جنازه زن باردار پشت وانت در میدان ونک
سرهنگ عابدی
کارآگاه بازنشسته پلیس آگاهی
قتل در پشت یک وانت یکی از عجیبترین گزارشهای جنایی بود که نزدیکیهای عید سال 64 به دست پلیس رسید.آن زمان افسر نگهبان کلانتری ونک بودم، تماسگیرنده صدای پرهیجانی داشت، او با دیدن بسته مشکوک پشت وانت کنجکاو شده و سریع به پلیس زنگ زده بود. سریع با پلیس موتور سوار تماس گرفتم و او خودش را به خیابان الهیه رساند، دقایقی گذشت، لحظات به سختی میگذشت و منتظر خبری از طرف مأمور موتور سوار بودم تا اینکه بیسیم زده شد، مأمور با متوقف کردن وانتپیکان توانسته بود پیرزنی را دستگیر کند اما راننده که مرد جوانی بود با جا گذاشتن پیرزن و وانت پا به فرار گذاشته بود.
صدای مأمورمان میلرزید، انگار صحنه دلخراشی دیده بود؛ جسد یک زن پشت وانت. به سرعت به خیابان الهیه رفتیم و متوجه شدیم پسرجوان با پیاده شدن از وانت به خانهای اعیانی که در ورودیاش نردهای بود پناه برده است. همه اتفاقات این قتل عجیب و هیجانی بود، جسد داخل یک پتو پیچانده شده و آثار خون دیده میشد. پتو را باز کردیم، سر و صورت زن جوان خونآلود بود و از آثار ضربات روی سرش مشخص بود که قاتل با کینه و عصبانیت دست به چنین قتل فجیعی زده است.
پیرزنی که داخل وانت دستگیر شده بود حرف نمیزد و جالب اینکه او هم داخل ماشین پلیس پا به فرار گذاشت که توانستیم در همان صحنه دستگیرش کنیم. پسرجوان که داخل حیاط خانه اعیانی بود همه حرکات پلیس را زیر نظر داشت و امکان هر اتفاقی بود، نگران بودیم تا اینکه قاضی ویژه قتل دستور ورود به خانه را صادر کرد. خیلی زود یکی از مأموران چابک و ورزیده از بالای نردهها وارد حیاط شد و بر خلاف تصورمان پسرجوان هیچ تکاپویی برای فرار نکرد و وقتی در باز شد بدون اینکه خطری بوجود آید او که جاوید نام داشت، دستگیر شد. فهمیدیم خودش سرایدار همان خانه اعیانی بوده و کسی هم داخل خانه حضور نداشت. جاوید 37 ساله سکوت مرموزی داشت، به سمت اتاقک نگهبانی رفتیم، صحنهای که میدیدیم باور کردنی نبود؛ همه در و دیوار اتاقک خونآلود بود و به معنای کامل یک حمام خون راه افتاده بود اما جاوید و مادر پیرش هیچ حرفی نمیزدند و همین قضیه را پیچیده کرده بود. همراه جاوید و مادرش به کلانتری رفتیم، جسد زن 33 ساله نیز به پزشکی قانونی منتقل شد. داخل کلانتری، جاوید بعد از سکوتی طولانی به حرف آمد و با صدای لرزان گفت: حقش بود! همین شکستن سکوت کافی بود که خود را به کنارش برسانم، یکی از افسران کلانتری نیز یک لیوان آب برای جاوید آورد و همین که از در رفاقت و همدردی وارد شدیم مرد جوان خواست برایش سیگار هم بیاوریم. یکی از مأموران سیگار آورد و برای اینکه جاوید احساس راحتی کند ابتدا سیگار را یکی از همکارانم روشن کرد و بعد سیگار را به دست جاوید داد.
جالب بود، نگاهی به سیگار کرد و برخلاف تصور ما به جای پک زدن، آن را روی زمین انداخت. پرسیدم: چیزی شده؟ گفت: نه ترک کرده ام.بازپرس ویژه قتل در کلانتری حضور داشت و وقتی دید توانستیم با متهم طرح رفاقت بریزیم اشاره کرد که به کارمان ادامه دهیم و تحقیقات را شروع کنیم. پرسیدم: خوبی؟! گفت: زنم داخل حیاط با یک نفر حرف میزد هرچه میپرسیدم کی بود حرفی نزد، من هم عصبانی شدم و کتکش زدم. خیلی متعجب نگاه کرد و از من پرسید: زنم زنده است؟! رفتارهای جاوید نشان میداد حالت روحی خوبی ندارد و نمیتوانستیم به حرفهایش اعتماد کنیم. به سراغ مادرش رفتیم و ادعا کردیم جاوید به قتل زنش اعتراف کرده است. مادر پیر سکوتش را شکست و فهمیدیم جاوید در گذشته اعتیاد به حشیش داشته و سابقه بیماری روحی و روانی دارد. مادر پیر گفت که میخواستم پسرم سر به راه شود به همین خاطر از یک روستا دختر فقیری را برای پسرم گرفتیم.
پسرم بعد از ازدواج دیگر مواد مصرف نمیکرد اما از چندی قبل دوباره شروع به مصرف مواد کرد و با توجه به اختلاف سنی پسرم با همسرش اختلافاتشان بالا گرفت. جاوید در توهم فکر میکرد زنش به او خیانت میکند. پس از شنیدن حرفهای مادر پیر دوباره به محل جنایت رفتیم و از اهالی محل شنیدیم که مرد جوان و همسرش که سرایدار خانه اعیانی بودند مدت 3 ماهی که آنجا زندگی میکردند بارها باهم درگیر شده بودند.
بعد از تکمیل شدن تحقیقات بار دیگر به سراغ جاوید رفتیم و شروع به بازجویی کردیم. جاوید گفت: زنم خیانت میکرد و آن شب با یک نفر در حیاط صحبت میکرد، هر چه پرسیدم با کی حرف میزنی جواب نمیداد به خاطر همین او را به شدت کتک زدم و تا جان داشت او را زدم. میخواستم او را به بیمارستان ببرم که دستگیر شدم. جالب بود جاوید وقتی فهمید زنش را کشته واکنشی نشان نداد و مشخص شد در همه این اتفاقات در توهم خیالی بوده. پرونده وقتی تلختر شد که پزشکی قانونی اعلام کرد که زن جوان باردار بوده و فرزندش نیز مرده است.