صفحات
شماره هشت هزار و صد و هشتاد و سه - ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هشتاد و سه - ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۱۴

زنگ باستانی در قدیمی‌ترین زورخانه تهران

رخصت مرشد

یوسف حیدری
گزارش نویس

با صدای زنگ مرشد همه نگاه‌ها به سمت در زورخانه برمی گردد. صدای زنگ یعنی یکی از پهلوان‌های قدیمی و لوطی وارد شده است. با نوای ضرب مرشد صدای صلوات فضای زورخانه را پرمی کند و مرد مو سفید کرده با عصای زیر بغل از مرشد و ورزشکاران رخصت می‌گیرد و گوشه‌ای روی پله‌ها می‌نشیند. فضای زورخانه «نیروشادی» نیرو شادی حس و حال عجیبی دارد. جایی که سنگ بنای آن یک قرن پیش گذاشته شد. قدیمی‌ترین زورخانه تهران که هنوز هم در آن صدای ضرب و زنگ مرشد به گوش می‌رسد و باستانی کاران در گود آن ورزش می‌کنند.
از میدان محمدیه که به چهار راه مولوی بروی در سرای بازارچه سعادت سراغ زورخانه نیرو شادی را از هرکسی بگیری با دست کوچه کنار مسجد را نشان می‌دهد. کوچه‌ای که نام نیرو شادی روی دیوار آن نصب شده و صدای نوای مرشد را از همان اول کوچه می‌توانی بشنوی. دیگر خبری از خانه‌های قدیمی و حوض و دار و درخت نیست. خیلی از این خانه‌ها تبدیل به انبار کالا شده و چند تایی هم که مانده به حال خودشان رها شده‌اند.
مرشد حسام دیبایی ضرب می‌گیرد و زنگ را به صدا در می‌آورد.«‌شمس جمال آقا علی(ع) صلوات.» صدای ذکر و صلوات فضای زورخانه را پر می‌کند. جایی که از سال 1305 همچنان نوای ذکر و ضرب و زنگ از آن شنیده می‌شود. ورزشکاران یکی یکی بعد از رخصت گرفتن از مرشد گوشه‌ای می‌نشینند تا با چای پذیرایی شوند. اینجا خبری از قهوه، نوشابه انرژی زا و سفیده تخم مرغ نیست. همه با چای دوپینگ می‌کنند. خادم زورخانه سینی چای را به طرف ما می‌گیرد و خوشامد می‌گوید. باستانی کاران که خیلی از آنها موسفید کرده‌اند یکی یکی می‌رسند و لنگ به کمر می‌بندند. خواندن نماز قبل از ورزش و گرفتن رخصت از همه رسمی است که به‌جا می‌آورند.
در و دیوار زورخانه پر شده از عکس پهلوانان و کشتی‌گیرانی که سال‌هاست زیر خاک آرمیده‌اند. از جهان پهلوان تختی و سید اصغر جوادی تا مرشد اکبر برجسته. هرکدام با ژست دست بسته و میل باستانی برشانه عکسی به یادگار گرفته‌اند. «سال‌ها در گود زورخانه ذکر می‌گفتند و دست افتاده‌ها را می‌گرفتند و حالا عکسشان روی دیوار نظاره گر ورزش نسل امروز است.» این را مرشد حسام می‌گوید و زنگ باستانی را می‌زند. 30 سال است در زورخانه‌های تهران مرشدی می‌کند و امشب میهمان قدیمی‌ترین زورخانه تهران است.
«از خیلی سال‌ها قبل در کنار مرحوم مرشد اکبر برجسته شاگردی می‌کردم. کنار ایشان ضرب و آهنگ آموختم و سال‌هاست در زورخانه‌های مختلف تهران مرشدی می‌کنم. مرشد اکبر هم چند سال قبل به رحمت خدا رفت و عکس‌اش زیر جایگاه مرشدی زورخانه نصب شده است. امشب هم میهمان هستم و یاد رفقای قدیمی ما را اینجا کشاند. این ضرب و زنگ باستانی که می‌بینی برای هر کسی نواخته نمی‌شود. قدیم که نظام وظیفه وجود نداشت و سلسله مراتب نظامی نبود این ورزش سلسله مراتب داشت. در زورخانه مثل نظام وظیفه جایگاه و رتبه‌بندی داریم. از سرباز و گروهبان شروع می‌شود تا به سرتیپ و سرلشکر می‌رسد. در ورزش زورخانه‌ای هرکسی به اندازه سابقه‌ای که دارد امتیاز بندی می‌شود. مرشد زورخانه همه آنها را می‌شناسد و به اندازه جایگاه شان ضرب و زنگ می‌زند. در زورخانه نیرو شادی حاج آقا آینه چی را داریم که 55 سال سابقه ورزش زورخانه‌ای دارد و وقتی پا به زورخانه می‌گذارد زنگ باستانی و ضرب نواخته می‌شود و همه برای سلامتی‌اش صلوات می‌فرستند.»
