صفحات
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و هشت - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و هشت - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۲۱

حرف‌های رکابزن ملی‌پوش، چهار هفته قبل از مسابقات قهرمانی آسیا

گنج خانلو:لعنت به عشق یکطرفه!

مهری رنجبر
روزنامه‌نگار

 

قصه محمد گنج خانلو با دوچرخه، قصه عشق یکطرفه است. عشقی خانه خراب کن که برایش نه راه پیش گذاشته و نه راه پس. او به اعتراف خودش دیوانه رکابزنی است، حتی بدون امکانات اولیه. او لحظه‌ای فکر دل کندن از آن را هم نمی‌کند. رکابزن ملی‌پوش این روزها در اردوی تیم ملی برای رقابت با دوچرخه سواران آسیا آماده می‌شود، در حالی که فاصله او و دوچرخه قدیمی‌اش با رقبایش از زمین تا آسمان است.

وضعیت تمرین در اردو چطور است؟
ما فعلاً برای مسابقه پیست قهرمانی آسیا تمرین می‌کنیم و بعد هم دوباره تمرین جاده داریم. چرا که اول مسابقه جاده داریم و بعد پیست. چون ما دوکاره هستیم و مجبوریم تمرینات هر دو را انجام دهیم.
از اردوراضی هستی؟
عالی نبود، اردوی خیلی معمولی‌ای داشتیم. البته هزینه‌ها ضعیف است و ما با حداقل امکانات تمرین می‌کنیم. امکانات ما دست و پا شکسته است، یک جایی هم وقتی کمبودها هست و کار پیش نمی‌رود، خودمان دست به کار می‌شویم.
منظورت از امکانات، پیست و دوچرخه به روز است؟
پیست چوبی که حرفش را نزنید. تمرین روی آن برای ما شده رؤیا. این روزها تجهیزات دوچرخه ما صفر است. ما با هزار بدبختی در انبار تجهیزات و قطعات دوچرخه‌مان را جور می‌کنیم. من همچنان به دوچرخه‌ام نرسیده‌ام. چرا که قطعه کم دارد و به ناچار با دوچرخه باشگاهی‌ام تمرین می‌کنم. در واقع دوچرخه‌های ما قدیمی است و تنها قطعات را جابه جا می‌کنیم. دوچرخه‌های قدیمی هم به مرور قطعاتشان کم شده تا رسیده به حالا. به روز نبودن دوچرخه‌ها هم برای ما دردسر است. حداقل باید دوچرخه‌ام سایزم باشد، اما نیست.
هماهنگی سایز دوچرخه با رکابزن چقدر روی نتیجه رکابزن تأثیر می‌گذارد؟
بدون شک تجهیزات به روز، تأثیر زیادی روی نتیجه می‌گذارد. دوچرخه باید سایز رکابزن باشد و حتی فرمان، رکاب‌ها هزار حالت دارد، دوچرخه خیلی پیچیده است. البته ما جهان سومی اندازه می‌زنیم تازه باید روی آن تمرین کنیم تا عضلاتمان با آن شکل بگیرد. وقتی با هم هماهنگ نمی‌شود، موقع رکابزنی با دوچرخه جدید به دردسر می‌افتیم و همان هم نتیجه‌اش مصدومیت است. البته کشورهای پیشرفته رقیب ما، بعد از همه تمرینات، دوچرخه‌ها را در تونل باد چک می‌کنند تا بدانند در چه زاویه‌ای راحت‌تر هستند، فرق ما با آنها در امکانات است.در حالی که دوچرخه سواری ایران هیچ وقت تونل باد نداشته است. البته ما آن را هم نمی‌خواهیم به ما حداقل امکانات بدهند. ما تجهیزات می‌خواهیم، من فرمان خاصی خواسته بودم که دوچرخه سواران جوان اندونزی از آن استفاده می‌کنند. هرچند حالا هم بعید می‌دانم فرمان دوچرخه‌ام به قهرمانی آسیا برسد. در واقع دوچرخه‌های ما دوچرخه‌های بازیهای آسیایی اینچئون است که ناقص هم هست. وقتی به مسابقه می‌رویم و مدالی در کار نباشد، می‌گویند دوچرخه سواری نتیجه نگرفت. در حالی که ما ازآن چیزی که فکر می‌کنیم خیلی بهتر هستیم، اما دست و بالمان بسته است. ما تا حالا هم ثابت کرده ایم، اما نشد. تقصیر ما چیست؟!
قبلا فدراسیون رکابزنان را چند روز زودتر می‌فرستاد تا روی پیست چوبی تمرین کنند، حالا هم این اتفاق برای قهرمانی آسیا می‌افتد؟
ما مجبوریم این کار را انجام ندهیم، چرا که اول باید در مسابقه جاده رکاب بزنیم و بعد پیست. اگر قبل از مسابقه جاده در پیست رکاب بزنیم از فرم جاده دور می‌شویم. البته مشکل ما حالا پیست چوبی نیست، مشکل قدرتی است که من رکابزن به دست نیاورده‌ام. 3 سال پیش مگر من در پیست تمرین کردم که مدال گرفتم؟ ما باید اول قوی شویم و برای کار خارق‌العاده باید در پیست چوبی پا بزنیم. در حالی که ما دوچرخه نداریم. من مسابقه لازم دارم تا در رقابت قدرتم را بالا ببرم و آخر سرهم پیست باشد تمرین می‌کنیم. به نظرم خنده دار است که بعضی‌ها می‌گویند ما پیست چوبی نداریم.این روزها همه جای دنیا مسابقه برگزار می‌شود. من ژاپنی‌ها و آس‌های دنیا را نمی‌گویم، همین هند، اندونزی، ازبکستان و امارات که در دوچرخه سواری هیچی نبودند اما در مسابقه شرکت می‌کنند و ما را می‌گیرند. حالا من سوم آسیا فردا در اومینیوم، هفتم شوم همه می‌گویند دیدی گنج خانلو افت کرد؟ مگر برای من چه کار کردید؟ مسابقات ما مدام لغو می‌شود.
 با این شرایط سخت چطور ادامه می‌دهی؟
با لغو پی درپی مسابقات دیگر حتی انگیزه تمرین هم نداریم، خبری هم از حقوق، بیمه و... نیست. با این شرایط کارگری بهتر از رکابزنی است. اما لعنت به این عشق یکطرفه. با بچه‌ها که صحبت می‌کنیم، به هم می‌گویند ما به چه امیدی پا می‌زنیم؟ با این حال شاید یک روز، یک هفته یا چند هفته بی‌انگیزه شده‌ایم، اما دوباره برگشتیم. ما دیوانه رکابزنی هستیم.
پس چرا ماندی؟
من کاری بلد نیستم و چاره‌ای ندارم. عشق پازدن دارم و با دو، سه باری که مدال گرفته‌ام، دل کندن از آن سخت است. بدون هیچ درآمدی، در اوضاع خراب از جیب هزینه می‌کنیم و رکاب می‌زنیم.

جستجو
آرشیو تاریخی