مرد آبادانی از وقوع فاجعه جلوگیری کرد

سقوط خوفناک

نیمه‌شب وحشتناک برای پدر و پسر

 زهرا علی هاشمی / دوست داشتم در آن فاضلاب بمیرم. بعد از پسرم دیگر نمی‌خواستم زنده بمانم.  تک و تنها؛ زیر زمین و در کانال فاضلاب، در تاریکی شب. دستی به سمتم دراز شد ولی نه توانی داشتم که آن دست را بگیرم، نه دلم می‌خواست بدانم که زندگی‌ام چطور بعد از پسرم پویان، ادامه پیدا می‌کند.
بغض گلویش را می‌گیرد ولی سعی می‌کند بر خودش مسلط باشد. مرور آن خاطرات تلخ، برایش سخت و دلهره‌آور است، اما لازم می‌داند که آنچه بر او و پسر 5 ساله‌اش گذشته را بازگو کند.
حادثه مربوط به نخستین روز سال جدید است و تا آن لحظه هیچ کدام از اعضای این خانواده سه نفره، نمی‌دانند که چه سرنوشت شومی در انتظارشان است. حدود یک سال و نیمی می‌شود که برای درمان سرطان مادر خانواده، از آبادان به اصفهان رفته‌اند، اما عید امسال تصمیم می‌گیرند برای دور بودن از فضای غم‌انگیز بیماری و بیمارستان، به شهرشان بازگردند تا آب و هوایی عوض کنند. شهرام وداعی، پدر این خانواده است. او که مغازه‌اش در بازار مرکزی آبادان را به یک فروشنده سپرده است، تصمیم می‌گیرد روز نخست سال جدید، همراه پسرش به مغازه سری بزند و ساعت یک ربع به 11 شب، تصمیم می‌گیرد آنجا را به مقصد منزل مادرش به منظور عید دیدنی ترک کند.
او در شرح ماجرای آن شب می‌گوید: «بعد از این مدت دوری، تصمیم گرفتم برای سال جدید به مغازه‌ام سر بزنم. آن شب، پسرم «پویان» با من همراه بود. از مغازه تا جایی که ماشین پارک بود، حدود 500 متری فاصله داشتیم و با پویان، این مسیر را طی کردیم. وقتی سوار شدیم، هرچه استارت زدم، ماشین روشن نشد. حدس زدم ممکن است مشکل از باتری باشد. اول تصمیم گرفتم ماشین را همانجا بگذارم و بروم تا بعداً برایش کاری کنم؛ ولی یک لحظه تصمیم گرفتم که باتری را چک کنم که مبادا خوابیده باشد و این آغاز ماجرای تلخ خانواده ما است.»
ماجرای تلخ خانواده وداعی، از تصمیم پدر برای چک کردن باتری ماشین شروع و با پیاده شدن پسربچه از در سمت شاگرد ادامه می‌یابد!
پدر پویان می‌گوید: «کاپوت را بالا زدم و به پویان گفتم که در ماشین منتظرم بماند. داشتم با آچار سرباتری را شل می‌کردم که دیدم پسرم پیاده شد. او همیشه از در سمت راننده پیاده می‌شد ولی نمی‌دانم چرا آن شب، از در سمت شاگرد پیاده شد. من پیاده شدنش را دیدم. حتی سرش را هم از کنار کاپوت ماشین دیدم ولی ناگهان غیبش زد! همه جا تاریک و خلوت بود و من مانده بودم و من!»
فریادهای پویان پویان از سمت پدر بلند شده بود ولی هیچ پاسخی به دلنگرانی‌های پدر داده نمی‌شد.
پدر پویان در تکمیل گفته‌هایش می‌افزاید: «داخل و زیر ماشین را هم نگاه کردم. خبری از بچه نبود. یک لحظه، کنار ماشین، دریچه سیمانی فاضلابی را دیدم که شکسته بود. یقین پیدا کردم که پویان در کانال فاضلاب افتاده است. من 20 سال است که در آبادان مغازه دارم و می‌دانم که شهر، پر است از این کانال‌های خوفناک و عمیق که جان بسیاری از کودکان را تاکنون گرفته است. با سر وارد کانال شدم و تا سینه داخل آن فرو رفتم. در آن تاریکی هیچ چیز مشخص نبود و خودم هم گیر کردم، نه می‌توانستم داخل کانال بروم و نه از آن خارج شوم. با هر سختی که بود، خودم را از آن کانال بیرون کشیدم  که دست و صورتم به شدت زخمی شد. شروع کردم به فریاد زدن که پسرم داخل کانال افتاده است و از مردم کمک خواستم. چند نفری جمع شدند تا به من کمک کنند. یک نفر گفت برو داخل کانال و بچه را پیدا کن. یک تکه جدول که کنار کانال بود را جا به جا کرد و فضا برای ورود من به کانال فاضلاب بیشتر از قبل شد.»
پدر پویان از ورودش به کانال و صدا کردن بچه‌اش در آن تاریکی خوفناک می‌گوید. از فاضلابی که تا کمرش بالا آمده است و گازی که هر لحظه او را بیشتر درگیر می‌کند. او می‌گوید: «این کانال به عمق 2 و عرض یک متر و نیم است و فاضلابی که در آن جریان دارد نیز تا یک و نیم متر می‌رسید. در آن فاضلاب و لا به لای لجن‌ها دست می‌کشیدم تا پویان را پیدا کنم و مدام صدایش می‌زدم. حتی آب هم راکد نبود و جریان داشت و این کارم را سخت می‌کرد. این فاضلاب به سمت رودخانه اروند حرکت می‌کند و شدت جریانش هم بسیار زیاد است و من متوجه شدم که این جریان آب، پویان را با خود برده است.»
