دزد حرفهای تهران از سرنوشت سیاهش پرده برداشت
تسلیم شوم در مرحله غول یک
علی چاهه/ در یک پرده فروشی در بازار تهران کار میکردم که دوباره درگیر هروئین شدم و روزبهروز وضعیت بدتری پیدا کردم، بنابراین راهی جز دزدی پیش پای من نبود.
سوهان روح آدم، غم و اندوه و ملال است که در هر نقطه از زندگی چنان درون فرد را ریزریز میکند که برای رهایی از آن هر فردی چنگ به هرجایی میزند تا از آن راه گریزی پیدا کند، اما راهی نیست به هر سو که بنگرید باز ملال است و ملال است و ملال! پس چه باید کرد؟
عدهای در درستترین جای ممکن قرار گرفته و برای زندگی به دنبال معنایی میروند؛ معنایی که آنها را از آن همه اندوه و غم نجات میدهد، عدهای اما راه میانه را با فراغت و رهایی برمیگزینند که این انتخاب نه دایمی بلکه چون مسکن برای سردردهای میگرنی موقت است. اما دسته آخر که گاهی زیر سنگینی کوله بار گذشته خود، سرخم کردهاند، به افیون پناه میبرند تا شاید همه چیز را از یاد ببرند، اما نمیدانند که انتهای این مسیر خود آنها هستند که از یادها خواهند رفت و ناپدید میشوند.
ناصر با 39 سال سن جزو همین دسته آخر است؛ بچه جنوب شهری که در سال 86 تا 89 به ته خط رسیده بود و در کوچهپسکوچههای تهران با دله دزدی مواد مصرفی خود را تأمین میکرد تا اینکه دستگیر شد و 3 سال زندان به او فرصتی میدهد تا به زندگی دوباره بیندیشد؛ زندگیای که میخواست برای خانوادهاش تبدیل به بهشت کند و دختر نوجوانش را آن روزها به خانه بخت بفرستد.
سال 92 از زندان آزاد میشود و یک زندگی سالم را شروع میکند. با وجود اینکه بارها در کمپ گفته شده بود نباید در محل بازی یا شرایطی که مواد وجود دارد، حضور داشته باشید، در بازار پردهفروشهای مولوی شروع به کار میکند؛ جایی که انواع مواد افیونی در آن مثل نقل و نبات توسط سوداگران مرگ پخش میشود.
ناصر اما انتخابش را کرده است و میخواهد زندگی خوبی برای زن و فرزندانش بسازد، میخواهد روزی دخترش را عروس کند. میخواهد همسرش را هر روز خوشحال کند، میخواهد انسانی باشد که وقتی نام او به زبان میآید دیگر هیچیک از اعضای خانوادهاش، از آن اسم خجالتزده نشوند. آری ناصر هدف دارد و همین هدف است که به زندگی او معنا میدهد. همین هدف است که او را از زندگی با ملال نجات میدهد.
تا اینکه یک روز غرور سرتاپای او را فراگرفته و فکر میکند دیگر معتاد نمیشود و دقیقاً همین نقطه است که آغاز سقوط او را رقم میزند. روزبهروز از هدفش دور شده و رفیقبازیهایش دوباره شروع میشود. پس حالا که اسیر غول نفس خود شده باید برای مصرف، غولترین مواد افیونی را انتخاب کند پس مستقیم، جنس را روی زرورق ریخته، سیگاری روشن میکند تا دود هروئین را که به تنهایی از گلوی آدمی پایین نمیرود، مصرف کند.
به مرور توان کار کردن خود را از دست میدهد، به مرور اهدافش برای زن و دخترش را از یاد میبرد و به مرور نیست میشود.
شروع به سرقت محتویات داخل خودرو در مناطق جنوب تهران میکند تا با هر لاستیک و ابزاری که از صندوق عقب ماشینها با خود میبرد، بتواند چند گرمی جرم برای خود خریداری کند. هر روز نیز این سرقتها بیشتر میشوند، چرا که برای فراموشی همه این اتفاقات باید مواد بیشتری مصرف شود تا شاید آن مواد روی سرش خط انداخته و نیستی خود را با غرق شدن در هروئین از یاد ببرد.
اما هرچقدر نیز که آدم زرنگ باشد در نهایت روزی گیر خواهد افتاد، مثل ناصر که توسط پایگاه 10 پلیس آگاهی دستگیر شده است.
ناصر در گفتوگو با «ایران» در پاسخ به این سؤال که با چه روشی اقدام به دزدی میکردی، توضیح میدهد: کوچهپسکوچهها را میگشتم و وقتی میدیدم یک ماشین امنیت زیادی ندارد و همچنین آن کوچه برای دزدی امن است، قفل صندوق عقب ماشینها را تخریب میکردم و هرچه داشتند با خود میبردم. لاستیکها را نیز معمولاً برای 3 مالخری که هماکنون دستگیر شدهاند، میبردم.
او ادامه میدهد: آنقدر درگیر مواد مخدر بودم که اصلاً نفهمیدم چطور دستگیر شدم، اما در کل همیشه سعی میکردم از مکانهایی دزدی کنم که کوچههایش دوربین نداشتند.
ناصر در پاسخ به این سؤال که مدتی زندگی سالمی داشتی و در پردهفروشی کار میکردی حال آیا به خاطر غول 2 – اشاره به مراحل غول یک و دو و سه در ترک اعتیاد و پاک شدن معتادان دارد - دوباره مواد مصرف کردی، اظهار کرد: آقا این حرفها چیست؟ من زن و بچهدار هستم و همه زندگی من آنها هستند، اما بالاخره مشکلات زندگی، خستگی و رفیقبازی باعث شد تا دوباره مصرف کنم. من به خاطر غول دو و سه مواد نزدم بلکه با غول یک به این جهنم ورود پیدا کردم، حالا نیز پشیمان هستم و این بار حتماً به آن راه برنخواهم گشت چرا که دخترم دم بخت است و نمیخواهم موجب سرافکندگی او شوم.یکی از مالخران در گفتوگو با «ایران» میگوید: من با ناصر رفیق قدیمی و بچهمحل بودیم که او اموال دزدی را برای من میآورد و من آنها را در بازار خلازیل میفروختم. من نیز اشتباه کردم و حتی لاستیکهایی را که اکنون از ما میخواهند به تعداد گفته شده از نو خریدم تا به شکات پس بدهم.
سرهنگ وحید ذاکری رئیس پایگاه 10 پلیس آگاهی درباره این سارق و 3 مالخر دستگیر شده، میگوید: بعد از شکایت تعدادی از شهروندان مبنی بر دزدیده شدن محتویات خودروی آنها، تحقیقات پلیسی توسط کارآگاهان ما آغاز شد که بسرعت توانستیم این افراد را شناسایی و دستگیر کنیم.
او ادامه میدهد: تا کنون این افراد به بیش از صدها مورد دزدی و فروش محتویات داخل خودرو اعتراف کردهاند که میزان اموال سرقتی بیش از یک میلیارد تومان برآورد شده است.
ذاکری در پایان اظهار کرد: از شهروندان عزیز تهرانی درخواست داریم تا از نگهداری اموال قیمتی خود اعم از لپ تاپ، وسایل برقی و... در صندوق عقب خودرو خودداری کنند. همچنین تا جایی که میشود وسایل نقلیه خود را در پارکینگها یا به صورت چسبیده به دیوار یا ماشینها نگهداری کنند تا این دزدان نتوانند براحتی به خواسته شوم خود دست پیدا کنند.