اثـر انگــشت

مهدی ابراهیمی
روزنامه‌نگار

تابستان سال 67 بود که زن جوانی در تماس با پلیس شهرری، ادعا کرد شوهرش در غیاب او به قتل رسیده است.
با این گزارش، تیمی از اداره قتل آگاهی شهرری به محل جنایت در حوالی میدان اصلی شهر اعزام شدند.
جمعیت زیادی جلوی در خانه قربانی جنایت مرموز جمع شده بودند، مأموران پس از عبور توانستند وارد حیاط خانه شوند که مشاهده کردند  دو زن جوان در گوشه‌ای از حوض نشسته و با به سر و صورت خود کوبیدن گریه می‌کردند.
در این میان مردی نیز ‌آشفته‌حال در چند قدمی دو زن ایستاده بود و به آنها دلداری می‌داد.
وقتی مأموران وارد قتلگاه مرد جوانی به نام علی شدند در گوشه‌ای از اتاق پذیرایی جسد او را دیدند که طاقباز افتاده بود، نامرتبی لباس‌هایش نشان می‌داد با عاملان قتل درگیر شده است و سعی داشته زنده بماند.
بخشی از روفرشی‌ای که جمع شده بود جای پنجه‌‌های علی روی آن قرار داشت که مشخص می‌کرد قربانی وقتی در حال خفه شدن بوده تقلا برای نجات می‌کرده و در دفاع از خود نتوانسته بوده از دستانش استفاده کند.
با دستور قاضی جنایی مأموران تشخیص هویت اقدام به انگشت‌نگاری در محل وقوع قتل و روی جسد کردند تا ردپایی از قاتلان به دست آورند.
جسد علی، به پزشکی قانونی تهران انتقال داده شد و متخصصان جنایی پس از کالبدشکافی در گزارشی اعلام داشتند مقتول به خاطر فشار شیئی سنگین به ناحیه گردن و انسداد مجرای تنفسی ‌دچار مرگ شده است.
مأموران آگاهی شهرری در بررسی‌های خود که از همان ابتدای وقوع جنایت داشتند، دریافتند دو زن و مرد همراه قربانی همسر، خواهر زن و باجناقش بوده اند.
بدین ترتیب آنان را به اداره آگاهی فراخواندند و در حالی که تحقیقات نشان داده بود مقتول اعتیاد به مواد مخدر داشته و مرد سابقه‌داری نیز بوده، برای روشن ساختن راز قتل وی، از آنان تحقیق کردند.
ثریا، همسر مقتول در بازجویی‌ها ادعا کرد در خانه خواهرش- سمیه- میهمان بودند و چون علی سر و کله‌اش پیدا نشده بود با نگرانی به خانه مراجعه کرده‌اند و با این جنایت روبه‌رو شده‌اند.
سمیه نیز در حالی که گریه می‌کرد، ادعاهای خواهرش را تأیید کرد و اسدالله - باجناق - با بیان اینکه وی و علی خیلی با یکدیگر صمیمی بودند اظهارات مشابه خواهر زن و همسرش را پیش روی تیم تحقیق قرار داد.
با به دست نیامدن هیچ‌گونه سرنخی از عاملان این قتل، تحقیقات به بن‌بست رسید و پرونده در دادگاه عمومی شهرری بایگانی شد.
اما ابتدای سال 77 حدود 10 سال بعد از وقوع این جنایت، قاضی شعبه‌ای از دادگستری شهرری که پرونده در آنجا بایگانی بود با بازخوانی آن برای فاش شدن معمای قتل، پرونده را به شعب ویژه قتل اداره آگاهی تهران ارجاع داد.
وقتی پرونده قتل علی، در اختیار کارآگاهان جنایی تهران قرار گرفت، با نظر رئیس شعب ویژه قتل، ستوان. م مأموریت یافت تا عاملان جنایت را ردیابی کند.
ستوان. م که نسبت به بقیه کارآگاهان جنایی جثه‌ای کوچک و نحیف داشت به بازخوانی اوراق پرونده قطور این قتل پرداخت، در پرونده مشخص بود که علی با همسر و حتی خواهر زن خود بدرفتاری می‌کرده، همسایه‌ها ادعا کرده بودند او هر شب ثریا را کتک می‌زده و چند باری نیز باجناقش را از خانه بیرون انداخته بود.
