نگرانی از وقوع زلزله چطور روانمان را آزار میدهد؟
آوار ترس
مریم طالشی
گزارش نویس
«آنقدر چشمم به لوستر بود که گردندرد گرفتم و باید گردنم را آتل ببندم.» «تمام مدت با لباس بیرون نشسته بودیم تا به محض وقوع زلزله فرار کنیم، پس چرا نیامد؟ ما را سر کار گذاشته است.» «کوله نجات همیشه پشت در آماده است فقط شکلاتهایش را خوردهام.» «بچههای همسایه بالایی ما از زلزله بدترند، من را از زمینلرزه نترسانید.» «همه زنگ میزنند که بیایید دور هم جمع شویم شاید آخرین بار باشد، جدی باور کردهاند که قرار است زلزله بیاید.» «پس چرا زلزله نمیآید؟ بیا و برو دیگر کار داریم.» «سگهای همسایه دارند پارس میکنند، انگار جدی زلزله دارد میآید.» «من واقعاً از ترس زلزله خوابم نبرد. شما چطور با خیال راحت خوابیدید؟» «واقعاً فکر میکنید میشود زلزله را پیشبینی کرد؟ همهتان سادهاید.»
اینها نمونههایی از اظهارنظرهای برخی کاربران شبکههای اجتماعی درباره پیشبینی زلزله است که احتمالاً شما هم شنیده باشید. برخی با شوخی و طنز با ماجرا برخورد کردند و برخی به نظر واقعاً ترسیده بودند. زمینلرزه مشهد هم به نگرانیها اضافه کرد. همیشه بعد از وقوع هر زمینلرزهای افراد نسبت به این موضوع هوشیارتر میشوند، دربارهاش با هم حرف میزنند و دوست دارند اظهارنظرهای مختلف را بشنوند. با شنیدن برخی حرفها به بار نگرانیشان اضافه میشود و بعضی گفتهها کمی آرامشان میکند، اما ترس از زلزله به هرحال همیشه وجود دارد. آخرین باری که زمین زیر پایتان لرزید کی بود و چه حسی داشتید؟
«شب میهمان داشتیم. کرونا کمی سبک شده بود و بعد از مدتها با دو سه نفر از دوستانمان قرار گذاشته بودیم. تازه نشسته بودیم و داشتیم این دل و آن دل میکردیم که بالاخره ماسک را برداریم یا نه که زلزله آمد. سال 99 بود. من روی صندلی نشسته بودم و حس کردم پایه صندلی شل شده و اولش نفهمیدم زلزله است. بلافاصله از چهره بقیه فهمیدم که خبری شده. یکی از بین جمع یکهو داد زد زلزله. در آن لحظه نمیدانستیم چه کار کنیم. سریع چند تکه وسیله برداشتیم و از خانه زدیم بیرون. بیرون پارک نزدیک خانه تعداد زیادی ماشین پارک بود و مردم در ماشینها بودند. عدهای هم بیرون آمده بودند و داشتند با هم حرف میزدند. ماسک هم زده بودند و صحنه عجیبی بود. نمیدانستی از کرونا بترسی یا زلزله. به خاطر ترس از زلزله آدمهایی که به هم نزدیک نمیشدند، دور هم جمع شده بودند.»
اینها گفتههای مرجان از نزدیکترین مواجههاش با زلزله است. ترس از زلزله تا چند روز همراه مرجان بوده اما کمکم آن را فراموش کرده است. او این روزها با شایعه پیشبینی زلزله دوباره احساس نگرانی دارد، اما نه آنقدر که اختلالی در زندگی روزمرهاش ایجاد کند.
برای پوریا قضیه کمی متفاوتتر است؛ او به طرزی افراطی از زلزله هراس دارد و کافی است کوچکترین خبری درباره احتمال وقوع زلزله بشنود تا اعصابش حسابی به هم بریزد. او همیشه تکتک اخبار زلزله را چک میکند و برایش فرقی ندارد که اخبار ایران باشد یا جای دیگر. زلزله اخیر ترکیه و سوریه تأثیر خیلی بدی روی روحیه او گذاشته و به نگرانیهایش افزوده است. پوریا فوبیای زیر آوار ماندن دارد و به همین دلیل بهندرت در این جور مواقع خواب آرامی را تجربه میکند. او ترجیح میدهد قرص خواب و آرامبخش نخورد تا برای زلزله احتمالی هوشیار باشد.
