یعقوب یسنا، نویسنده افغانستانی در گفت وگو با «ایران»:

اتحادیه کشورهای فارسی زبان باید تشکیل شود

محمد مطلق
روزنامه نگار

دکتر یعقوب یسنا نویسنده، روزنامه‌نگار و روشنفکر افغانستانی سال‌هاست که در زمینه «کلان‌هویت ایرانی» و «ایران فرهنگی» سخن می‌گوید، می‌نویسد و برنامه می‌سازد. او تا پیش از روی کار آمدن طالبان در افغانستان استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه البیرونی و عضو اتحادیه نویسندگان کابل بود. یسنا متولد 1357 شهرستان دوشی ولایت بغلان افغانستان است و مدیرمسئولی هفته‌نامه‌ پگاه، سردبیری مجله عدالت در وزارت عدلیه افغانستان، مسئولیت کمیته تحقیق دانشگاه خورشید، مدیریت انتشارات مقصودی و تألیفات بسیاری در زمینه ادبیات و فلسفه نیز در رزومه کاری خود دارد. یعقوب یسنا از سال 1397 برای اخذ مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه یزد آمد و هم‌اکنون نیز ساکن ایران است. در این گفت‌و‌گو تلاش می‌کنیم تا حد امکان لحن و بافت زبانی او را حفظ کنیم.

به نظر شما در مورد ادبیات گذشته ایران باید از چه اصطلاحی استفاده کنیم؛ میراث مشترک یا ادبیات ایران؟ به عنوان مثال مولوی که متولد بلخ است و آن زمان بلخ جزئی از ایران بوده، حالا مثنوی مولوی میراث مشترک ما و افغاستان است یا صرفاً ادبیاتی است ایرانی؟
مسأله مهمی را مطرح کردید و باید با دقت در این زمینه گفت‌و‌گو کرد. زیرا این موارد معمولاً موجب سوء‌تفاهم بین کشورهای فارسی‌زبان می‌شود، در حالی‌ که باید موجب همگرایی و همسویی بیشتر فرهنگی ما شود. به نظرم باید بین هویت فرهنگی ایرانی و هویت سیاسی ایرانی تفکیک قائل شد. مثال می‌دهم کسانی‌ که در جهان امروز عرب استند، حتماً از عربستان سعودی نیستند، از نظر سیاسی ممکن است مصری، یمنی، عراقی، سوری، قطری، اماراتی و... باشند، اما هویت فرهنگی‌شان عرب است. ایرانی به‌ عنوان یک کلان‌هویت باید مانند هویت عرب در منطقه باشد.
اگر هویت ایرانی را به ‌عنوان یک کلان‌هویت تفهیم کنیم به نظر من معضل اینکه مولانا، سنایی، کمال خجندی، ابوریحان بیرونی، جامی و... ایرانی استند یا نه، رفع می‌شود. هویت ایرانی بایستی از هویت شهروند جغرافیای سیاسی ایران امروز تفکیک شود تا قابل درک شود. اگر کلان‌هویت ایرانی تفکیک نشود و این هویت تقلیل داده شود به مرزهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران، دیگر نمی‌توان رودکی، رابعه، سنایی، مولانا، ابوریحان و... را ایرانی دانست.
حقیقت این است که ما میراث فرهنگی مشترک نداشته‌ایم، بلکه میراث فرهنگی واحد و یگانه داشته‌ایم. زیرا در قرن دهم هجری شمسی افغانستان، کشورهای آسیای‌میانه، یمن، عراق، آذربایجان، بخش‌هایی از پاکستان، جمهوری اسلامی ایران یعنی مرزهای سیاسی ایران امروز و... همه ایران بوده‌اند. اما ایران پس از قرن دهم به کشورهای متفاوتی تقسیم شده است. بنابراین بخواهیم یا نخواهیم، در هر صورت ناگزیریم واقعیت سیاسی موجود را بپذیریم که جمهوری اسلامی ایران یکی از جغرافیاهای سیاسی در حوزه ایران پیش از قرن دهم است. تنها امتیازی که جمهوری اسلامی ایران نسبت به دیگر جغرافیاهای سیاسی در حوزه ایران بزرگ یا همان ایران پیش از قرن دهم دارد، این است که نام ایران در این جغرافیای سیاسی حفظ شده است.
پس به اعتقاد شما مسئولیت همه این کشورها برای حفظ میراث یگانه کلان‌هویت ایرانی، به یک اندازه است؟
بله. ما باید به دور از گذشته‌گرایی و آرمان‌گرایی درباره‌ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی واقع‌گرایانه عمل کنیم. واقع‌گرایی حکم می‌کند طبق شرایط موجود در پی حمایت و تقویت زبان فارسی و هویت ایرانی باشیم. طبق واقعیت و شرایط موجود ما کشورهای فارسی‌زبان میراث‌دار زبان و فرهنگی استیم که چند صد سال پیش زبان و فرهنگ واحد و یگانه‌ ما بوده است، زیرا همه ایرانی بوده‌ایم، اما اکنون زبان فارسی و هویت ایرانی میراث مشترک ما است.
هویت و میراث فرهنگ ایرانی مشترک ما شامل این موارد است: زبان فارسی، جشن‌های ایرانی مثل سده، نوروز، مهرگان، چله، چهارشنبه‌سوری و... مشاهیر ایرانی مثل زرتشت، فردوسی، ناصر خسرو، رابعه، ابوریحان، جامی، رودکی، مولانا، حافظ، رازی، کمال خجندی، سنایی، دقیقی... و آثار ادبی ایرانی مثل اوستا، بندهشن، اردویراف‌نامه، شاهنامه، مثنوی، رباعی‌های خیام، دیوان حافظ و... اینها میراث فرهنگی مشترک همه‌ ما استند و همه مساوی حق داریم که این میراث فرهنگی مشترک را از خود بدانیم، اما با تأکید بر هویت ایرانی. زیرا این میراث مشترک در قدم نخست دارای هویت ایرانی است و در قدم دوم از نظر تعلق جغرافیایی متعلق به یکی از کشورهایی است ‌‌که در حوزه‌ هویت ایرانی قرار دارد. مثلاً حافظ از نظر زادگاه متعلق به جمهوری اسلامی ایران، مولانا متعلق به افغانستان و رودکی متعلق به تاجیکستان امروز است.
با توجه به مشکلات منطقه آیا راهکاری سیاسی برای حفظ ایرانیت و کلان‌هویت ایرانی هم وجود دارد؟
بنا به واقعیت سیاسی موجود، مثل اتحادیه‌ اروپا، اتحادیه‌ عرب و همچنانکه قرار است اتحادیه‌ کشورهای ترک نیز تشکیل شود، ما باید اتحادیه‌ کشورهای ایرانی را تشکیل می‌دادیم تا طبق این اتحادیه، هویت ایرانی تعریف و تفهیم می‌شد و مشخص می‌شد که هویت ایرانی فراتر از جغرافیا‌های سیاسی است و ایران امروز شامل هویت ایرانی می‌شود، اما هویت ایرانی مشخصاً قابل تقلیل به جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران نیست.
من به عنوان کسی‌ که خود را متعلق به هویت ایرانی می‌دانم، میراث مشترک فرهنگی؛ زبان فارسی، مشاهیر و آثار ادبی و... را بنا به کلان‌هویت ایرانی - که منظورم را از کلان‌هویت ایرانی توضیح دادم- ایرانی می‌دانم و حفظ این هویت ایرانی برای من مهم است. چندین سال است در این باره نوشته‌ام و در این‌باره صحبت کرده‌ام. تا جایی که بسیاری در افغانستان دچار سوء‌تفاهم شده‌اند که یعقوب یسنا لابد جاسوس حکومت ایران است، اما واقعیت این است‌ که حکومت ایران برای میراث مشترک فرهنگ ایرانی و هویت ایرانی‌ که مورد نظر من است، نه تنها جاسوس استخدام نمی‌کند، بلکه بدبختانه باید بگویم در ایران امروز و سایر کشورهایی ‌که خود را میراث‌دار فرهنگ فارسی و ایرانی می‌دانند، آنچه مورد حمایت قرار نمی‌گیرد، همین میراث فرهنگی و هویت ایرانی است.
من زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را کلیتی فراتر از مرزهای سیاسی می‌دانم. به مرزهای سیاسی احترام می‌گذارم اما واقعیت جغرافیاهای سیاسی موجود در جغرافیای ایران پیشین برایم قابل درک است. زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به‌عنوان یک کلیت، قابل تفکیک و تقسیم به درون و بیرون ایران امروز نیست.
