صفحات
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و هشت - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و هشت - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۱۶

دختری از افیون به پلیس پناه برد

کابوس تنهایی در مرگ خواهرم!

معصومه مرادپور/ از وقتی که فهمیدم وجود دارم، هیچ وقت سایه محبت پدر و مادرم را روی سرم احساس نکردم. هر چه بیشتر قد می‌کشیدم کابوس تنهایی با من عجین‌تر می‌شد تا اینکه پنهانی برای رهایی از این ماجرا به مواد مخدر پناه بردم.
این جملات تکان‌دهنده دختر ۲۱ساله‌ای است که قصد داریم در این فرصت روایت زندگی او را برای شما نقل کنیم؛ روایتی واقعی که شاید بسیاری از والدین گرفتار آن هستند بدون آنکه درکی از آن داشته باشند. دختر جوان وارد اتاق شد، صدایش می‌لرزید، خودش را مرجان معرفی کرد. وقتی سنش را گفت راستش را بخواهید باور نکردم چون صورتش پیر‌تر از آن چیزی بود که نشان می‌داد.

 غم در پس نگاهش موج می‌زد و هجی کلمه‌هایش با ترس و لرز همراه بود.
مرجان در حالی‌ که چشمانش به گلدان روی میز معطوف شده بود، گفت: 15 ساله بودم که خواهر کوچک‌ترم از دنیا رفت. خیلی ناگهانی بود، 12 سال داشت و کلاس اول راهنمایی را می‌گذراند. با عارضه قلبی مادرزادی به دنیا آمده بود. گرچه بعد از آخرین عمل جراحی که در دوره دبستان داشت علائم دیگری از بیماری در او دیده نشده بود و خانواده‌ام با خیالی آسوده از این بابت امیدوار بودند بدون حادثه‌ای ناگوار به زندگی ادامه دهد، اما پاییز آن سال ضربان قلبش نامنظم‌تر شد؛ زمانی که دراز می‌کشید درد بیشتری داشت و شب‌های زیادی از بیماری رنج می‌برد. پزشکان کاملاً سرگردان شده بودند. اغلب به قفسه سینه‌اش نگاه می‌کردم و قلب ناقصش را تصور می‌کردم. همین واقعیت به تنهایی آشوبی در دلم به راه انداخته بود و به همین دلیل دوره بلوغم را با استرس و ترس از دست دادن خواهر کوچک‌ترم گذراندم. با توجه به ضعف جسمانی‌اش پدر و مادرم از من می‌خواستند مراقبش باشم. همیشه حواسم به او بود، اگر لازم می‌شد جانم را برای او و قلب کوچکش فدا می‌کردم.
مرجان ادامه داد اما این همه ماجرا نبود چون رفته‌رفته احساس می‌کردم وجود من برای کسی اهمیت ندارد. هیچ وقت فرصتی دست نداد تا پدر و مادرم به من محبت کنند...همه توجهات به نازگل بود.
 مرا واقعاً فراموش کرده بودند، هیچ محبتی دریافت نمی‌کردم، وظیفه من شده بود مراقبت از خواهرم. گاهی حسادت می‌کردم و می‌گفتم خوشا به حال خواهرم با این همه محبت چه می‌کند، کاش جای او بودم. یک روز در راه بازگشت از مدرسه هوشیاری‌اش را از دست داد و غش کرد. زمانی که خبر را شنیدم با عجله به بیمارستان رفتم اما وقتی رسیدم  قلب خواهرم ایستاده بود؛ آن روز صبح صبحانه را با هم خورده  و جلوی در با هم خداحافظی کرده بودیم، دفعه بعد که دیدمش دیگر نفس نمی‌کشید، دفعه بعد در تابوت دیدمش، پوشیده در لباس مخمل مشکی مورد علاقه‌اش با کمی آرایش و موهای مرتب شانه‌شده‌اش. نمی‌خواستم بدن ظریف خواهرم در آن جعبه فشرده تنگ چپانده شود. احساس می‌کردم باید در فضای باز‌تری آسوده باشد، مثلاً در میان علفزار تا وقتی بارها و بارها به دیدارش می‌رفتم راهمان را از بین علف‌ها باز و پرنده‌ها و پروانه‌ها را از اطرافش دور کنم. بوی گرده‌افشانی گل‌های وحشی فضا را پر کند و زمانی که شب فرا می‌رسد آسمان بالای سرش با ستاره‌های نقره‌ای بی‌شماری نقطه‌نقطه شود و صبح‌ها آفتاب پرطراوت، شبنم‌ها را روی علف‌ها به درخششی چون سنگ‌های قیمتی بنشاند. بی‌صدا با خودم گریه می‌کردم. محبت‌های زیاد والدینم به خواهرم در طول زندگی کوتاهش، باعث شده بود من درگیر مصرف موادمخدر شوم. بعد از مرگ خواهرم بدتر شدم، خانواده‌ام دچار دگرگونی شدند، پدرم کم‌حرف‌تر از قبل و مادرم عصبی‌تر و بی‌قرارتر شد. من نیز همان زندگی همیشگی را پیش گرفتم، تنهای تنها بودم و کابوس تنهایی مرا رها نمی‌کرد.
 مدت طولانی که مطمئن نیستم چند سال، پدر و مادرم اتاق خواهرم را به همان شکلی که بود نگه داشتند؛ همه چیز دست نخورده به جا مانده بود. زمانی که کسی در خانه نبود گاهی به اتاقش می‌رفتم و روی تختخواب مرتبش می‌نشستم و سیگار می‌کشیدم و به اطراف خیره می‌شدم اما به هیچ چیز دست نمی‌زدم. اغلب تصور می‌کردم اگر خواهرم در 12 سالگی نمی‌مرد با این همه مهر و محبت چگونه زندگی‌ای را تجربه می‌کرد. می‌دانستم خواهرم با وقار و جذاب می‌شد و اطمینان دارم مردان زیادی عاشقش می‌شدند. همیشه مورد حمایت پدر و مادرم بود. حضور خواهرم اثر دیگری هم بر من گذاشت، ترس از تنهایی، فضاهای بسته و تاریک.
در دوران حضور خواهرم زخم‌های عاطفی زیادی را تجربه کردم، اصلاً بچگی را نفهمیدم، بارها از او نقاشی کشیدم، سعی می‌کردم روی صفحه‌ای سیاه تصویرش را بسازم...
حالا چند سالی گذشته و من در آشوب افکار آزار‌دهنده می‌خواهم از چنگال اعتیاد فرار کنم اما توانش را ندارم. آمده‌ام مرا کمک کنید تا از این کابوس نجات پیدا کنم.