پوریا از مواجههاش با آخرین زمینلرزهای که تجربه کرده است، اینطور میگوید: «من تکان خوردن زمین را حس نکردم، اما صدای زلزله را شنیدم و این صدا از آن موقع توی سرم مانده است. اولش صدایی گنگ شبیه غرش یک حیوان بود و بعد صدای شیشه شنیدم، دقیقاً انگار که لیوانهای کریستالی به هم میخوردند و صدای شیشه در اثر این تماس انعکاس پیدا میکرد. این صداها من را خیلی ترساند اما متوجه تکان نشدم، شاید چون در طبقه پنجم زندگی میکنم. من که همینطوری از زلزله وحشت دارم، دیگر از آن موقع بیشتر میترسم. همان موقع تا چند شب داخل ماشین میماندم و اصلاً جرأت نمیکردم زیاد در خانه بمانم. تا مدتها ترس و نگرانی شدید با من بود و البته الان هم با توجه به چیزهایی که میشنوم دوباره دچار آن ترس و اضطراب شدید شدهام و دائم عرق میکنم. ترس من از زلزله، به هیچ عنوان ترس از مردن نیست. من از اینکه زیر آوار بمانم و زنده باشم خیلی وحشت دارم. اصلاً ترس از فضاهای بسته و سقف کوتاه هم دارم و دانشجو و سرباز هم که بودم نمیتوانستم طبقه بالای تخت بخوابم، چون فاصله با سقف کم میشد و بشدت مضطربم میکرد. در زلزله اخیر ترکیه ویدیویی را دیدم که در آن خانوادهای زیر آوار مانده بودند و داشتند با ویدیوکال از فامیلشان خداحافظی میکردند، چون امیدی نداشتند که نجات پیدا کنند. گفته شد که آن خانواده خوشبختانه نجات پیدا کردند، اما دیدن آن ویدیو آنچنان ترسی به جان من انداخت که گمانم هرگز نمیتوانم از آن رها شوم. بارها کابوسش را دیدهام. خواب میبینم که زیر آوار ماندهام و دست و پایم تکان نمیخورد، انگار فلج شده باشم. در خواب فریاد میزنم اما صدایی از گلویم در نمیآید. در نهایت با فریاد و یا ناله از خواب بیدار میشوم و طول میکشد تا حالم دوباره سرجایش بیاید.»
احتمالاً شما هم روایتهایی از آخرین مواجهه خود با زلزله داشته باشید. مواجهه با زلزله خفیف البته کجا و مواجهه با زلزله شدید کجا؟ آنها که زلزلهای مهیب را تجربه کردهاند، گاهی آثار روانی آن را تا پایان عمر با خود همراه دارند. هرگز چهره اهالی روستای باجاباج ورزقان را از یاد نمیبرم وقتی داشتند از آن روز واقعه میگفتند. برعکس بیشتر زمینلرزهها که انگار شب را دوست دارند، زلزله ورزقان روز آمد، حوالی 5 عصر. آنها که سر زمین کار میکردند، از کوهپایه دیده بودند که روستا دارد زیر و رو میشود. خاکی ویرانگر به هوا برخاسته بود و کشاورزان سراسیمه به سوی روستا میدویدند تا عزیزانشان را نجات دهند. کار زیادی نمیشد کرد. زلزله روستا را با خاک یکسان کرد و باجاباج فرزندانش را از دست داد. بازماندگان نقل کردند که چگونه پیکر بیجان عزیزانشان را از زیر آوار بیرون کشیدند.
«دختر 10 سالهام با مادربزرگش در خانه مانده بود. ما داشتیم روی زمین کار میکردیم. دو تا زلزله آمد. اولی که زمین را تکان داد، بچه انگار دست مادربزرگش را گرفته و به سمت حیاط دویده بودند. همان موقع زلزله دوم آمد و دیوار حیاط خراب شد و رویشان ریخت. هر دو مردند.»
«زن برادرم تازه عروس بود. موقع زلزله برادرم سرِ زمین بود. زلزله عروسش را برد.»
«دختر کوچکم را 8 ماهه باردار بودم که زلزله آمد. زیر آوار ماندم و فکر میکردم دارم میمیرم. خدا به من و بچهام رحم کرد که زنده ماندیم.»
«پدر پیرم زمینگیر بود و نمیتوانست از جایش تکان بخورد. همان جا توی رختخوابش زیر آوار ماند و مرد. کاش دردی نکشیده باشد.»
این روایتهای کوتاه کافی است تا برای همیشه ترس زلزله را در دل آنها که مواجههای چنین نزدیک و هولناک با آن داشتهاند زنده نگه دارد، همانطور که اهالی روستا میگفتند همیشه ترس از زلزله با آنها باقی مانده و شبها خواب راحتی ندارند. حتی در روستایی که زلزله روز آن را لرزانده و ویران کرده، شبها برای اهالی دلهرهآورتر است. به هرحال بیشتر زلزلهها در شب اتفاق افتادهاند و گرچه دلیلی علمی برای این مسأله عنوان نشده است، اما میشود یک جورهایی آن را به حساب فراوانی اتفاقات گذاشت.