از سوی دیگر، دو زن و یک مرد که ردپایشان در پرونده بود هیچ شاهدی نداشتند تا تأیید کند آنها در لحظه وقوع قتل در خانه خودشان بودند بلکه آنها به تأیید یکدیگر دست زده بودند.
در یک برگه نیز آمده بود که اسدالله چندی پیش و بعد از جنایت به خاطر قاچاق و توزیع مواد مخدر دستگیر و در زندان به سر می‌برد و ثریا و سمیه با دارایی‌های قربانی زندگی راحتی برای خود تهیه دیده‌اند.
ستوان. م در اولین اقدام ثریا را به آگاهی تهران احضار کرد تا بتواند وی را تحت بازجویی قرار دهد، روزی که قرار بود این زن در اداره آگاهی حضور یابد، به جای وی سمیه خود را به افسر پرونده معرفی کرد و با بهانه آوردن اینکه خواهرش در سفر است خود را آماده پاسخگویی به پرسش‌های پلیس دانست.
ستوان. م با وجود اینکه بازجویی از ثریا را مهم می‌دانست اما سمیه نیز بایستی بازجویی می‌شد، به خاطر همین از فرصت استفاده کرد و سمیه را پشت میز بازجویی نشاند:
 از روز جنایت بگو؟
طبق برنامه قبلی قرار بود علی و ثریا شب را به خانه ما بیایند و شام دور هم باشیم، عصر بود که خواهرم به تنهایی آمد و گفت که شوهرش چون منتظر میهمانی بوده است، مقداری دیرتر می‌آید. تأخیر علی زیاد شد به خاطر همین من، اسدالله و خواهرم به خانه‌شان رفتیم و پی به وقوع قتل بردیم.
 چرا از تلفن استفاده نکردید؟
استفاده کردیم اما کسی جواب نداد، تصورمان این بود که علی با دوستش پای بساط تریاک‌کشی نشسته است و برای رفع مزاحمت، تلفن را از پریز خارج کرده‌اند.
 میهمان مقتول چه کسی بود؟
10 سال است که نه تنها ما بلکه پلیس هم نتوانسته‌ است آن را بشناسد و حالا شما از من می‌پرسید چه کسی است؟!
 یعنی هیچ شناختی نسبت به وی نداشتید؟
شوهر خواهرم به خاطر خلافکاری‌هایش دوستان همطراز زیادی داشت به خاطر همین تاکنون قاتلش شناسایی نشده است.
 ثریا هم نمی‌شناخت؟
او آنقدر از شوهرش می‌ترسید که جرأت نداشت اسم میهمان علی را بداند یا بپرسد.
 پس دل خوشی از مقتول نداشتید؟
با ما کاری نداشت اما مقداری گوشت تلخ بود.
 اختلاف بین علی و همسر تو بر سر چه بود؟
اینها همه‌اش شایعه است، باور نکنید اسدالله و علی نه تنها هیچ مشکلی نداشتند بلکه خیلی هم با یکدیگر خوش بودند.
وقتی ستوان. م تصور کرد باز هم رویه سابق و تکراری در بازجویی را پیش می‌برد و هیچ سرنخی به دست نمی‌آورد از سمیه خواست با پیدا کردن ثریا هر چه زودتر او را برای تکمیل پرونده به اداره آگاهی ببرد.
هنوز 48 ساعت از ماجرای این بازجویی نگذشته بود که ثریا در حالی که آدامسی به دهان داشت و می‌خندید وارد شعب ویژه قتل شد و وقتی سمیه با اشاره ستوان. م را نشان وی داد با تمسخر گفت: این پسربچه با هیکل کوچولویش می‌خواهد پرونده قتل شوهر من را پیگیری کند، بعید می‌دانم و...
ستوان. م با وجود شنیدن این حرف‌های تمسخر‌آمیز چیزی به روی خود نیاورد و از ثریا خواست پشت میز بازجویی بنشیند.
 با شوهرت اختلاف داشتی؟
باز هم سؤال‌های تکراری، خیر بابا من هیچ مشکلی با علی نداشتم.
