صفحات
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و پنج - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و پنج - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

نگاهی جامعه‌شناختی به «مصرف فرهنگی» در ایران

قضاوت ناصواب

برخلاف آمارهای رایج درباره سرانه مطالعه در ایران، «مصرف فرهنگی» در جامعه ما پایین نیست

دکتر محمدرضا کلاهی
جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات اجتماعی و فرهنگی وزارت علوم

بر مبنای یک بحث قدیمی و رایج، به جامعه ایران ایراد گرفته می‌شود که سرانه مطالعه پایینی دارد! اما برخی از تحلیلگران اجتماعی بر این باورند که نباید «مصرف فرهنگی» را صرفاً به «مطالعه کتاب» تقلیل ‌داد؛ به باور این گروه، مخاطب هر نوع اثر فرهنگی بودن می‌تواند مصرف فرهنگی تلقی‌ شود، چرا که امروزه در «دنیای چندرسانه‌ای» به سر می‌بریم و در کنار کتاب، رسانه‌های دیگری همچون فیلم‌ها، پادکست‌ها و حتی پیگیری اخبار در شبکه‌های اجتماعی بخشی از مصرف فرهنگی ما را شکل می‌دهند. به این اعتبار، صرفاً با اندازه‌گیری میزان نشر، نمی‌توان در خصوص سرانه مطالعه یک جامعه به قضاوت نشست. بنابراین می‌کوشم در این گفتار، از زاویه دیگری به موضوع «مطالعه» و «کتابخوانی» بنگرم و بررسی کنم که وقتی می‌گویند «سرانه مطالعه در ایران پایین است»! این نگاه در چه پارادایمی شکل می‌گیرد.

خطا در اندازه‌گیری سرانه مطالعه!
دغدغه‌هایی که در مورد «سرانه مطالعه» و پایین بودن میزان آن در ایران مطرح می‌شود ما را در برابر این پرسش قرار می‌دهد که چرا اساساً در یک جامعه میزان مطالعه مهم است؟ و چرا کم بودن سرانه مطالعه، آسیب محسوب می‌شود؟
پاسخ احتمالاً این خواهد بود که مطالعه و مخاطب اثر فرهنگی بودن منجر به «رشد فکری» و «غنای اخلاقی» افراد می‌شود و طبیعتاً هر قدر افراد یک جامعه رشد یافته‌تر باشند، جامعه بهتری خواهیم ‌داشت و در این چهارچوب است که مطالعه و میزان آن اهمیت پیدا می‌کند.
اما پشت این گزاره که «پیش‌شرط یک جامعه بهتر، ساخته شدن افراد آن است» دو پیش‌فرض دیگر نهفته است؛ نخست اینکه جامعه از «جمع جبری تک تک افراد» ساخته شده است؛ بنابراین اگر تک تک افراد را بسازیم، جامعه خوبی خواهیم ‌داشت. دوم اینکه، پرورش افراد از طریق پرورش فکر و ذهن آنان ممکن می‌شود؛ یا به عبارت دقیق‌تر «فرد» مساوی است با «فکر» او؛ و اگر بخواهیم یک انسان را به‌خوبی پرورش دهیم، کافی است فکر و ذهن او را به‌خوبی پرورش دهیم.
اما هر دو این پیش‌فرض‌ها را می‌توان به چالش کشید. به این منظور، از جمله مشهور مارکس در «تزهایی درباره فوئر باخ» استعاره می‌گیرم که می‌گوید: «فیلسوفان خواهان تفسیر جهان هستند؛ این در حالی است که هدف، تغییر جهان است.»
آنان که به‌ دنبال «افزایش حجم مطالعه افراد» هستند خواهان ساختن افرادند تا به‌دنبال آن، جامعه ساخته شود؛ غافل از اینکه جامعه حاصل جمع جبری تک‌تک افراد نیست. همچنین بر اساس پیش‌فرض دوم، «فرد» مساوی با «فکر» او است و اگر ما فکر فرد را بسازیم، بنابراین خود فرد را ساخته‌ایم. این دو پیش‌فرض، وجوه مختلف یک امر واحد هستند.
اما واقعیت این است که «فرد» تقاطع مجموعه‌‌ای از مناسبات و روابط اجتماعی است که این گزاره، هم مخالف پیش‌فرض اول و هم دوم است و مقصود این است که «فرایندهای اجتماعی» فرد را می‌سازد نه اینکه «فرد» روابط اجتماعی را بسازد.
 
