تأملی فلسفی پیرامون مفهوم حریت
خِرَد آزادی
آیا برای «آزادی» باید حد و مرز قائل شد؟
آیتالله سیدمحمد خامنهای
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا
یکی از مباحث مهم در انسانشناسی، موضوع «حُرّیت» یعنی آزادى انسان است. آزادی انسان در نظر حکما و فلاسفه و ادیان الهی (از نظر فردی) به آن است که اسیر شهوات نشود و به بردگی غرایز پست حیوانها گرفتار نگردد. آنگونه باشد که از عقلانیت و حکمت دور نیفتد. بنابراین آزادی دو صورت دارد: اول آنکه انسان اسیر خواستههای حیوانی نشود تا بتواند به راه رشد و تکامل انسانی خود بپردازد. دوم آنکه کورکورانه به لفظ «آزادی» دلخوش کند و در سراشیب فساد و خطرها و ناامنیهای حاصل از شهوات آزادی حیوانی بیفتد و هلاک شود.
آزادی باید به نفع نظم و آرامش جامعه باشد
«آزادی» از نظر حیات اجتماعی و زندگی در جوامع متمدن به آن است که، هر فرد انسان در جامعه مراقب خود باشد که عقل و فکر و عقیده خود را دور از وسوسههای شیطانی دشمنان داخلی و خارجی نگه دارد و دربند بندگی دشمنان آزاد انسانی نیفتد.
انسان گرچه در اعتقاد خود آزاد است و مجبور نیست و قرآن و اسلام هم به اصل «لااکراه فی الدین» تصریح کرده و انسان در همه امور زندگی و آداب شهروندی در اجتماع ـ از قبیل شغل و مسکن و مانند اینها ـ آزاد است، اما این یک شرط مهم دارد و آن اینکه آزادیهای او به جامعه و افراد دیگر ضرر نرساند و نظم و آرامش جامعه را برهم نزند و از قانون و نظام قانونی و دینی تخلف ننماید. یک شهروند عاقل و مایل به امنیت در کشور، هرگز به خودسری و ناسازگاری با هنجارهای درست و تضاد با قانون روی نمیآورد و سلامت آن را به خطر نمیاندازد.
آزادی باید در راستای سلامت جامعه باشد
آزادی اگر چه به دو دسته «آزادی فردی» و «آزادی در اجتماع» قابل تقسیم است ولی تعریف فلسفی آن یکی است، زیرا در «حکمت عملی» فرد و خانواده و جامعه همه در یک ظرف قرار دارند و سلامت روانی فرد و سلامت خانواده، کمال تأثیر را در سلامت و امنیت و نظم و قانون جامعه دارد. اسلام و دیگر ادیان الهی آمدهاند تا بشر را از سقوط در منجلاب شهوات پست و زیست حیوانی حفظ کنند و راه صحیح بشریت و انسان بودن و رعایت فرامین آفرینش را به او نشان دهند.
نجات بشر از شر و نگهبانی او از دست شیطان نفس، بسته به دو چیز است: اول، «قانون الهی و فرمان او» یعنی دین و پیروی از پیامبران و دوم، «عقلانیت جمعی» که به نظم عمومی میاندیشد و برای سلامت و امنیت جامعه و جلوگیری از شر و فساد و درهم ریختگی جامعه، «قانون» مینویسد و بدینوسیله مانع وقوع جرم و جنایت و قانونشکنی و ناهنجاریهای اجتماعی میشود.
آزادیهای ویرانگر
تمدنی که انسان امروز به آن میبالد و بدان افتخار میکند نتیجه همین «عقلانیت جمعی» بود که از عقلای جامعه و رأی اکثریت مردم برخاسته است.
