صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • جهان
  • سیاست
  • اجتماعی
  • ایران اقتصادی
  • کلان
  • کشاورزی
  • بازار سرمایه
  • حوادث
  • زیست بوم
  • ورزشی
  • فرهنگی
  • صفحه آخر
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و شش - ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و شش - ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ - صفحه ۱۱

پوریا آرزو داشت خلبان شود؛ بالاخره پرواز کرد

غمناک ترین لالایی‌ مادر

معصومه مرادپور/ مادر زیر لب برای پوریا لالایی می‌خواند، برای تنها فرزندش که قرار بود خلبان شود اما زودتر از آن چیزی که فکر می‌کرد پسرش اوج گرفت و به آسمان پرواز کرد...
مادر سیاهپوش شد و چشمان خیسش در میان ابرهای بهاری گم شد، پدر سکوت را در آغوش گرفته است و از غم از دست دادن پسرش حوصله‌ای برایش نمانده است. بغض‌های سنگین پدر در صورتش موج می‌زند. او نمی‌تواند حرف بزند و فقط نگاه می‌کند.
مادر۴۲ساله دستانش می‌لرزد. او هنوز باور ندارد پوریا رفته است و چشمانش در انتظار آمدنش توانای پلک زدن ندارد.
او عکس کودکی پوریا را نشان می‌دهد، زمانی که اولین شمع کیک تولدش را فوت کرد، هنگامی که هنوز فوت کردن را هم بلد نبود. بعد عکسی را نشان می‌دهد از وقتی که پوریا کلاه خلبانی بر سر داشت. او می‌گوید: پوریا دلش می‌خواست خلبان شود...آخر هم کار خودش را کرد و پرواز کرد ولی نمی‌دانم کی و کجا خلبانی را یاد گرفته بود...
 پوریا مانند خیلی از همسن و سال‌هایش به ورزش علاقه داشت، عضو باشگاه فوتبال شاهین البرز بود، به بوکس هم علاقه زیادی داشت و حکم قهرمانی هم گرفته بود.
کلاس دوازدهم رشته علوم انسانی را می‌خواند...
 قرار بود همین یک ماه دیگر دیپلم‌اش را بگیرد و در کلاس‌های خلبانی شرکت کند.
اوقات‌فراغتش را با انجام طراحی گرافیک برای شرکت‌های مختلف می‌گذراند. درآمد زیادی نداشت اما دوست داشت دستش در جیب خودش باشد.
آرام بود و مؤدب. احساس می‌کنم دنیا برای او تنگ شده بود که این‌طور پرواز کرد. نمی‌دانم حکمت خدا را، ولی تنها چیزی که می‌دانم این است که برای تربیت فرزندم من و پدرش از جانمان مایه گذاشتیم. باور نمی‌کنم او رفته باشد و هنوز که هنوز است چشمم به در است تا برگردد.
 نزاع خونین در بوستان مهر
همه چیز از یک درگیری لفظی در بوستان مهر کیانمهر کرج شروع شد.
پوریا بعد‌ازظهر بعد از اینکه کارش تمام شد به پارک رفت تا دوستش را ببیند. دوستش با پسر دیگری جر و بحث کرده بودند و هرچه بود تمام شده بود. بعد از مدتی که غائله ختم شده بود، پسر غریبه رفته بود چند نفر را اجیر کرده و برای دعوا آورده بود. وقتی پسر غریبه می‌خواست با چاقو دوستش را بزند، پوریا میانجیگری می‌کند تا دوستش زخمی نشود اما ضربه‌های چاقو به سر و گردن پوریا وارد می‌شود.
پوریا در بیمارستان
من در خانه بودم که خبر دادند پوریا را به بیمارستان مدنی بردند. سراسیمه هر طوری بود خودم را به بیمارستان رساندم. پدر پوریا سر کار بود و اطلاعی نداشت. وقتی رسیدم به بخش اورژانس بیمارستان پسرم غرق در خون بود. او را خیلی فوری بردند اتاق عمل و وقتی بیرون آمد پزشکان رضایتی از سلامتی او نداشتند. قطع نخاع شده و بینایی چشمان پسرم از بین رفته بود که بعد از مدت کوتاهی پسرم در بیمارستان فوت کرد.
دستگیری قاتل با تلاش پلیس
قاتل که پسر نوجوانی بود پس از این ماجرا پا به فرار گذاشته بود که پس از چند روز مأموران پلیس مخفیگاهش را شناسایی و او را دستگیر کردند. متهم پس ازبازجویی قتل پسرم را به گردن گرفت.
خواستار قصاص قاتل فرزندم هستم
مادر پوریا درباره مجازات قاتل فرزندش گفت: من و پدرش درخواست قصاص عامل قتل پسرمان را داریم. او زندگی‌مان را از ما گرفت. او را هرگز نمی‌بخشم و آن‌طور که می‌دانم بخشش این فرد یعنی اینکه او دوباره در جامعه فرد دیگری را هم خواهد کشت. پسر من قربانی او شد. او باید در ملأعام قصاص شود تا درس عبرت سایرین شود.
خانواده‌ها مراقب فرزندانشان باشند
این مادر دلسوخته به خانواده‌ها توصیه کرد مراقب فرزندانشان باشند و آنها را رها نکنند تا افرادی مانند ما سیاهپوش و داغدار نشویم...
چرا باید نوجوانان در پارک‌ها رها شوند؟ چرا باید چاقو به دست باشند؟ باید برای تربیت فرزندانشان وقت بگذارند.
بنا براین گزارش، رسیدگی به این پرونده از ۲۱ فروردین امسال در جریان درگیری خونین در یکی از بوستان‌های کیانمهر کرج شروع شد.
وقتی پوریا زخمی شد خیلی زود به بیمارستان منتقل شد و طولی نکشید که وی در اثر عمق ضربه‌های چاقویی که بر سر و گردنش وارد شده بود جان باخت.
با مرگ پوریا، کارآگاهان جنایی برای دستگیری متهم متواری تیم ویژه‌ای را تشکیل دادند. با تحقیقات گسترده سرانجام رد پای متهم چند روز بعد در یکی از شهرستان‌های دور شناسایی شد و در یک عملیات غافلگیرانه متهم در مخفیگاهش دستگیر شد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی