صفحات
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و سه - ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و سه - ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۱۹

احمد حکم‌آبادی درباره «عملیات احیا»، تازه‌ترین نوشته‌اش به «ایران» می‌گوید

جمکو جمع نکرد، ماند و ساخت

زمانی که حمایت دولت متوجه کارخانه بوده مشکلی نبوده، اما کمی که می‌گذرد و کارخانه به آن سویی می‌رود که روی پای خود بایستد با انواعی از مشکلات روبه‌رو می‌شود خوشبختانه جمکوی امروز با جمکوی چندین سال یا بهتر است بگویم چند دهه قبل فرق کرده، دیگر حتی اگر بخواهند هم نمی‌توانند آن را جدی نگیرند

مریم شهبازی
روزنامه‌نگار

«عملیات احیا» مصداق بارزی است از آن ضرب‌المثل قدیمی که «خواستن توانستن است»، نمونه‌ای خواندنی درباره اینکه حتی در بدترین و ناامیدکننده‌ترین شرایط هم می‌توان کشتی به گل‌نشسته‌ای را دوباره به آب بازگرداند.احمد حکم‌‌آبادی، نویسنده‌ای که عمده آثارش درباره دفاع مقدس بوده، در تازه‌ترین نوشته‌اش که «راه‌یار» منتشر کرده سراغ تألیف اثری با محور روایت پیشرفت رفته. «عملیات احیا» کتابی است درباره مجموعه دانش‌بنیان جمکو. شاید بگویید چه چیزی به این مجموعه سازنده الکتروموتورهای صنعتی چنان جایگاه ویژه‌ای بخشیده که ماجرای آن به یک کتاب راه یافته! پاسخ این سؤال را می‌توان در یک‌به یک صفحات «عملیات احیا» و در چندین دهه زیان‌دهی‌ جمکو جست‌و‌جو کرد، در اینکه چطور می‌شود کارکنانش به رغم زیان‌دهی کارخانه دست از کار نمی‌کشند؛ حتی آنجایی که می‌شنوند: «من جای شما باشم، با چند تا موشک نقطه‌زن اینجا رو با خاک یکسان می‌کنم. این کارخونه درست بشو نیست!» هم می‌مانند و با همراهی مدیری جوان، کار را با توان بیشتری از سر می‌گیرند. حالا این کارخانه طی کمتر از چند سال، آن هم در شرایطی که تحریم‌ها، گریبان صنعت‌مان را گرفته در چندین عرصه تولیدی به رتبه‌های تک رقمی در جایگاهی جهانی دست یافته است. در گپ‌وگفت امروزمان با احمد حکم‌آبادی نکاتی را درباره «عملیات احیا» می‌خوانید؛ کتابی که نویسنده‌اش مطالعه آن را بیش از همه به نوجوانان و جوانان به عنوان آینده‌‌سازان ایران‌مان توصیه می‌کند.