آیا فوبیای زلزله واقعی است؟
زمینلرزه ترس دارد و این را نمیشود کتمان کرد؛ سانحهای طبیعی که ممکن است جان انسان را در کسری از ثانیه بگیرد و طبیعت انسان به او حکم میکند از خطر بگریزد، پس ترس چندان هم بیراه نیست و اصلاً لازم است اما ترس از زلزله تا چه حد میتواند طبیعی باشد و کجا حالت افراطی به خود میگیرد و اصلاً میتوان ترس از زلزله را در زمره فوبیاهای موجود برشمرد؟
دکتر حمید خیرالهی، روانشناس به این سؤالات پاسخ میدهد: «فوبیا به معنای یک ترس غیر معمول از وقایع و پدیدههاست و به لحاظ روانشناسی زمانی که فرد مبتلا به فوبیاست علائمی نظیر اضطراب شدید و در موارد حادتر پانیک اتک یا حمله عصبی را از خود بروز میدهد. فرد مبتلا به فوبیا عمیقاً حس میکند که به واسطه آن پدیده یا اتفاق یا موقعیتی که در آن قرار گرفته، دچار آسیب و صدمه خواهد شد و دلیل اضطرابش بر اثر قرارگیری در آن موقعیت هم همین است. با این تعریف اگر فرد تصور این را داشته باشد که در مواجهه با زلزله دچار صدمه خواهد شد و این ترس او را بشدت مضطرب کند، میتوان گفت که دچار فوبیای زلزله است. در واقع کسی که دچار فوبیاست، اضطراب بسیار بالایی را تجربه میکند و این شبیه نگرانی و اضطراب در حد معمول نیست چون به هرحال پدیدهای مثل زلزله ترسآور است و کمی دلهره در شرایطی که زمینلرزه به تازگی رخ داده یا احتمال بروز آن میرود، اشکالی ندارد و طبیعی است. فرد مبتلا به فوبیا اما دوز بالاتری از اضطراب را تجربه میکند و این اضطراب همواره با او همراه است. او ممکن است دائم به این فکر کند که ممکن است زلزلهای رخ دهد و با پیگیری اخبار آن بر شدت اضطرابش افزوده میشود و حتی ممکن است او را دچار حمله عصبی کند. این افراد حس میکنند هیچ توانایی روی اتفاقات بدی که ممکن است برایشان روی دهد، ندارند و نمیتوانند اضطراب خود را مدیریت کنند.»
این روانشناس ادامه میدهد: «فرد مبتلا به فوبیای زلزله همواره میترسد که ممکن است نتواند در زمان وقوع زلزله سرعت عمل داشته باشد و در زمان مناسب فرار کند. او دائم از عملکرد خود در زمان بروز خطر دچار وسواس و نگرانی است و خود را دارای توانایی کافی برای مدیریت مواقع بحران نمیداند و بشدت میترسد که به خاطر این ناتوانی زیر آوار بماند و جانش را از دست بدهد. او همچنین ترس از دست دادن نزدیکانش در زلزله را دارد. حتی پس از زلزلهای خفیف ممکن است دائم از این وحشت داشته باشد که زلزلهای مهیبتر در راه است و این زلزله حتماً جان عزیزانش را خواهد گرفت. فرد مبتلا به فوبیای زلزله حتی گاهی دچار توهم لرزیدن زمین میشود و آن را با دیگران هم در میان میگذارد. عمدتاً هم با واکنش خیلی جدی از طرف اطرافیان مواجه نمیشود، اما همچنان پافشاری دارد که درست حس کرده است. حتی بارها سایتهای زلزلهیاب را بالا و پایین میکند تا ثابت کند زلزله را درست تشخیص داده است. اما علائم مهمتری برای تشخیص فوبیای زلزله همچون دیگر فوبیاها وجود دارد از جمله تپش قلب شدید، اختلال خواب، تعریق، لرزش، سرگیجه و منگی و یا غش، تهوع و ناراحتیهای شکمی که در صورت داشتن این علائم فرد باید به روانپزشک و یا روانشناس مراجعه کند و درمان دارویی را در صورت تجویز پزشک در کنار مشاوره و رواندرمانی دریافت کند. البته کسانی که در معرض زلزلهای مهیب قرار گرفته و از آن آسیب دیدهاند، ممکن است دچار ترومای پس از سانحه شوند که آن هم نیاز به رسیدگی و درمان دارد.»
با علائمی که در رابطه با فوبیای زلزله عنوان شد، شما هم میتوانید خودتان را محک بزنید و ببینید آیا ترستان از زلزله طبیعی است یا دچار فوبیا یا ترس غیرمعمول از آن شدهاید. به نظر میرسد حالا میشود قضاوت کرد که کدام یک از افرادی که در این گزارش روایت آنها را خواندید دچار ترس معمول از زلزله است و کدامیک فوبیای زلزله دارد.
بــــرش
فرد مبتلا به فوبیای زلزله همواره میترسد که ممکن است نتواند در زمان وقوع زلزله سرعت عمل داشته باشد و در زمان مناسب فرار کند. او دائم از عملکرد خود در زمان بروز خطر دچار وسواس و نگرانی است و خود را دارای توانایی کافی برای مدیریت مواقع بحران نمیداند و بهشدت میترسد که به خاطر این ناتوانی زیر آوار بماند و جانش را از دست بدهد.