پدر مستأصل و فرزند ناپیدا. او با اندوهی بسیار می‌گوید: «فاضلاب بچه را با خود برده بود. چندین متر جلوتر، مردمی که روی زمین بودند دریچه‌ها را درآورده بودنــــد و با نــور چـــراغ قوه گوشی‌شان، فاضلــاب را روشن می‌کردند. یکی از آنها که چند متر جلوتر دریچه‌ای را در آورده بود و داخل فاضلاب را می‌دید، کفش پویان را دید و فریاد زد پای بچه را می‌بینم!»
«در اوج امیدواری و ناامیدی بودم. فرزندم، پاره تنم، نمی‌دانم که زنده بود یا نه. من فقط دویدم، فقط دویدم تا به پسرم برسم. من هم کفش بچه را دیدم. پاهای پویان بالا آمده بود و سرش داخل آب! با سرعت خودم را به او رساندم، از پا گرفتمش و بالا کشیدمش و بچه را به مردمی که بالای دریچه کانال ایستاده بودند سپردم. گاز فاضلاب مرا گرفته بود و من هیچ امیدی برای بالا آمدن از آن لجنزار نداشتم.» 
پدر پویان اینها را که می‌گوید گریه امانش را می‌برد و ادامه می‌دهد: «جان بالا آمدن از آن فاضلاب را نداشتم. دو نفر تا کمر خم شدند و دست‌شان را به سمت من دراز کردند. گاز فاضلاب مرا گرفته بود و فکر می‌کردم فرزندم از دست رفته است. با خود فکر می‌کردم که اگر پویان مرده است، دیگر نیازی نیست که من هم زنده بمانم برای همین نمی‌خواستم دست‌شان را بگیرم و بالا بیایم. اگر جریان فاضلاب، پویان را از آن نقطه دور می‌کرد، من دیگر نمی‌توانستم او را پیدا کنم چراکه جلوتر، دیگر دریچه‌ای وجود نداشت که مردم نور گوشی را در آن بیندازند.»
ناگهان، مردم طناب پایین انداختند و پدر پویان را بالا کشیدند. حجم زیادی از فاضلاب وارد بدن پویان شده و این منجر به بیهوش شدن‌اش شده بود. مردم با چند ضربه به کمر پویان سعی کردند که او را وادار به بالا آوردن فاضلاب کنند و موفق نیز شدند و ناگهان، پویان
 به هوش آمد.
پدر پویان می‌گوید: «در آن شرایط، پویان ناگهان به هوش آمد بغلم کرد و به من گفت که آدم خوب‌ها نجاتم دادند!»
کسبه بازار آبادان، ضمن اینکه با اورژانس تماس گرفته بودند، پویان و پدرش را شستند و لباس تمیز به آنها دادند. اورژانس این دو نفر را به بیمارستان 17 شهریور آبادان منتقل کرد.
شهرام وداعی، پدر پویان می‌گوید: «تا صبح در اورژانس بودیم زیرا او مشکل تنفسی شدید داشت. پویان تا دهم فروردین در بیمارستان ماند و بعد مرخص شد ولی هنوز هم گوارش‌اش مشکل دارد و هم این که بعضی وقت‌ها بعضی غذاهای خاص را بالا می‌آورد؛ اما اکنون مشکل تنفسی‌ای که مربوط به ریه باشد، ندارد. با همه اینها، روان او به شدت آسیب دیده است. یک بار تعریف می‌کرد که «بابا وقتی آن زیر بودم (در فاضلاب) و تو من را صدا می‌کردی، صدایت را می‌شنیدم ولی نمی‌توانستم جواب دهم چون آن آب‌های کثیف توی دهانم می‌رفت. من هر وقت می‌خواستم بگویم بله، خفه می‌شدم.» پویان همچنین شب‌ها خواب چاله‌هایی را می‌بیند که درون آن می‌افتد و آن چنان می‌ترسد که می‌خواهد فقط دستم را بگیرد و بخوابد. او خیلی ضعیف شده و الان 17 کیلو شده است. توصیف کردنی نیست. نه آن فاجعه و نه آنچه بر پسر پنج ساله‌ام گذشت. آن لحظات وحشتناک، برای خیلی‌ها در آبادان رخ داده است ولی چند درصدشان توانسته‌اند بچه‌هایشان را نجات دهند؟»
او تأکید می‌کند: «کانال‌های فاضلاب نباید به این شکل باشند. باید روی آنها به گونه‌ای پوشیده شود که امکان سقوط در آنها به حداقل برسد، اما اینجا شکستگی‌های سیمانی روی این کانال‌ها خیلی زیاد است و ممکن است باز هم بشکنند. چند روز پیش دیدم که روی کانالی که پویان در آن افتاده بود به تازگی و مجدداً سیمان کشیده‌اند ولی خود مسئولان هم می‌دانند که این روش، کارساز نیست و ممکن است مجدداً شکسته شود و جان کودک دیگری به خطر افتد.

 

فاجعه دیگری در راه است؟!

 لازم به ذکر است که به غیر از این کانال‌ها، در سطح شهر آبادان، چاله‌های آبی وجود دارد که درپوش ندارند و مردم نیز با این موضوع کنار آمده‌اند که کسی نیست روی آنها درپوش بگذارد. خود مردم، با قرار دادن لاستیک و تنه درخت و... سعی کرده‌اند که این کم کاری‌های مسئولان را جبران کنند. شهرداری و آبفا با هم بر سر این موضوع بگو مگو دارند و گویا به نتیجه‌ای هم نمی‌رسند. من برای این حادثه، از شهرداری و آبفا شکایت کرده‌ام و امیدواریم به نتیجه‌ای برسد که برای آبادان مؤثر باشد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و چهار
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و چهار - ۲۹ فروردین ۱۴۰۲