندانی محکوم به مرگ، زندگی را جشن بگیرند. معاون دادستان تهران در امور زندان‌ها می‌گوید: بخشنده‌ترین مردم کسی است که ببخشاید بر کسی که بر او امید بخشش ندارد.
اینجا نقطه صفر مرزی در سرنوشت 6 مرد اعدامی است؛ لحظه پیوند اشک و لبخند. جایی برای پایان سکوت و انتظار و بغض.
در یک‌سو 6 مرد دربند، چشم به زنجیری دوخته‌اند که غرور پاهایشان را شکسته است. درست در مقابل‌شان، زنان و مردانی نشسته‌اند که حکایت‌هایی پردرد دارند از آنچه به یکباره کاخ آرزوهایشان را ویران کرد. بی‌شک سخاوت قلب‌های بخشنده است که به این نقطه نور و روشنی بخشیده است، اگرنه در عمق این حکایت‌ها، تلخی کشتن انسانی در میان است.
دو برادر اعدامی به همراه مأموران بدرقه زندان رجایی‌شهر، دستبند بر دست‌هایشان گره خورده است و مادرشان آشکارا می‌لرزد که چه بر سر فرزندانش خواهد آمد. مادر بی‌وقفه اشک می‌ریزد و نمی‌داند خون یک شهید به پسرانش عمر دوباره خواهد داد.
به خواب می‌ماند این تصویر. به معجزه‌ای بی‌تکرار. برادرهای زندانی پای چوبه دار رفتند و مهلت گرفتند تا شاید بخشیده شوند. حالا لحظه سرنوشت‌ساز فرا رسیده است؛ بخشش یا قصاص. سر به زیر انداخته‌اند از شرم حضور مردی که می‌گوید آمده است از خونخواهی پسرش بگذرد.
آنچه این تصویر را ماندگار کرده است، حضور زن و شوهری غمگین است که با خدای خود پای معامله نشسته‌اند تا بدون دیه و هیچ شرطی از قصاص قاتلان تنها پسرشان صرفنظر کنند. با دل خونین دستبند از دستان دو برادر بگشایند که موجب قتل تنها پسرشان شده‌اند.
مادر مقتول، 61 ساله است و داغدار مرگ پسری که برای جشن ازدواجش، کارت دعوت سفارش داده بودند اما یک تقدیر تلخ، به زندگی‌شان رنگ ماتم داد. لباس عزای پسرش را 12 سال است که به تن دارد. زیر لب زمزمه می‌کند: خدایا خودت می‌دانی که این داغ تا ابد بر دلم ماند.
احمد حاجی انزهایی پدر مقتول نگاهی پرمهر به همسرش می‌اندازد: «با خدا معامله کردیم.» او محکم و صبور به طرف دو مرد اعدامی پیش می‌رود تا به دعوت معاون دادستان تهران در امور زندان‌ها، دستبند از دست‌های متهمان باز کند. مکث می‌کند اما به خودش مسلط می‌شود. دو برادر هنوز تردید دارند پس از 12 سال اشک و التماس، بعد از این همه نذر و نیاز، استخوان‌های یک شهید گمنام، زنجیر از پای‌شان باز کند و به آنها فرصت دوباره زندگی ببخشد. از شرم، در برابر این پدر زانو می‌زنند و دستانش را بوسه‌باران می‌کنند. کلید که در قفل دستبند می‌چرخد، همه از تجلی شکوه انسانیت گریه می‌کنند.
پدر مقتول نمی‌خواهد از این بگوید که مرگ پسرش چقدر فجیع بود. اما با اشتیاق از این می‌گوید که چگونه از این‌همه خطا چشم‌پوشی کرد: «یک معجزه اتفاق افتاد. قرار بود حکم اجرا شود و دو برادر پای چوبه دار رفتند. اما یک هفته مهلت گرفتند. به روستایمان «انزها» در شهرستان فیروزکوه رفتیم. دخترانم راضی به گذشت نبودند و همسرم هم نمی‌توانست با این غم کنار بیاید. تا اینکه پیکر یک شهید گمنام را به روستا آوردند که 40 سال پیش در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیده بود. من در آن زمان، فرمانده بسیج راه‌آهن بودم و 14 کیلومتر پل شناور برای همین عملیات ساخته و ارسال کرده بودیم. قلبم فرو ریخت. این شهید از روی همان پل عبور کرده بود. حس کردم پسر خودم است، از بس با او احساس نزدیکی کردم. تابوتش را بوسیدم و همانجا با صدای بلند به اهالی اعلام کردم به حرمت خون این شهید پاک، از گناه قاتلان فرزندم گذشت کردم و آنها را بخشیدم. بدون دیه، بدون هیچ شرط، بدون چشمداشت!
علی‌اصغر مهرآبادی رئیس واحد مددکاری از تلاش هنرمندان و خیرین برای نجات جان محکومین به قصاص می‌گوید که حتی پای چوبه دار می‌آیند تا به انسانی زندگی دوباره ببخشند. او توصیه می‌کند که نیکوکاران در بحث آزادی زندانیان، خط‌کش نگذارند و جرایم عمد و غیر عمد را جدا نکنند. تأکید دارد که در این همه سال هرگز اتفاق نیفتاده که پس از بخشش یک اعدامی، خانواده‌اش یا اولیای دم تماس بگیرند و ابراز پشیمانی کنند که چرا یک مجرم پشیمان به جامعه برگشته است. او می‌گوید به خودمان می‌بالیم که پلی میان خانواده مقتول و متهم می‌شویم تا شکسته‌های گذشته را پیوند دهیم.