  «عملیات احیا» کتابی است که با روایتی از پیشرفت کشورمان طی دهه‌های اخیر نوشته‌ شده، چرا برای تألیف آن سراغ جمکو رفته‌اید؟ تألیف چنین کاری بابت علاقه‌مندی خودتان بوده یا بحث پیشنهاد ناشر در میان بود؟
  راستش در ابتدا بحث پیشنهاد در میان بود، انتشارات راه‌یار چندی است که تألیف کتاب‌هایی با موضوع روایت پیشرفت را در فهرست فعالیت‌های جدی خود قرار داده؛ ماجرای این کتاب هم این‌گونه شکل گرفت.
 مثل کتاب «سلول‌های بهاری» که درباره افتخارات جهانی در بحث سلول‌های بنیادین نوشته شده است؟
 بله. دقیقاً. کتابی که اشاره کردید هم اثری بسیار خواندنی است که با همین هدف به رشته تحریر درآمده. دوستان این مؤسسه نشر با همین هدف به من و برخی دیگر از اهالی کتاب گفتند که هر یک به جست‌و‌جویی در شهر زادگاه‌مان بپردازیم تا ببینیم چه اتفاق شاخصی طی دهه‌های اخیر در شهرمان رخ داده که می‌تواند بنای خلق کتابی را بر اساس آن گذاشت. من و چند نفر درباره سبزوار به جست‌و‌جو پرداختیم، در وهله نخست به فهرستی 20 تایی رسیدیم. البته منظورم از سبزوار، آن سبزوار بزرگ گذشته است که قبل‌تر شهرهایی از جمله‌ داورشهر و جوین هم بخشی از آن بودند. با حذف برخی گزینه‌ها به چهار مجموعه دانش‌بنیاد رسیدیم که از مابقی موارد فهرست‌مان، کارهای مهم‌تری انجام داده و قوی‌تر بودند، موارد منتخب را به دست دوستان‌مان در انتشارات راه‌یار فرستادیم تا تصمیم نهایی را بگیرند که درنهایت بحث جمکو شد. البته آن هم چندان توجه‌شان را جلب نکرده بود.
  پس بی‌مهری‌هایی که از همان سال‌های ابتدایی تأسیس جمکو به آن شده حتی تا عرصه کتاب هم ادامه یافته است!
 بله، البته اینجا بحث بی‌مهری نبود، بیشتر باید گفت بی‌اطلاعی. با وجود این وقتی کار به اتمام رسید و دوستان نتیجه‌اش را دیدند نظر همه عوض شد و من هم به شوخی گفتم دیدید همان موضوعی که فکر نمی‌کردید آنچنان از آب درآید چه شد! از حق نگذریم خودم هم قبول دارم که تقصیری نداشتند، خب هنوزهم خیلی‌ها درباره میزان اثرگذاری و جایگاهی که جمکو نه فقط در عرصه داخلی، بلکه حتی در بخش خارجی پیدا کرده نمی‌دانند. طبیعی است که ناشر دنبال بهترین باشد، مخصوصاً وقتی بحث موضوع مهمی همچون روایت پیشرفت به میان آید.
 اما نگفتید چرا جمکو؟ این کارخانه چه ویژگی خاصی دارد که آن را در ردیف مراکز اثرگذار در پیشرفت کشورمان قرارداده است؟
 من خودم سبزواری‌ام و آن چیزی که از قدیم درباره جمکو در ذهنم نقش بسته، خبرهایی درباره تعدیل نیروهای آن است. زمانی که کارخانه تا مرز ورشکستگی می‌رود حدود 800 نفر در آن مشغول کار بوده‌اند که در نهایت 300 - 200 نفر آنها باقی می‌مانند.
  این اعلام ورشکستی برای دهه نود بوده است؟
 اگر دقیق‌تر بگویم برای سال 1396 بوده. هرچند مدیران گذشته جمکو هرگز به ورشکستگی اعتراف نمی‌کنند.
 مروری بر روند فعالیت‌های جمکو گویای این است که از سال‌ها قبل به زیان‌دهی افتاده بوده!
