شاید شما هم به این اختلال مبتلا باشید
زندگی در انبار
مریم طالشی
گزارش نویس
خانهاش بیشتر شبیه یک سمساری یا انبار بزرگ است. کوهی از اسباب و وسایل جوری چیده شده که به زحمت میشود بینشان حرکت کرد. سه دست مبل در سالن پذیرایی به هم چسبانده شدهاند و میزهای عسلی به دلیل نبودن جا روی هم قرار گرفتهاند. بوفه بزرگ پر از ظرف و مجسمه است که روی هم سوار شدهاند و به نظر میرسد اگر در بوفه باز شود همهشان میلغزند و بیرون میریزند. آشپزخانه هم دست کمی از سالن ندارد. بالای کابینتها تا سقف از وسایل برقی قدیمی و بیاستفاده و همچنین سرویسهای چینی داخل جعبه پر شده و روی تمامشان را گردی خاکستری که نشان از قدمت آنها دارد پوشانده است. روی زمین هم انواع و اقسام وسایلی مثل جاروهای دسته بلند و کوتاه، چند مدل خاکانداز، ظروف پلاستیکی خوراکیهای مختلف و دیگر چیزها دیده میشود. اتاق خوابهای خانه هم به همین منوال با وسیلهها پر شده و حجم لباسها و رختخواب اضافه به حدی است که آنها را داخل باکسهای بزرگ پارچهای گذاشته و روی تخت چیدهاند طوری که تختخواب کاملاً کارایی خود را از دست داده و صاحبخانه مجبور است شبها در کنجی که به زحمت خالی مانده، رختخوابی محقر پهن کند و بخوابد.
این توصیف خانه عمه دوستی نزدیک است که به قول برادرزادهاش دلش نمیآید هیچ چیز را دور بیندازد. عمه سالهاست تنها زندگی میکند و دو بچهاش هر وقت به او سر میزنند از شلوغی خانه شکایت دارند و از مادر میخواهند بخشی از وسایل را دور بیندازد و یا به دیگران ببخشد اما وسایل خانه خط قرمز عمه جان است و این کلام آخر اوست.
شاید شما با افرادی از این دست مواجه شده باشید و حتی ممکن است خودتان دچار چنین رفتاری باشید که البته شدت و ضعف دارد اما بههرحال زندگیتان را به نحوی تحت تأثیر قرار میدهد.
«پدر من حتی در شیشههای مربا و ترشی را نگه میدارد چون معتقد است یک روز به درد میخورد. علاوه بر آن هر پیچ و میخی که حتی در خیابان پیدا میکند دستش میگیرد و به خانه میآورد و در این سالها آنقدر وسایلی از این دست را جمع کرده که جای زیادی را در خانه اشغال کرده است. هیچکدام از وسایلی را که جمع میکند هم هیچوقت به کار نیامده و به درد نخورده است. آخر جعبه مقوایی شیرینی و قوطیهای کوچک و بزرگ کرم که خالی شدهاند و حلقه خالی نوار چسب به چه درد میخوردند؟!»
این گفتههای کسی است که این رفتار پدر را سبب بروز اختلافات زیادی بین پد رو مادرش عنوان میکند چون مادر برعکس پدر از خرده ریز جمع کردن بدش میآید و دوست دارد دور و برش خلوتباشد.
ممکن است فکر کنید آدمها با بالا رفتن سن دچار چنین رفتارهایی میشوند اما باید به شما بگویم لزوماً اینطور نیست و شاهدش هم افراد جوانی هستند که همین خصوصیات را دارند مثل سارا که کمدش پر است از انبوه لباسهایی که برخی از آنها را سالهاست به تن نکرده اما دل آن را هم ندارد که لباسهای قدیمی را به کسی ببخشد. علاوه بر کمد، باقی لباسها را در چند چمدان بزرگ جای داده و داخل انبار گذاشته است به نحوی که برای سفر رفتن هیچوقت چمدانی خالی در دسترس ندارد. سارا با انبوه لباسهایی که دارد میتواند سالهای سال بدون اینکه چیزی بخرد سر کند اما از آنجا که علاقه زیادی به خرید لباس دارد، باز هم هرچه خوشش میآید میخرد و به زور داخل کمد جا میدهد در نتیجه هر ماه به حجم لباسهایی که قرار است پوشیده نشوند اضافه میشود. «هر وقت کمدم را مرتب میکنم و حجم لباسها را میبینم به خودم قول میدهم دیگر چیزی نخرم اما همین که لباس قشنگی در مغازه میبینم وسوسه میشوم و دوباره خرید میکنم. حجم زیاد لباسها من را دچار اضطراب میکند و خیلی عصبی میشوم. گاهی تصمیم میگیرم برخی لباسها را به خیریه بدهم و شروع میکنم به جدا کردن لباسهای اضافی اما در نهایت پشیمان میشوم چون دلم نمیآید هیچ کدامشان را بیرون بدهم و فکر میکنم بالاخره یک روزی این را میپوشم. در واقع هم از روی هم جمع شدن لباسها کلافه میشوم و هم از فکر بیرون دادنشانمضطرب.»
