داشتن چاقو از پسر نوجوان قاتل ساخت

تولد 17 سالگی قاتـــــــــــــــــــــــــــــــــل در زندان

معصومه مرادپور/  زیر آفتاب سرش را پایین انداخته بود، نمی‌دانم از سوزش آفتاب بود که اینقدر سر به پایین شده بود یا از اینکه صورتش سوژه دوربین شود خودش را پنهان کرده بود....
رفتم جلو و صدایش کردم، سن و سالش با بقیه فرق داشت.... خودش را مجید معرفی کرد، تازه دیروز بود که رخت ۱۷ سالگی را به تن کرده و تولدش را پشت در آهنی بازداشتگاه تجربه کرده است....مجید گفت اگر چاقو نداشتم، اگر عصبانی نمی‌شدم، اگر مرحوم روی سرم نمی‌پرید و هزاران اگرهایی که دیگر هیچ فایده نداشت.... در میان کلامش فوج فوج ندامت و پشیمانی به‌چشم می‌خورد.
 چندسال داری؟
تازه ۱۷ساله شده ام.
چرا بازداشت شدی؟
به اتهام قتل.
چی شد که مرتکب قتل شدی؟
من با دوستانم در پارک با بچه محله هایمان سر چند فحش با هم درگیر شدیم، مقتول از پشت گردن مرا گرفته بود که بعد آن اتفاق افتاد.
چطوری او را کشتی؟
چاقویی را که از قبل درجیبم داشتم درآوردم و ضربه‌ای به او زدم.
همیشه چاقو در جیبت هست؟
بله، تقریباً دوماهی بود در جیبم بود.
از کجا آوردی؟
از دوستانم گرفته بودم.
چند کلاس درس خوانده ای؟
کلاس دهم.
الان که بازداشت شده ای چه احساسی داری؟
بسیار پشیمانم.
قبول ‌داری که اگر چاقو نداشتی قاتل نمی‌شدی؟
بله، چون فقط می‌توانستم چند مشت و لگد بزنم و الان اون مرحوم زنده بود و من به خاطر قتل در بازداشتگاه نبودم.
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و هفتاد و پنج
 - شماره هشت هزار و صد و هفتاد و پنج - ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