 بله، هرگز به طور رسمی حرفی از ورشکستگی نمی‌زنند، با این حال کمیسیونی به نام ماده 141 است که همان معنای ورشکستگی را می‌دهد. اما جمکو برای آنکه اعتبارش را در حوزه صنعت حفظ کند، دست به چنین اعلامی نمی‌‌زند. همان‌طور که در اوایل کتاب هم آمده، حتی وقتی بحث جمکو، طی تحقیقات‌مان برای تهیه فهرست مراکز اثرگذار در صنعت و در راستای بحث مورد نظر انتشارات به میان آمد خود ما سبزواری‌ها هم دیدگاه چندان مثبتی درباره‌اش نداشتیم. تصویر ذهنی‌مان زنانی بودند که در اعتراض به وضعیت کارخانه تجمع می‌کردند.
 همان‌ زنانی که در خلال کتاب هم اشاره شده؟ چرا خود کارگران نمی‌رفتند و زنانشان را می‌فرستادند؟
  در آن صورت بحث شناسایی کارگران و تعدیل‌شان وجود داشته، اینجا بوده که زنان دست به کار حمایت از شوهران خود می‌شوند و نتیجه‌اش یکی از همان نقل‌قول‌هایی می‌شود که در دوره مدیرعامل سابق جمکو درباره زنان که در کتاب هم آمده است. اسم جمکو که می‌آمد من و دوستان همشهری‌ام نیز اغلب یاد همان اعتراض‌ها به تعویق چند ماهه حقوق کارگران می‌افتادیم.این کارخانه سال‌های سختی را به خود می‌بیند، بعدتر از ماجراهایی که درباره این اعتراض‌ها اشاره‌ شد، از کارخانه اختلاس هم می‌شود. مدیرعامل که عوض می‌شود، متوجه 60 میلیارد تومان بدهی برای کارخانه می‌شوند و آن تعدیل قابل توجه که در سطرهای بالاتر اشاره شد رخ می‌‌دهد.
  این ماجراها برای همان سال 1396 است؟
 دقیقاً دی ماه آن سال. همان موقع مدیرعامل عوض می‌شود.
 منظورتان انتخاب محمد رستمی است؟
 بله که آغاز این تغییر هم با مشکلاتی همراه می‌شود، همان چند روز ابتدایی بر اثر بی‌احتیاطی، یکی از کارکنان با وقوع انفجاری کشته می‌شود. شما تصور کنید رستمی در چه شرایطی مدیر شده بود! از یک طرف آن بدهی عجیب گردن جمکو افتاده بود و از طرف دیگر در همان بدو امر جان یکی از کارگران هم از دست می‌رود. چند روز بعد برای قطع برق کارخانه مراجعه می‌کنند. بدهی‌شان را نداشتند که پرداخت کنند. از سمت اداره بیمه هم با مشکلاتی روبه‌رو شده بودند. مواردی که تنها به برخی از آنها اشاره شد سبب می‌شود که جمکو جایگاهش را در صنعت کشورمان از دست بدهد.
 این مشکلات از ابتدای دهه هفتاد، از همان سال‌های آغازین تأسیس کارخانه شروع می‌شود؟
 متأسفانه بله، البته تا زمانی که حمایت دولت متوجه کارخانه بوده حقوق کارکنان بموقع پرداخت می‌شده و مشکلی نبوده. اما کمی که می‌گذرد و کارخانه به آن سویی می‌رود که روی پای خود بایستد با انواعی از مشکلات روبه‌رو می‌شود.
 با این تفاسیر چطور می‌شود که برای تألیف این کتاب سراغ کارخانه‌ای می‌روید که طی گذر سال‌های بی‌شمار همواره از آن به عنوان زیان‌ده یاد شده است؟
 پاسخ این سؤال به وضعیت جمکو در سال‌های اخیر بازمی‌گردد. اسفند سال 1400 جست‌و‌جوی خود برای تحقیق درباره مراکز دانش‌بنیان اثرگذار برای تألیف این کتاب را آغاز کردیم، سراغ چند نفر از استادان دانشگاهی رفتیم. جالب است که یکی از مراکزی که اغلب به آن اشاره کردند همین جمکویی بود که چنین سوابقی به نامش درج شده، برخی از آن چهره‌های دانشگاهی تأکید داشتند که در آن تحولات خوبی روی داده است. اتفاقاً نخستین جلسه صحبت‌مان با مهندس رستمی بود، بعدتر با تعدادی از کارگران هم حرف زدیم و دیگر باورمان شد که حرف تغییرات تازه، بی‌پایه و اساس نیست.