مرشد دیبایی چشم به در زورخانه دارد تا پهلوانی را از قلم نیندازد و برایش زنگ باستانی را به صدا دربیاورد. می‌گوید ورزش زورخانه‌ای تنها ورزشی است که موسیقی زنده دارد. «کار مرشدی خیلی سخت است. در لحظه هم باید سبک بخوانیم و هم نت موسیقی را بلد باشیم و با ورزشکار هم هماهنگ باشیم. بیشتر اشعار زورخانه در سبک همایون است و مضمون آنها در مدح امیرالمؤمنین و ائمه اطهار(ع) است. در کنار آن مناسبت خوانی و شاهنامه خوانی هم می‌کنیم. چراغ این زورخانه از سال 1305 روشن شده و از پدربزرگ به نوه رسیده است. اینجا کسی بدون وضو وارد گود نمی‌شود. زورخانه مسجد دوم یا همان ذکر خانه است. هر یک از وسایل آن هم نمادی از جنگ‌آوری ایرانیان است. میل نماد گرز، کباده نماد کمان و سنگ نماد سپر است. ترتیب ایستادن در گود که پایین‌ترین قسمت زورخانه است بر اساس سابقه و پهلوانی است. میاندار هم قدیمی‌ترین ورزشکار است و همه پا به پای او ورزش می‌کنند.»
زجهان دل برکندم تا شوری پیدا کردم/ تو پریشان مو کردی چون مجنون صحرا گردم/ جانم مولا حیدری مولا یا حیدر. مرشد با ترجیع بند حیدر حیدر زنگ باستانی را می‌زند و از ورزشکاران می‌خواهد برای آمرزش ورزشکارانی که سال‌ها در گود این زورخانه ورزش می‌کردند صلوات بفرستند. همه نگاه‌ها به حاج مسعود آینه چی ختم می‌شود. پهلوانی که بیش از نیم قرن در زورخانه‌های مختلف تهران ورزش کرده و سال‌ها قهرمان سنگ زورخانه‌ای کشور بود. عصا را کنار می‌گذارد و با بستن لنگ به وسط گود زورخانه می‌آید. بعد از چند ذکر و رخصت گرفتن از همه تخته شنا را وسط گود می‌گذارد و یا علی گویان روی تخته شنا خیز می‌رود. فرج اسدی با 75 سال سن یکی از قدیمی‌های زورخانه است که از مرشد رخصت می‌گیرد و تخته شنا را میان ورزشکاران توزیع می‌کند. با هر زنگ مرشد همه شنا می‌روند. صدای نفس‌ها میان ضرب و زنگ مرشد فضای زورخانه را پرمی کند. بعد از 160 شنا همه می‌ایستند و نوبت به چرخ باستانی می‌رسد. دو نفر از ورزشکاران رخصت می‌گیرند و در وسط گود چرخ می‌زنند. محمد 18 سال دارد و کم سن‌ترین ورزشکار زورخانه است. سعی می‌کند همه حرکت‌ها را به درستی انجام بدهد. می‌گوید: «اینجا با بچه محل‌ها می‌آییم و ورزش می‌کنم. اینجا احترام به بزرگتر و افتادگی یاد می‌گیریم.»
با ذکر و صلوات ورزش به پایان می‌رسد. یکی از ورزشکاران شکلات توزیع می‌کند و چند نفری هم مشغول مرتب کردن وسایل زورخانه می‌شوند. حاج مسعود آینه چی از سال‌های دور زورخانه نیرو شادی و رفقایی که سال‌ها در گود آن بودند و امروز قاب عکس شان روی دیوار است گفت.«اینجا که می‌بینی شیره کش خانه بود. 100 سال قبل پدربزرگ این آقا که آن گوشه گود ایستاده اینجا را خرید و تبدیل به زورخانه کرد. این شد باقیات الصالحات و سال‌هاست که چراغ این زورخانه روشن است. سال‌های قبل اطراف این زورخانه مسکونی بود ولی الان تجاری شده است. 15 سالی می‌شود اینجا می‌آییم. الان هم که دیدی 160 شنا رفتم به خاطر شرایط بقیه ورزشکاران و بخصوص جوان ترها مراعات کردم وگرنه بیش از 200 شنای باستانی می‌روم. در زورخانه اخلاق و کردار مهمتر از ورزش است. همه روز یک طرف و این دعا و سجایای اخلاقی هم یک طرف. اینجا روزگاری جهان پهلوان تختی ورزش می‌کرد. البته او به همه زورخانه‌ها سر می‌زد. کسی که در گود زورخانه افتادگی بیاموزد عاقبت بخیر می‌شود.»

 

بــــرش

ورزشکاران یکی یکی بعد از رخصت گرفتن از مرشد گوشه ای می نشینند تا با چای پذیرایی شوند. اینجا خبری از قهوه ، نوشابه انرژی زا و سفیده تخم مرغ نیست. همه با چای دوپینگ می‌کنند. خادم زورخانه سینی چای را به طرف ما می گیرد و خوشامد می گوید

جستجو
آرشیو تاریخی