نقدی بر یادداشت «سقوط» محسن رنانی

روشنفکران وسط باز

«متفکر وسط ‌‌باز شدن» و در میانه مردم و حکومت ایستادن یک ژست سیاسی است نه رفتاری علمی!

 دکتر حسین شهرستانی
عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی


 در ناآرامی‌های نیمه دوم سال 1401، بسیاری از اهالی فکر، بویژه روشنفکران چنین می‌پنداشتند که این اغتشاشات به انقلاب منجر خواهد شد و همه چیز برای «نظام» تمام شده ‌است! دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان، از جمله این افراد بود. اما چون چنین خیالی عملی نشد، او در یادداشتی تحت عنوان «سقوط»، ‌کوشید تا ضمن برشمردن دلایل عدم توفیق انقلاب، بر این نکته تأکید گذارد که در آینده‌ای نزدیک، انقلابی رقم خواهد خورد و در تأیید ادعای خود یکسری تعبیرات ساختگی از مراحل سقوط ارائه کرد. همچنین او گزاره‌هایی را در خصوص وضعیت کارآمدی و شایستگی در جامعه ایرانی ارائه کرد که بیش از آنکه مبتنی بر داده‌های علمی باشد، جنبه احساسی داشتند و بنابراین چندان مناقشه‌پذیر و بحث‌برانگیز نیستند.
1. دکتر رنانی در یادداشت «سقوط»، جامعه ایران را در یک طرف و طرفداران انقلاب را (که همواره از اپوزیسیون نظام بیشتر بوده‌اند) در طرف دیگر قرار می‌دهد و از وضعیت انقلابی در امروز و اکنون جامعه ایرانی حرف می‌‌زند و این لحظه را با لحظه انقلاب اسلامی در سال 57 مقایسه می‌کند! غافل از اینکه، رژیم پهلوی نه در سال 57 که حتی از همان اوایل تأسیسش، توانایی برگزاری یک راهپیمایی مردمی را در حمایت از خود نداشت. اما جمهوری اسلامی، در جریان اغتشاشات 1401، تجمعات زیادی را در دفاع از خود داشته‌ و در جریان این تجمعات توانسته حتی منتقدان خود را در تقابل با براندازان به سمت خود جلب ‌کند.
خشونتی که در خلال اعتراضات از سوی براندازان به شکلی فزاینده پیش رفت، عملاً باعث ریزش این جریان شد چنانکه غالب مردم، «تداوم جمهوری‌اسلامی» را بر «سقوط» آن ترجیح دادند. بدون تردید، اقشاری از مردم نسبت به کارآمدی، شایستگی و ارزش‌های نظام انتقاد دارند، ولی بین دو طیف حامی نظام و طیف طالب براندازی‌، بی‌شک طیف نخست جمعیت بیشتری دارند.
 2. رنانی در تحلیل خود، جامعه ایران را یک «توده یکپارچه» فرض کرده که همه یکسان می‌اندیشند. البته چنین تلقی از سوی جامعه‌شناسان این جریان فکری، امری جدید و عجیب نیست. این گروه همواره کوشیده‌اند تا انسانی را که معیار طرح‌ها، اندیشه‌ها و الگوهایشان است به تمام آحاد جامعه تعمیم‌ دهند؛ کاری که این روزها، برخی از مقامات و مسئولان نظام هم انجام می‌دهند؛ بدین معنا که قشرهای مختلف و پیچیدگی‌های جامعه را نادیده ‌گرفته و جامعه را یک کل یکپارچه و طرفدار نظام می‌بینند!
 3. رنانی در یادداشت «سقوط» می‌نویسد: «من به تمام معنا یک «وسط ‌باز»هستم و این نوشته را هم بر اساس مأموریت «وسط ‌بازی» که سال‌هاست بر دوش خود گذاشته‌ام منتشر می‌کنم.» دکتر رنانی اگر می‌خواهد «وسط ‌‌باز» باشد و در نقطه میانه بایستد باید واقعیت‌‌‌های جامعه را ببیند و اگر نمی‌تواند این بخش از واقعیات را ببیند، نباید مدعی در میانه ایستادن باشد. رنانی خود را در میانه «حکومت» و «مردم» در نظر می‌گیرد و این یک ژست سیاسی است تا علمی! در حالی که باید خود را در میان طیف‌های مختلف مردم ببیند. رنانی تنها نمودهایی از جامعه ایران را مدنظر قرار می‌دهد که با تحلیلش سازگار باشد و سایر مستندات همچون راهپیمایی اربعین و دیگر اتفاق‌های اجتماعی را که مردم در مناسبت‌های مذهبی از خود بروز می‌دهند نادیده می‌گیرد.