رابطه کتاب خواندن و ورد‌خواندن!
وقتی جامعه را «مجموعه‌ای از روابط اجتماعی» در نظر بگیریم و افراد هم نقاط تقاطع این روابط باشند، برای تغییر جامعه، باید نوع مناسبات بین آنان را تغییر دهیم. این مناسبات تغییر یافته، تقاطعاتی پیدا می‌کنند و فردهای متفاوتی را می‌سازند. در این دیدگاه، بین «فرد» و «جامعه» تفاوتی وجود ندارد. هسته جامعه، گروه‌های کوچکی هستند که باهم پیوند دارند و یک اجتماع کوچک را می‌سازند. این «اجتماع کوچک» واحد جامعه است. بنابراین اگر بخواهیم جامعه را قدرتمندتر کنیم، باید اجتماعات و روابط اجتماعی را بیشتر کنیم و این تراکم روابط است که یک جامعه قوی را تشکیل می‌دهد. در این صورت، دیگر نمی‌توان به‌راحتی یک جامعه را تضعیف ‌کرد.
حال با توجه به این ساختار، «مطالعه» کجای این بحث قرار می‌گیرد؟ واقعیت این است که مطالعه در دل اینها قرار دارد؛ وقتی در یک جامعه «تقویت مناسبات اجتماعی» مبنا قرار گیرد، برای بهبود این مناسبات و برای درست‌‌تر ساختن گروه‌های اجتماعی نیازمند یکسری مطالعات هستیم و در این فضا است که مطالعه به‌عنوان یک «کنش جمعی» مطرح می‌شود.
در این دیدگاه، افراد «مطالعه» را در درون گروه و یک اجتماع انجام می‌دهند نه به‌صورت جداگانه یا فردی و در انزوا. آنان که از کم بودن سرانه مطالعه حرف می‌زنند، مطالعه را به‌عنوان یک «کنش فردی» در نظر می‌گیرند؛ بدین معنا که هر کس در تنهایی خود کتابی دست بگیرد و بخواند؛ غافل از اینکه این نوع کتاب خواندن به مثابه «ورد خواندن» است! کتاب خواندنی که با اجتماع و جامعه پیوند نداشته باشد و افراد را از خودشان بیرون نبرد بلکه آنان را بیشتر به درون بکشاند، مخرب است تا سازنده. به این اعتبار، باید گفت که مطالعه در درون مناسبات اجتماعی معنا پیدا می‌کند و رسالت و جای خود را می‌یابد.
 
کتاب خوب همچون قرص‌خوب!
اگر چنین دیدی به کتاب و کتابخوانی داشته باشیم؛ «کتاب خوب» پیشنهاد دادن بدون زمینه اجتماعی هر فرد، دقیقاً مثل این است که بگوییم یک «قرص خوب» به من بدهید! در درون مناسبات اجتماعی است که افراد خود به خود «کتاب خوب» خود را پیدا می‌کنند؛ کتاب چیزی نیست که کسی خارج از این مناسبات اجتماعی که هر فرد برای خود ایجاد می‌کند بتواند به دیگران پیشنهاد دهد. هر کتابی به درد همه نمی‌خورد؛ یعنی یک کتاب واحد نمی‌تواند در دل مناسبات اجتماعی که هر کسی برای خود ایجاد می‌کند، بنشیند.

 

بــــرش

نگاه متفاوت به مطالعه
«کتاب خوب» پیشنهاد دادن بدون «زمینه اجتماعی» هر فرد دقیقاً مثل این است که بگوییم یک «قرص خوب» به من بدهید! در درون مناسبات اجتماعی است که افراد، خود به خود «کتاب خوب» خود را پیدا می‌کنند؛ کتاب چیزی نیست که کسی خارج از این مناسبات اجتماعی که هر فرد برای خود ایجاد می‌کند بتواند به دیگران پیشنهاد دهد. هر کتابی به درد همه نمی‌خورد؛ یعنی یک کتاب واحد نمی‌تواند در دل مناسبات اجتماعی که هر کسی برای خود ایجاد می‌کند، بنشیند.

جستجو
آرشیو تاریخی