چند مورد از مصادیق تحولاتی را که بر آن تأکید دارید بگویید.
 اورهال(تعمیرات اساسی) موتورهای غول‌پیکر نیروگاه اتمی بوشهر یکی از مهم‌ترین مواردی است که به همت کارکنان جمکو انجام شد، کاری که قبل‌تر مهندسان روس برای‌مان انجام می‌دادند، تازه نه با آن کیفیت بالایی که حالا جمکویی‌ها قادر به انجامش هستند! البته این تنها کار جمکو نیست که اهمیت دارد. بگذارید کمی جزئی‌تر کار این کارخانه را برای علاقه‌مندان توضیح بدهم، کار جمکو تولید الکتروموتور است. عموماً برای ساخت هر وسیله برقی به دو نوع موتور نیاز دارد، دیزلی‌ها که بیشتر برای خودرو و هواپیما استفاده می‌شوند و دیگری الکتروموتورهاست، برای مواردی مثل ماشین برقی‌ها. سیستم موتور برقی با بنزینی کاملاً متفاوت‌ است. بگذارید نمونه ملموس‌تری بگویم، همین ویبره تلفن‌های همراه در نتیجه فعالیت یک الکتروموتور است که لرزش ایجاد می‌کند. اما نسخه‌های سنگین‌تر الکتروموتورها را می‌توان در هواکش‌های تونل‌ها دید و همچنین در موتور قطارهای شهری.
 چرا روایت کتاب را از سال 96 شروع کرده‌اید؟
 اوج این اتفاقی که به آن اشاره کردم از همین سال شروع می‌شود، البته نخستین راوی از زمان حاضر ماجرا را تعریف می‌کند. منتها می‌کوشد مخاطب را از زمان استخدامش در سال‌های نخست به دوران اوج ورشکستگی این کارخانه ببرد. برای تشریح آن وضعیت از سال‌های ابتدایی تأسیس کارخانه و آن دورانی که فعالیت در جمکو به سبب شرایطش باعث افتخار هر کارگری بوده می‌گوید، در نهایت هم خواننده را به سال 1396 می‌برد و زمانی که در پی بروز مشکلات متعدد و بروز مسائل معیشتی کارکنان، اوضاع بدی بر جمکو سایه می‌افکند، تا جایی که برخی که امکانش را داشتند آن را ترک کردند و برخی هم ناچار به ماندن بودند مشکلات شدید جسمی و قلبی گرفتند و... همان‌طور که اشاره شد محمد رستمی در همین سال قدم به جمکو می‌گذارد، سال 1396 و 1397 دوران سخت جمکو در مشکلات به یادگار مانده از دوران گذشته‌اش است. در آن دوران در کشور هم به سبب شدت گرفتن تحریم‌های کشورهای غربی و امریکایی مشکلات زیادی رخ داده، حتی ارج هم ورشکست می‌شود و همین ناامیدی بیشتر کارکنان جمکو را به دنبال دارد. مدیر جدید در چنین اوضاعی هدایت جمکو را به دست می‌گیرد، هم شرایط کارخانه و هم شرایط اقتصادی کشور بد بوده و از سویی کارکنان هم نمی‌توانند به مدیری جوان اعتماد کنند. اغلب‌شان می‌گفتند: مدیران قبلی‌ که باسابقه و ریش سفید بودند، نتوانستند کاری کنند اینکه جوان است و بحثش معلوم است! رستمی از همان ابتدای ورودش با امیدآفرینی در بین نیروهای انسانی و از سویی تلاش برای مذاکره با بخش‌های مختلف صنعت برای کسب اعتبار دوباره می‌کوشد، کار دشواری هم بوده اما موفق می‌شود. خوشبختانه حالا که مدیریت خوبی هدایت این کارخانه را به دست گرفته و از سویی با واردات بی‌رویه هم روبه‌رو نیستیم جمکو وضعیت خوبی پیدا کرده است.

ادامه در صفحه 20

جستجو
آرشیو تاریخی