 چه کسی با شوهرت اختلاف داشت؟
با همه دوست و آشنا بود الا من، او به خاطر بدرفتاری‌هایش همیشه با این و آن درگیر بود اما نه به اون اندازه که تصور کنیم شوهرم را بکشند.
 روز قتل چه شد؟
من ظهر از علی خداحافظی کردم و رفتم خانه خواهرم، تا شب آنجا بودم وقتی خبری از شوهرم نشد و تلفن‌های ما را بی‌جواب گذاشت از شوهر خواهرم خواستم ما را به خانه ببرد که وقتی وارد اتاق پذیرایی شدم، جسد را دیدم.
 پس چیزی در رابطه با قتل نمی‌دانی؟
بله، شما پلیس هستید باید بدانید، 10 سال است که هر وقت دلتان خواسته ما را به اداره پلیس کشانده‌ و سؤالات تکراری کرده‌اید.
 اظهارات خود را چگونه گواه می‌کنی؟
امضا می‌زنم، البته اگر بخواهی انگشت هم می‌زنم.
ستوان وقتی لحن تمسخر‌آمیز ثریا را شنید، خنده‌ای کرد:
بله، انگشت هم بزن، اصلاً از همه انگشتانت باید انگشت‌نگاری به عمل آید. بعد در میان حیرت ثریا، برگه سفیدی جلوی روی او گذاشت و از این زن خواست با فشار یک به یک انگشتانش داخل جوهر روی برگه سفید انگشت بزند.
وقتی این کار صورت گرفت، ستوان. م یک برگه سفید در حالی که ثریا و سمیه نمی‌توانستند سمت دیگر آن را ببینند به دست گرفت و برگه انگشت‌نگاری از ثریا را در کنار آن گذاشت.
بعد از لحظاتی دقت کردن روی این دو برگه با خنده‌ای رو به ثریا کرد و گفت:«آثار انگشتان شما عین آثار انگشتانی است که در محل جنایت و روی جسد به دست آمده است...»
ثریا با دستپاچگی پرسید:
آثار انگشتان من امکان ندارد، کجای جسد بود؟!
روی گلوی شوهرت که نشان می‌دهد تو قاتل هستی؟
امکان ندارد، من فقط پاهایش را گرفته بودم.
 پس تو در قتل شرکت داشتی؟
بله، اما من گلوی شوهرم را فشار ندادم بلکه اسدالله بود که این کار را کرد، من پاها و سمیه دستان علی را گرفته بودیم.
ادعاهای ثریا با صحنه قتل مطابقت داشت، سمیه با شنیدن اعترافات خواهرش سر به زیر انداخت و آرام گریه کرد.
 چرا و چگونه علی را کشتید؟
او بدجوری‌ ما را اذیت می‌کرد، دیگر عاصی شده بودیم چندین بار از پول‌های شوهر خواهرم سرقت کرد، چندباری تریاک‌هایش را بالا کشید، با سمیه رفتارهای زشتی داشت به خاطر همین نقشه قتل او را کشیدیم.
روز جنایت وقتی همسرم طبق معمول شروع به فحاشی به من و خواهرم و اسدالله کرد دیگر دوام نیاوردیم و به وی حمله بردیم که من پاهایش را گرفته، سمیه دستانش را چسبید و شوهر خواهرم روی سینه‌اش نشست و با دستانش گلوی او را فشرد.
 می‌دانستی هیچ اثر انگشتی روی جسد به دست نیامده بود؟
پس چرا گفتید اثر انگشتان من روی گلوی علی بود!
 خودت این سرنخ را با تمسخرهایت دادی، در واقع یک‌دستی خوردی؟
تصور نمی‌کردم رو دست بخورم، اما خوب شد پس از 10 سال امشب راحت می‌خوابم، علی مرد خوبی نبود اما در هر قتلی عذاب وجدان وجود دارد.
با فاش شدن این قتل، اسدالله و ثریا و سمیه که 10 سال توانسته بودند مسیر تحقیقات پلیسی را گمراه کنند، به مجازات سنگینی محکوم شدند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و پنج
 - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و پنج - ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