اغلب کسانی که دیدگاه شما را دارند و خارج از مرزهای سیاسی امروز ایران به این موضوع فکر می‌کنند، دغدغه بیشتری نسبت به روشنفکران و مسئولان ما دارند. چرا مسأله ایران فرهنگی و کلان‌هویت ایرانی تا این اندازه برای شما مهم است؟
ما که بیرون از جغرافیای سیاسی ایران امروز درباره‌ کوچک ‌شدن زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هشدار می‌دهیم، واقعیتی را بیان می‌کنیم که رخ داده و اتفاق افتاده است. چند قرن است زبان فارسی و فرهنگ ایرانی رواج خود را حتی در جغرافیای بومی خود از دست داده است. این را ما در بیرون از جغرافیای سیاسی ایران امروز دیده‌ایم که چگونه زبان و فرهنگ ما حذف شده و حذف می‌شود.
آسیای‌میانه، جغرافیای بومی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بود. سمرقند و بخارا پایتخت ایران در دوره‌ سامانیان بود و ادبیات فارسی بعد از اسلام از آنجا گسترش یافت. اما واقعیت این است کسی امروز نمی‌تواند قبول کند که سمرقند و بخارا مرکز زبان فارسی بوده است. وقتی می‌گوییم رودکی شاعر ایرانی است، به این می‌اندیشیم که رودکی در کجای ایران بزرگ زندگی می‌کرد و فعلاً وضعیت زبان فارسی در محل زندگی این شاعر ایرانی، چگونه است؟ خط و نوشتار زبان فارسی هفتاد سال پیش در تاجیکستان زادگاه رودکی به روسی تغییر یافت و زبان فارسی در سمرقند و بخارا به نفع زبان ازبکی جا خالی کرد. دیگر از سمرقند و بخارا «بوی جوی مولیان و یاد یار مهربان» نمی‌آید. اکنون که با شما این مصاحبه را انجام می‌دهم زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در کشور من حذف می‌شود که شما شاهد آن استید و حکومت جمهوری اسلامی ایران ممکن است به این دلیل سکوت کرده که افغانستان یعنی خراسان دیروز ایران دیگر یک کشور خارجی است و مسائل زبانی و فرهنگی آن به ما ربطی ندارد. با آمدن طالبان عنوان‌ها و نام‌های فارسی از وزارتخانه‌ها و ادارات دولتی حذف شدند. نوشتن درخواست به زبان فارسی در ادارات دولتی از رواج افتاد. اعلامیه‌های امارت طالبان به زبان پشتو و انگلیسی نوشته می‌شوند. واژه‌های اصیل زبان فارسی مانند دانشگاه از نام دانشگاه‌ها با این برچسب حذف شدند که این واژه‌ها ایرانی استند. رسمیت جشن نوروز ممنوع و از تقویم حذف شد. تقویم شمسی به قمری تغییر یافت. اینها واقعیت‌هایی استند که به تازگی رخ داده است.
به عبارت دیگر همچنانکه شما به عنوان یک افغانستانی نگران زبان فارسی در داخل جغرافیای امروز ایران هستید، ما هم باید نگران زبان فارسی در افغانستان باشیم چون هر دو یک کلان‌هویت داریم. درست است؟
زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، اصل و فرع ندارد که اصل آن در ایران امروز و فرع آن بیرون از ایران امروز باشد. زبان فارسی و فرهنگ ایرانی یک کلیت است. حذف زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در هر کجایی‌ که رخ دهد، در واقع آسیب به کلیت زبان فارسی و فرهنگ ایرانی خورده است.
دید ما به ایران امروز، آخرین سنگر زبانی و فرهنگی ما است و می‌خواهیم ساکنان این سنگر این خطر را درک کنند. زبان فارسی و فرهنگ ایران در کنار ایران امروز و به تعبیر ما بیخ گوش ایران یعنی افغانستان، دچار چنین سرنوشتی شده است، اما در ایران کسی احساس نگرانی نمی‌کند. افغانستان آخرین جغرافیای بیرون از ایران امروز است‌ که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی از آنجا زدوده و حذف می‌شود. من مطمئن استم پس از حذف زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در افغانستان، بحث حذف زبان فارسی به داخل ایران امروز کشانده می‌شود.
ایرانیان در این سال‌ها دچار این دل‌خوشی بوده‌اند که مغولان و... آمدند اما زبان فارسی را نتوانستند نابود کنند و آنها فارسی‌زبان شدند. بنابراین نگران زبان فارسی نباید بود. این دل‌خوشی در حالی است که در دو صد سال اخیر زبان فارسی رواج خود را از هند تا آسیای‌میانه از دست داده و قرار است در افغانستان نیز از دست بدهد، اما فارسی‌زبان‌ها روی خود نمی‌آورند و با دل‌خوشی‌های متفاوتی واقعیت حذف زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را انکار می‌کنند. این بیت حافظ در هند تا دو صد سال پیش مصداق زبانی و فرهنگی داشت، اما اکنون شوخی به نظر می‌رسد: «شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود»
به نظر من شهروندان و شخصیت‌های فرهنگی ایران امروز بایستی نگران زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در بیرون از ایران امروز باشند و درباره حذف زبان فارسی و فرهنگ ایرانی واقع‌گرایانه بیندیشند تا به راهکارهایی دست یابیم که بر اساس آنها بتوانیم از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پاسبانی و حمایت کنیم.

 

بــــرش

دید ما به ایران امروز، آخرین سنگر زبانی و فرهنگی ما است و می‌خواهیم ساکنان این سنگر این خطر را درک کنند. زبان فارسی و فرهنگ ایران در کنار ایران امروز و به تعبیر ما بیخ گوش ایران یعنی افغانستان، دچار چنین سرنوشتی شده است، اما در ایران کسی احساس نگرانی نمی‌کند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و هشت
 - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و هشت - ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