حمید یک زندانی 40 ساله است که 20 سال پیش به اتهام قتل پیرزن همسایه، محکوم به قصاص شد. در این سال‌ها به گفته خودش فقط گاهی پدرش به ملاقات او آمده است. او می‌گوید در آن سال‌های دور، به دلیل فقر و بیکاری بارها از پیرزن همسایه مبلغ پنج تا ده هزار تومان قرض کرده بودم. او جای مادرم بود و به‌خاطر مهربانی‌اش همیشه نیازهایم را مطرح می‌کردم. اما آخرین‌بار دست مرا رد کرد و پولی نداد. عصبانی شدم. به او حمله کردم و حالا تمام جوانی‌ام پشت میله‌های زندان تباه شده است. نام قاتل هم تا آخر عمر همراه من است.
نجات حمید از چوبه دار با رضایت دختران مقتول اتفاق افتاد تا او پس از گذشت دو دهه، طعم رهایی را بچشد و به زندگی دوباره برگردد.
داریوش 49 ساله زندانی دیگری است که پس از 19 سال انتظار با رأفت رئیس قوه قضائیه از اعدام رهایی یافت. او بچه طلاق بود و از کودکی به‌خاطر آزار نامادری از خانه بیرون مانده و به‌خاطر یک لقمه نان، شاگرد اتوبوس بین شهری شده بود. آخر هم به‌خاطر 10 هزار تومان کرایه با یک مسافر افغان درگیر شد و سرنوشتش شکل دیگری گرفت. رئیس قوه قضائیه به دلیل شناسایی نشدن اولیای دم و نداشتن پیشینه کیفری، برای آزادی او وثیقه تعیین کرد که ناباورانه آزاد شد.
 حکایت زندگی حسین هم پر درد و غم‌انگیز است. در حالی که 32 ساله و پدر سه فرزند بود، به دلیل بیکاری و مشکلات مالی تصمیم به سرقت از خانه زن سالخورده‌ای گرفت که تنها زندگی می‌کرد. او سابقه کیفری نداشت و این نخستین‌بار بود که از دیوار خانه‌ای بالا می‌رفت. اما در حین سرقت، صاحبخانه از خواب بیدار شد و چهره‌اش را دید. حسین از ترس اینکه شناسایی نشود، پیرزن را خفه کرد و در سال 79 دستگیر و محکوم به اعدام شد. اما اولیای دم برای اجرای حکم نیامدند و این مرد 23 سال در زندان ماند. در این سال‌ها همسرش طلاق گرفت و آخرین بار در سال گذشته بود که دخترش به ملاقاتش آمد. با دستور رئیس دادسرای امور جنایی تهران، برای آزادی این مرد که حالا موهایش سپید شده است، 300 میلیون تومان وثیقه تعیین شد. اما او قادر به پرداخت نبود و یک زوج نیکوکار البرزی برای آزادی او پیشقدم شدند.
آخرین نجات یافته، سعید است که در پارک با دوستش درگیر شد. او پس از 5 سال اضطراب و انتظار، نامه آزادی‌اش را از خادمان امام هشتم(ع) دریافت کرده است. به همت شورای صلح یار دادسرای امور جنایی تهران و واحد مددکاری زندان رجایی شهر کرج، بارها جلسه صلح و سازش برای گذشت اولیای دم از قصاص این زندانی برگزار شد و سرانجام خادمان امام رضا(ع)، با پرداخت دیه به اولیای دم توانستند جان این مرد را از مرگ نجات دهند. او که مرتکب قتل عمد دوستش شده بود، می‌گوید: کاش زندانی‌ها بخشیده شوند. شب آخر که برای اجرای حکم می‌روند، همه وسایلشان را به دیگران می‌بخشند و تسلیم مرگ می‌شوند. اما گاهی که کسی از مجازات‌شان صرفنظر می‌کند و به سلول بر‌می‌گردند، آدم دیگری می‌شوند. انگار از نو متولد شده‌اند.
ارسلان قاسمی بازیگر نیز برای جشن رهایی 6 زندانی آمده است. او در کنار زندانیان ایستاده و عقیده دارد آمده است تا به‌عنوان یک جوان و یک هنرمند سهم خودش را در این کار خیر ادا کند. می‌گوید: عقیده شخصی‌ام این است که می‌توانیم هر کدام از ما امید و آرامش را به جامعه برگردانیم. می‌خواهم تریبونی شویم تا مردم را برای بخشیدن، برای کار خیر و مشارکت در آزادی زندانیان همراه خودمان کنیم. اتفاقی که حائز اهمیت است.
آمنه بهرامی قربانی اسیدپاشی که به دلیل نابینایی هر دو چشمش حکم قصاص چشم‌های خواستگار کینه‌جو را دریافت کرده بود، از لذت بخشش به هنگام قدرت می‌گوید. او با وجود 31 عمل جراحی تأکید دارد هرگز پشیمان نیستم که حکم را متوقف کردم و انتقام نگرفتم. به آرامش رسیده‌ام.
در اتاق سرپرست دادسرای امورجنایی تهران، تابلوی زیبایی به خط نستعلیق خودنمایی می‌کند: «بخشش، تاج اخلاق است». «حجت‌الاسلام احمدعلی فیروزجایی» معاون دادستان تهران در امور زندان‌ها ابراز خوشحالی می‌کند که سال گذشته 56 محکوم به قصاص و امسال 8 نفر در سطح استان تهران از پای چوبه دار به زندگی برگشته‌اند. او تلاش خیرین برای رفع گرفتاری زندانیان دربند و جلب رضایت از شاکیان را به مثابه سعی در صفا و مروه، مقدس و قابل احترام می‌شمارد و امیدوار است این پایان شب سیه برای زندانیانی شود که از بیراهه زندگی بازگشته‌اند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و دویست و سه
 - شماره هشت هزار و دویست و سه - ۲۰ خرداد ۱۴۰۲