عشق و پشیمانی

 پسر جوان که در یک نگاه دلباخته دختری در مراسم عروسی شده بود، نمی‌دانست پس از ازدواج و فاش شدن بیماری زنش چطور ادامه زندگی دهد.
جشن عروسی یکی از بستگانمان بود، کت و شلوار به تن کرده بودم و در میان آن شلوغی که همه در حال شادی و پایکوبی بودند دختر جوانی  که به آرامی در گوشه‌ای از مجلس روی صندلی نشسته بود مرا به خودش جذب کرد و در همان نگاه اول مهرش به دلم نشست.
مریم دختر آرام و نجیبی بود هرچه سعی کردم به او نزدیک شوم خودش را از من دور کرد و حتی نگاهش را از من می‌دزدید اما من یک دل نه صد دل عاشق شده بودم و همه فکر و ذهنم درگیر او شده بود.
دختر جوان اجازه شروع صحبت به من را نمی‌داد تا بتوانم احساساتم را مطرح کنم، دختر ساکت و کم حرفی بود حتی خیلی سخت ارتباط می‌گرفت. بدین ترتیب از طریق تماس با شماره‌اش که یکی از بستگانم برایم به دست آورده بود، توانستم او را راضی کنم تا همدیگر را ملاقات کنیم اما به این راحتی‌ها قبول نمی‌کرد. بالاخره بعد از چند ماه تلاش توانستم او را راضی کنم تا همدیگر را ببینیم. حدسم درست بود، واقعاً ساکت و کم حرف بود حتی خیلی سخت ارتباط می‌گرفت.
بعد از دو هفته آشنایی با هم عقد کردیم. کم‌کم رفتارهایش برای من عجیب و غریب شد. بسیار زودرنج و عصبی بود و بدون دلیل خاصی گریه می‌کرد و بیشتر ساعات شبانه‌‌روز کسل و خسته بود. وقتی دلیلش را می‌پرسیدم چیزی نمی‌گفت، احساس ‌کردم خودش و خانواده‌اش چیزی را از من پنهان می‌کنند.
یک بار ناخواسته کیفش را گشتم، داروهایی دیدم که برای من ناآشنا بود. وقتی در اینترنت جست‌و‌جو کردم متوجه شدم این قرص‌ها برای درمان بیماری افسردگی است. شوکه شدم، تمام دنیا بر سرم خراب شد. نمی‌دانستم رفتارهایش به خاطر بیماری‌اش است. چطور مسأله به این بزرگی را از من پنهان کرده بودند. مثل اینکه بیماری روان در خانواده آنها ارثی است و یکی از عمه‌هایش هم دچار این بیماری است. وقتی با دکترش صحبت کردم نسبت به همسرم ناامیدتر شدم‌، او گفت مریم بیماری‌اش مربوط به یک دوره خاص و کوتاه مدت نیست بلکه دچار افسردگی مزمن است و دارای شخصیت افسرده . با حرف‌هایش غم عالم همه وجودم را فرا گرفت. از اینکه خانواده و اطرافیانش مشکل به این بزرگی را از من پنهان کردند، واقعاً عصبانی هستم. آنها با آینده من بازی کردند و مرا فریب دادند. بین دو راهی مانده‌ام. از طرفی به خاطر صادق نبودن‌شان نمی‌توانم آنها را ببخشم و از طرفی احساس می‌کنم اگر ترکش کنم عذاب وجدان راحتم نمی‌گذارد. نمی‌دانم چطور می‌شود با یک همسر همیشه بیمار زندگی کرد.
نظر کارشناسی
«خدیجه کشاورز» کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در خصوص مرد جوان که برای راهنمایی به کلانتری 15 رشت مراجعه کرده بود، گفت: شناخت پیش از ازدواج، عاملی تعیین‌کننده برای دست یافتن به یک ازدواج موفق است. ازدواج انتخابی مهم در زندگی هر فرد است چرا که بعد از این تصمیم‌گیری حیاتی، کل روند زندگی دستخوش بزرگترین تغییرات می‌شود. از این‌رو دوران نامزدی و دوره شناخت قبل از ازدواج نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا می‌کند. مشاوره قبل از ازدواج، این شرایط را فراهم می‌آورد تا با آسودگی خاطر بیشتری در مسیر آغاز زندگی مشترک قدم بگذارید. مدت زمان برای رسیدن به یک شناخت کامل از فرد مقابل بسیار مهم است که به عوامل بسیار زیادی بستگی دارد. به طور کلی می‌توان گفت یک بازه حدود 6 ماهه مناسب است. این بازه باید آنقدری باشد که فرد در شرایط مختلف بتواند طرف مقابلش را ببیند و بسنجد.
مسائل زیادی هستند که قبل از ازدواج باید مطرح شوند و در مورد آنها تصمیم‌گیری شود. هرگونه عدم توافق در مورد این مسائل، در آینده خود را در قالب اختلاف‌های زناشویی نشان می‌دهد و ازدواج را با شکست مواجه می‌سازد در نتیجه برای شناخت شریک آینده زندگی نیاز است حتماً از یک مشاور یا روانشناس در حوزه خانواده راهنمایی بگیرید.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و نود و هفت
 - شماره هشت هزار و صد و نود و هفت - ۰۹ خرداد ۱۴۰۲