سارا این را میگوید و اضافه میکند که خودش هم به دنبال راهکاری است که از دست لباسهای اضافه خلاص شود و از انبار کردن آنها دست بردارد چون دلش نمیخواهد این خصلت همیشه با او بماند.
افرادی که علاقه به جمعآوری اشیا دارند تا جایی ممکن است غیرعادی به نظر نرسند اما از جایی به بعد اینگونه رفتارها بیشتر شکل بیماری یا بهتر است بگوییم اختلال به خود میگیرد که بالطبع تبعاتی را به همراه دارد. نام این اختلال، اختلال احتکار یا ذخیرهسازی است.
دکتر علیرضا ثابت، روانشناس در اینباره چنین میگوید: «افراد مبتلا به اختلال احتکار از آنجا شناسایی میشوند که بهطور افراطی به جمعآوری اشیا میپردازند و هیچ وسیلهای را دور نمیاندازند حتی وسایلی که بیاهمیت و بلاارزش بهنظر میرسند و یا خراب و بلااستفاده شدهاند. این افراد البته معمولاً فکر میکنند اشیای آنها ارزشمند هستند درحالیکه دیگران چنین نظری ندارند. آنها به همین دلیل از دیگران ناراحت میشوند چون به اشیای خود علاقه زیادی دارند و دوست دارند دیگران هم ارزش اشیا را درک کنند و باور داشته باشند که این وسایل یک روز به درد میخورد. در بعضی موارد هم اختلال فرد عامل ژنتیکی دارد و معمولاً در پدر و مادرش هم مشابه آن وجود داشته است. این افراد با اشیای خود که سالها آن را جمع کردهاند احساس آرامش پیدا میکنند و دور شدن از وسایل آنها را مضطرب میکند به همین دلیل معمولاً اهل سفر هم نیستند و ترجیح میدهند به وسایلشان نزدیک باشند.»
اما اختلال احتکار چه بلایی سر فرد مبتلا میآورد؟ دکتر ثابت در پاسخ به این سؤال میگوید: «اختلال احتکار فرد را در معرض بیماریهای جسمی، پایین آمدن سطح عملکرد در جنبههای مهم زندگی و فشار مالی و اقتصادی قرار میدهد و نیز روابط فردی او با اعضای خانواده و دوستان را مخدوش میکند. آنها گاهی آنقدر وسیله در خانه احتکار میکنند که جایی برای زندگی عادی باقی نمیماند و امور عادی زندگی مثل آشپزی، خوابیدن و حتی راه رفتن در خانه مختل میشود. این مسأله سبب میشود فرد تحت تأثیر آسیبهای مختلف قرار گیرد، مثلاً دست و پایش به وسایل خانه گیر کند و زمین بخورد و یا موقعی که حادثهای همچون آتشسوزی بروز کند، نتواند بموقع خودش را نجات دهد.»
به گفته این روانشناس لازم است فرد مبتلا به اختلال احتکار، از مشاوره روانپزشکی بهرهمند شود و یا به تشخیص مشاور در جلسههای گروهدرمانی شرکت کند تا به رفع مشکلش کمک شود چرا که گاهی کتمان و بیاطلاعی فرد از اختلالی که به آن مبتلاست، اثرات ناخوشایندی به همراه خواهد داشت.
بــــرش
پدر من حتی درِ شیشههای مربا و ترشی را نگه میدارد چون معتقد است یک روز به درد میخورد. علاوه بر آن هر پیچ و میخی که حتی در خیابان پیدا میکند دستش میگیرد و به خانه میآورد و در این سالها آنقدر وسایلی از این دست را جمع کرده که جای زیادی را در خانه اشغال کرده است. هیچ کدام از وسایلی را که جمع میکند هم هیچ وقت به کار نیامده و به درد نخورده است