تاریخ نشان میدهد که بشر اولیه پس از خسته شدن از آزادیهای غیرعقلانی و شبه حیوانی و تجاوزهای مکرر و دائم افراد جامعه به جان و مال و ناموس یکدیگر به بهانه آزادی، به فکر چاره افتاده و عقلا و دلسوزان جامعه و نظم و آرامش در آن، به تدوین قانون پرداختهاند و در نتیجه برای افراد در جامعه قانون نوشتهاند و جامعه وحشیمآب خود را به جامعهای «متمدن» تبدیل کردهاند و بدینوسیله به آرامش و سلامت جامعه رسیدهاند.
تمدن در تعریف صحیح آن، جامعهای است شکل گرفته با رعایت شأن و حقوق و وظایف انسانی افراد و با بهرهگیری از غرایز مفید و سازنده بشری و دور نگهداشتن از آزادیهای ویرانگر حیوانی و برقراری نظم، عدالت و آرامش مردم در سایه قانون و ضمانت اجراهای آن.
پرهیز از آزادیهای بدون قانون
نظم و قاعده، یک سیرت و سرشت طبیعی بشر است.
نشانه غریزی ذاتی بودن نظم و لزوم رعایت قانون، تمایل شدید و طبیعی و ذاتی همه افراد بشر به امنیت جان و مال و ناموس خود و عدالت و آرامش در محیط زندگی است. همه افراد بشر، حتی کسانی که در عمل و رفتار خود قانونشکنی میکنند و مجرماند، از هرج و مرج و ناامنی و ناآرامی و ستم دیگران به خود، گریزانند؛ یعنی همه کس در باطن خود با خوی بد و آزادیهای حیوانمآبانه مخالفاند، گرچه به زبان دم از آزادی بدون قانون بزنند، حتی کسانی که در جامعه به دیگران تعدی و ستمگری میکنند، از اینکه به خودشان تجاوز و ستم شود نگرانند و از آن میگریزند. برای مثال زنی که خود را آزاد از حجاب و عفت میپسندد، اما ناگزیر و بهطور حقیقی از افراد شروری که در کمین او هستند بیمناک است و در باطن قبح و نادرستی پسند ظاهری خود را درک میکند.
مرزهای آزادی
طبیعت انسان و وجدان او ـ اگر سالم باشد ـ حسن و قبح هر کاری را درک میکند و در نتیجه اگر بخواهد، میتواند بفهمد که کار و پسندی که نتیجه آن جلب خطر و فساد برای او باشد، قبیح است و ترک قانون نجابت زن و سلامت خانواده یک کار قبیح است. مسأله حسن و قبح عقلی ـکه در فلسفه و علم کلام از آن بحث میشود ـ دقیقاً ناظر به همین رفتار و کردار غلط اجتماعی بشری است و حاکم در این مسأله، وجدان یا عقل خود انسان است. ذات بشر هر کاری را که نتیجه آن ناامنی و فساد و ضعف اجرای قانون باشد، زشت، بد و ناپسند و توحش و به اصطلاح «قبیح» میداند و رفتارهای ـ چه فردی و چه اجتماعی ـ را که مفید و بدون زیان و خسارت و متمدنانه باشد و «ارزش» شمرده شود میپسندد و آن را خوب و «حَسَن» مینامد.
مکتوب حاضر، گزیده «ایران» از متن سخنرانی آیتالله سید محمد خامنهای است که در بیست و هفتمین همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین شیرازی (ملاصدرا) ارائه شده است.
بــــرش
انسان وقتی متمدن شد که
برای آزادیهایش قانون گذاشت
تمدنی که انسان امروز به آن میبالد نتیجه «عقلانیت جمعی» بود که از عقلای جامعه و رأی اکثریت مردم برخاسته است. بشر اولیه پس از خسته شدن از آزادیهای غیرعقلانی و تجاوزهای مکرر و دائم افراد جامعه به جان و مال و ناموس یکدیگر به بهانه آزادی، به فکر چاره افتاده و عقلا و دلسوزان جامعه به تدوین قانون پرداختهاند و اینچنین به «جامعهای متمدن» تبدیل شدند که آرامش و سلامت جامعه را به دنبال داشت