 

دیدگاه کارشناس

زهرا بیات/ کارشناس ارشد روانشناسی


یکی از اساسی‌ترین مبانی رفتار انسانی از نظر دین مقدس اسلام وجود میانه‌روی در روابط خانوادگی است. این اصول در همه زمینه‌ها و همچنین در برنامه‌های خانوادگی نیز می‌تواند مناسب باشد. بر این اساس افراط و تفریط در آزادی‌ها، سختگیری‌ها و محبت ورزیدن زیاد به یکی از فرزندان و وضع قوانین و مقررات، نامناسب و نامطلوب به شمار می‌آید. بی‌گمان یکی از اساسی‌ترین نیاز‌های انسان پس از نیازهای زیستی آب، غذا و... نیاز به محبت است به گونه‌ای که اگر این نیاز برآورده شود تا حد زیادی نیازهای زیستی دیگر را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد. این نیاز در دختران شدید‌تر است، چون نخستین سرپرست فرزند خانواده است. والدین باید به این نیاز فرزند توجه ویژه‌ای کنند و آن ها را مورد تبعیض قرار ندهند و بدانند پاسخگویی صحیح به این نیاز فرزند، اساس و پایه تربیت او است زیرا ارضای این نیاز در فرزند آرامش روانی، امنیت خاطر، اعتماد‌به‌نفس، اعتماد به والدین و حتی سلامت جسمی او را در پی دارد و ارضا نشدن آن هم به فروپاشی آرامش روانی، بی‌اعتمادی به خود و دیگران و احساس عجز و حقارت، بیماری‌های جسمی و روانی گوناگون و انحراف‌های اجتماعی بسیاری خواهد انجامید که در این مورد به خوبی مشاهده می‌شود کمبود محبت و توجه، گرایش قوی در نوجوان به سمت بزهکاری (اعتیاد) را ایجاد کرده است.
برخی از ویژگی‌های رفتاری خانواده‌ها که می‌تواند نقش مهمی در گرایش فرزندان به اعتیاد داشته باشد:
* برخورد نامناسب با فرزندان
* فرزند‌پروری ضعیف
* اختلاف والدین با یکدیگر
* عدم نظارت والدین بر رفتار فرزندان
* عدم محبت و توجه
* تبعیض در خانواده.
به طور کلی محیط آشفته و بی‌ساختار خانوادگی عامل خطر عمده‌ای برای مصرف مواد مخدر محسوب می‌شود.
راهکارهایی برای پیشگیری از بزهکاری فرزندان:
* فعالیت‌های پیشگیری از اعتیاد و رفتارهای پرخطر متمرکز بر آگاه‌سازی خانواده و آموزش والدین شامل خواندن کتاب، جزوه، روزنامه، شرکت در جلسات مشاوره، سمینار و پیوستن به انجمن‌ها و تشکل‌های والدین
* آموزش اطلاعات لازم درباره آسیب‌های اجتماعی
* افزایش مهارت لازم برای ایجاد پیوندهای خانوادگی قوی
* برقراری ارتباط صمیمانه با فرزندان
* کمک به افزایش اعتماد‌به‌نفس
* ایجاد سیستم ارزش قوی
* وضع مقررات واضح در خانواده
* آموزش الگوی خوب بودن
* تشویق برای انجام فعالیت‌های سالم و خلاق
* محبت، توجه و تأیید و پذیرش فرزند.
در پایان توصیه می‌کنم هر جا فکر کردید مشکلات دور و برتان مجال فکر و آرامش شما را زدوده است، می‌توانید با مراجعه به مراکز مشاوره نیروی انتظامی و به صورت رایگان از خدمات آن استفاده کنید. یقین داشته باشید برای هر اختلاف و مشکلی راه‌حلی وجود دارد که شما را نجات می‌دهد.

جستجو
آرشیو تاریخی