 4. یادداشت «سقوط» دکتر رنانی، یکسری تحلیل‌ها و گزاره‌های پیشگویانه است در حالی که ما در مورد آینده نمی‌توانیم قضاوت کنیم. روشنفکرانی که در کسوت پیشگویی ظاهر می‌شوند، لازم است بازخوانی گذشته را هم در دستور کار قرار دهند و بررسی کنند که نتیجه چنین پیشگویی‌‌هایی چه بوده‌ است.
این دست از تحلیل‌ها که به یکباره حکم به افول و فروپاشی جامعه می‌دهند، مسبوق به سابقه بوده و پیش از این، بارها در ادبیات روشنفکری ما طرح ‌شده است. اما هیچ‌گاه این تحلیل‌ها، در عمل و در واقعیت اجتماعی تعین نیافته ‌است و جمهوری اسلامی با همه هجمه‌های خارجی و داخلی در این 44 سال با اقتدار استمرار یافته‌ است.
 5. تمام روشنفکرانی که خود را «وسط ‌‌باز» تعریف می‌کنند، فشارهای غیرعادی و زائدالوصف خارج از ایران را که می‌تواند یک جامعه را از حالت عادی خارج‌ کند، نادیده می‌گیرند و صرفاً بر عوامل درون‌زای بحران‌ها انگشت می‌گذارند و این مواجهه گزینشی، عملاً تحلیل آنان را به خطا می‌برد و پیش‌بینی‌های آنان را نقش بر آب می‌کند.
البته نباید از ذکر این نکته هم گذشت که بخشی از بدنه حامی نظام، عوامل درون‌زا و برون‌زای بحران‌‌ها را به کل نادیده می‌گیرند و همه را به توطئه‌های بیگانگان نسبت می‌دهند. هیچ یک از این دو طیف؛ چه روشنفکران و چه برخی از حامیان نظام، نمی‌توانند روایت کامل و دقیقی از جامعه و شرایط ما ارائه کنند.
 6. در سال 81 مجله «آفتاب» که آن زمان ارگان روشنفکری و اصلاحات در ایران بود، مصاحبه‌هایی را با دکتر یوسف اباذری و برخی از اهالی دانشگاه تحت عنوان «فروپاشی اجتماعی» (که حتی از «فروپاشی سیاسی» ادعای رادیکال‌تری است) را کلید زد که قائلان به آن مدعی بودند ارزش‌‌های اجتماعی مشترک در جامعه ایرانی به محاق رفته است و دیگر امکان «توافق اجتماعی» میسر نیست!
اما با گذشت حدود 20 سال، نه تنها با نشانه‌های فروپاشی اجتماعی روبه‌رو نشدیم که بنا بر پیمایش‌های دهه 90، در بسیاری از شاخص‌های سرمایه ‌اجتماعی همچون خانواده‌گرایی وضعیت رو به رشدی داشته‌ایم. برخی انتظار می‌کشیدند که جامعه با فردگرایی افزاینده‌ای روبه‌رو شود و افراد تمایل کمتری به اجتماعات سنتی مثل خانواده داشته باشند، اما نه تنها جامعه ما اتمیزه نشد بلکه با رشد شاخص خانواده‌گرایی «فرضیه فروپاشی اجتماعی» به محاق رفت. بنابراین بحران ‌فروپاشی اجتماعی بیش از آنکه تعین عینی داشته‌ باشد، در دنیای ذهنی روشنفکران ما موضوعیت دارد.
رواج چنین ادبیاتی و القای وضعیت بحرانی، جامعه را ملتهب می‌کند و به بحرانی شدن آن می‌انجامد که می‌توان از آن تحت عنوان «عینیت معکوس» حرف زد؛ بدین معنا که در جریان تزریق چنین سیاه‌نمایی‌هایی، واقعیت تا حدی به سمت فروبستگی میل می‌کند. اما با این حال زیرساخت‌ها و بنیان‌‌های اجتماعی جامعه ایران، این وضعیت را تعدیل کرده و همان‌طور که پیش از این هم شاهد بودیم، این التهابات زودگذر است و جامعه ایران توان پشت‌سر گذاشتن این بحران‌ها را دارد و نظام هم اگر تدبیر درستی داشته باشد، با کمترین هزینه می‌تواند این وضعیت را پشت سر گذارد.
 

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و نه
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و نه - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